بریدههایی از کتاب شمس خاموش
۴٫۲
(۱۹)
آیا عشق واقعاً در کتابهاست؟ آیا میتوان عشق را از کتابها آموخت؟! پیدا کردن عشق از کتابها آنقدر سخت است که در آوردن عسل از کندوی مملو از زنبور. عشق در جملهها و خطها نیست. اگر میخواهی عشق را به تو بیاموزم اول کتابها را بسوزان. عشق هیچوقت آینهٔ عاشق نیست. به همین خاطر است که آینه را در بازار کوران نمیفروشند. عشق در کتاب نمیگنجد، کار کتاب، تفسیر است در حالیکه عشق، عبور از تفسیرهاست. عشق، خود به تنهایی، راهی بیانتها و نامحدود است. یک راه بیبازگشت. راه عشق راهی ناهموار است. هیچوقت از چالهها و گل و شنهای این راه ناهموار شکایت نکن. عشق، تمامی گِلها را به نور مبدل میکند. یادت نرود، تو خود از جنس نور به نام روح و گِل به اسم تن خلق شدهای.
Naarvanam
اولین توصیهام به مولوی این بود که اگر میخواهی به درک عمیق درونت نزدیک شوی، باید نسبت به دنیای خارج کور و کر باشی. هیچ وقت نگذاشتم جذابیتهای وسوسهگرِ دنیای اطرافم مرا شکار کند. کسی که به جملههایی مثل «مردم چه خواهند گفت؟ یا مردم چه فکری میکنند؟» فکر میکند چطور خواهد توانست به جایگاه واقعیاش برسد؟!
Naarvanam
به نظرم سیاست درست مثل شیطان است. اگر بخواهید حتی دشمنانتان را با این آب بشویید، در اصل، همهٔ وجودتان را به شیطان میفروشید.
Naarvanam
چه باید میکردم، عشق؟! من باید به سراغ عشق میرفتم یا عشق، خود به سراغم میآمد؟!
حیران ماندهام ای عشق. میگردم و میچرخم در جستجوی تو. بدنبال آنچه که دلتنگم. آنچه که از من دور است. آن دور نزدیک. آن عشق نزدیک! بدنبال جوهر درونم، اصلاً خودِ درونم هستم.
ای عشق! تو یاریام کن، بدنبال کوی خودم و خود توام. (بدنبال توام از خود و خودم از تو) جهان که نه در من است نه در تو، ولی در عین حال، هم در توست، هم در من! میگردم و باز هم میگردم. یک آرامش، یک پذیرش، یک پاکباخته، منم من. بله میجویمت ای عشق. ای نزدیکتر از من به من. میچرخم و در جستجویم، میچرخم، اما هنوز نیافتهام... .
Naarvanam
نیرویی پر رمز و راز، من را در شام نگه میداشت. انگار این شهر عرفات، همانی است که در جستجوی من است. تو گویی این شهر، میعادگاه ملاقات خواهد بود...
آدم و حوا نیز ماهها را در تکاپوی یافتن یکدیگر گذراندند و عاقبت در تپه عرفات یکدیگر را ملاقات کردند عرفات، میعادگاه است یا رب! عرفات من، چه زمانی خواهد بود؟!
Naarvanam
به عقیدهٔ من، هر انسانی قبل از آن که زمان مرگش برسد باید شاهد مرگ دیگری باشد. بیداری عجیبی به انسان میدهد.
Naarvanam
تو با جسمت، حیوان، با روحت فرشتهای.
از این روست، هم به خاک تعلق داری هم به آسمان.
Naarvanam
شمس، غریب است. مرد مغروری که به مفهوم واقعی انسان هم، صاحب غرور است. از نظر او، تواضع ریاکارانه، عین تکبر است و به همین دلیل هم از آن متنفر است. به باور شمس، اگر انسان، سزاوار دریافت موهبتهای الهی است، چه غرور و افتخاری از این بالاتر.
Naarvanam
سرکار خانم «مهرنوش پرتوی» را که نه اکنون و با این نوشتار و ترجمه روایی، بلکه از دیرباز در مجموعههای رسانهای به ویژه رادیو تلویزیون آشنایی کامل دارم – با
Naarvanam
دوستان و نزدیکانتان را امتحان کنید. چه بسا به جای دوست، پوستی بیش نیستند.
آسمان
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۱۳ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۱۳ صفحه