ـ آنی بگو ببینم آیا دنیا با تولد تو شروع شده؟
ـ البته که نه.
ـ درسته. نه با تولد تو و نه با تولد من. اما ماها وقتی روی زمین هستیم همهچیز رو با همون تاریخ تولدمون قیاس میکنیم، حتی اونو روی سنگ قبرمون هم مینویسیم. فراموش میکنیم که تاریخ و زمانِ زندگی ما به تاریخ و زمانِ دیگران وصله. همه از یک جا اومدیم و به همونجا هم برمیگردیم. اینطوریه که اتصال جهان معنا پیدا میکنه.
Ahmad
حتی در بزرگترین بحرانها، قدری ایمان میتواند نجاتبخش باشد.
Ahmad
حتماً اصطلاح «بهشت روی زمین» را شنیدهاید. یعنی چیزی بسیار عالی. مثل آرزوی خوشبختی برای یک تازه عروس و داماد. اما «بهشت روی زمین» معنی دیگری هم دارد، چیزی که آنی در آن لحظه احساس میکرد. وقتی که ادی، پیرمردی از پارک روبیپیِر از میان جمعیت براش دست تکان میداد.
در لحظاتی خاص، زمانی که مرگ نزدیک است، حجاب بین این دنیا و دنیای بعد از میان میرود. بهشت و زمین یکی میشوند. و زمانی که این اتفاق بیفتد، ممکن است در یک لحظه روحهای خاصی را که قبلاً از میان ما رفتهاند، ببینیم.
آنها را میبینید که منتظر رسیدن شما هستند و آنها نیز به شما که به طرفشان میروید، نگاه میکنند.
Ahmad
هیچ داستانی بهتنهایی اتفاق نمیافتد. اتفاقات زندگی ما طوری مانند تار و پود به هم تنیده شده که هرگز متوجه آن نمیشویم.
Ahmad