بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کتاب آه | صفحه ۲۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کتاب آه

بریده‌هایی از کتاب کتاب آه

نویسنده:یاسین حجازی
انتشارات:جام طهور
امتیاز:
۴.۵از ۱۸۱ رأی
۴٫۵
(۱۸۱)
فرزندش، علی ابن حسین، که هم بر اسبی سوار بود، روی بدو کرد و گفت «چرا حمدِ خدای گفتی و استرجاع کردی؟» گفت «خواب مرا درربود: اسب‌سواری پیشِ روی من نمودار شد، می‌گفت "این قوم می‌روند و مرگ آنها را می‌برد." دانستم که خبرِ مرگِ ما را به ما می‌دهند.» پسر گفت «ای پدر، آیا ما بر حق نیستیم؟» گفت «چرا، سوگند به آن خدا که بازگشتِ بندگان سوی اوست.» گفت «پس باک نداریم و مُحِقّ باشیم و درگذریم.» حسین گفت «خدا تو را جزای خیر دهد ــ بهترین جزایی که فرزندی را باشد از پدری.»
مسعود رئوفی
پس حسین روی از او بگردانید و گفت «نه حاجت به تو دارم و نه به اسبِ تو و گمراهان را به یاری خویش نطلبم. از اینجا بگریز: نه با ما باش و نه بر ما ــ چون اگر کسی بانگِ ما را بشنود و اجابتِ ما نکند خدا او را، به‌روی، در آتش افکند.»
مسعود رئوفی
اشک در چشمِ حسین بگردید و آن را نگاه داشتن نتوانست و این آیت قرائت کرد «فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن ینتَظِر وَ ما بَدَّلُوا تَبدِیلا: بعضی از مؤمنان جان باختند بر سرِ عهدی که با خدا بسته بودند و بعضی چشم به راهِ آن جان باختن‌اند و عهدشان، بی‌هیچ تغییری، همان است.»
مسعود رئوفی
خدایا، تو تکیه‌گاهِ منی در هر سختی و امیدم در هر گرفتاری. در هر پیشامدی، تو تکیه و توانمی. چه بسیار غمها که دل در آن ناتوان شد و چاره کم آورد و دوست تنها گذاشت و دشمن به سرزنش ایستاد. در همه آن غمها، من روی سوی تو کرده‌ام و شکایت پیشِ تو آورده‌ام ــ از آنکه به تو مشتاق و از دیگران رویگردانم. تو همیشه گرهها را گشوده‌ای و غصه‌ها را سر آورده‌ای. صاحبِ همه نعمت‌ها و خوبی‌هایی و سرانجامِ همه آرزوهایی.»
t
امِّسلمه نزدِ او آمد و گفت «ای فرزند، مرا اندوهگین مساز به رفتن سوی عراق. از جدِّ تو شنیدم می‌گفت "فرزندِ من، حسین، در زمینِ عراق کشته می‌شود، موضعی که آن را کربلا گویند."» حسین با او گفت «ای مادر، به خدا سوگند که من هم آن را می‌دانم و من ــ لامُحاله ــ کشته می‌شوم و گریزی از آن نیست. و سوگند به خدا، آن روزی را که کشته می‌شوم می‌دانم و آن کس که مرا می‌کشد، می‌شناسم و آن زمینی که در آن دفن می‌شوم. و هر کس از اهلِ بیت و خویشان و شیعیانِ من که کشته شود همه را می‌شناسم و اگر خواهی، ای مادر، قبر و مَضجَعِ خود را به تو بنمایم.» حسین سوی کربلا اشاره کرد: پس زمین پست شد تا مدفن و جای سپاه و جای ایستادن و شهادتِ خویش را به او نمود. در این هنگام، امّسلمه سخت بگریست و کار را به خدا گذاشت.
العبد
نزدیک قبر آمد و چند رکعت نماز بگزارد و چون از نماز فارغ شد، گفت «خدایا! این قبرِ پیغمبرِ تو، محمّد، است و من پسرِ دخترِ پیغمبرِ تو هستم و کاری پیش آمد که تو می‌دانی. خدایا! من معروف را دوست دارم و مُنکر را دشمن. یا ذوالجَلال‌والاِکرام! از تو مسئلت می‌کنم به حقِّ این قبر و آن کس که در آن است، برای من اختیار کن آن‌چه رضای تو و رضای رسولِ تو در آن است.» آن‌گاه نزدِ قبر بگریست تا نزدیک صبح سر بر قبر نهاد و خوابی سبک او را بگرفت. پیغمبر را دید: می‌آید ــ با گروهی از فرشتگان از چپ و راست و پیشِ روی او ــ تا حسین را به سینه چسبانید و میانِ دو چشمِ او را ببوسید و گفت «حبیبی یا حسین! گویا تو را بینم در این نزدیکی: به‌خون‌آغشته و کشته، در زمینِ کرب‌وبلا، به دستِ گروهی از امّتِ من، و تو تشنه هستی و آبت ندهند و آرزوی شفاعتِ من دارند. خداوند آنها را روزِ قیامت به شفاعتِ من نائل نگرداند. حبیبی یا حسین! پدرت و مادرت و برادرت نزدِ من آمده‌اند و آنها آرزومندِ تواند و تو را در بهشت درجاتی است که تا شهید نشوی، به آن درجات نائل نگردی.»
العبد
طایفه‌ای از جنّ برای یاری او حاضر گشتند و از او دستوری خواستند. اذن نداد.
takhtary
«اَنتَ رَبُّنا وَ اِلَیک اَنَبنا وَ عَلَیک تَوَکلنا وَ اِلَیک المَصِیر. پروردگارِ ما تویی. به سوی تو بازگشتیم و بر تو اعتماد کرده‌ایم و سرانجامِ همه، به سوی توست.»
takhtary
و هیهات که ما به ذلّت تن ندهیم! خداوند و رسولِ او و مؤمنان برای ما زبونی نپسندند، و نه دامن‌های پاک ــ که ما را پروریده‌اند ــ و سرهای پرحمیت و جانهایی که هرگز طاعتِ فرومایگان را بر کشته شدنِ مردانه ترجیح ندهند.
takhtary
هلاک و اندوه باد شما را که به آن شور و وَلَه ما را خواندید تا به فریادِ شما رسیم و ما شتابان آمدیم، پس شمشیرِ ما را ــ که خود در دستِ شما نهاده بودیم ــ بر سرِ ما آختید و آتشی که خودِ ما بر دشمنِ ما و شما افروخته بودیم، بر ما افروختید. یارِ دشمنِ خود شدید در پیکار با دوستانتان، با این‌که نه به عدل میانِ شما رفتار کردند و نه امیدِ خیری از آنها دارید.
takhtary
حسین گفت «وای بر شما! شما را چه زیان دارد که گوش فرادهید و سخنِ مرا بشنوید؟ من شما را بر راهِ راست می‌خوانم. هر کس فرمانِ من برَد، بر راهِ صواب باشد و هر که نافرمانی کند، هلاک شود. و شما همه فرمانِ مرا عصیان می‌کنید و به گفتارِ من گوش نمی‌دهید ــ که شکم‌های شما از حرام انباشته و بر دلهای شما مُهر نهاده است. وای بر شما! آیا خاموش نمی‌شوید و گوش نمی‌دهید؟» پس اصحابِ عمرِ سعد یکدیگر را ملامت کردند و گفتند «گوش دهید.»
takhtary
و بفرمود آن هیمه‌ها آتش زدند ــ در خندقی که مانندِ جوی شبانه کنده بودند ــ تا دشمن از پشتِ خیام تاختن نتواند.
takhtary
حرّ گفت «می‌خواهم تو را نزدِ عبیدالله برم.» امام گفت «به خدا قسم با تو نیایم.» حرّ گفت «به خدا قسم تو را رها نکنم.» سه‌بار سخن تکرار کردند. چون گفتگو دراز شد، حرّ گفت «مرا به قتال امر نکردند. همین اندازه مأمورم از تو جدا نشوم تا به کوفه‌ات برم. اکنون که از کوفه آمدن اِبا داری، راهی برگزین که نه به کوفه روی و نه به مدینه بازگردی. و این راه طریقِ عدالت است میانِ من و تو، تا من به امیر نامه نویسم
takhtary
در کوفه یار و یاور و شیعه نداری
takhtary
بشر ابن غالب را دیدار کرد ــ از عراق می‌آمد ــ و از مردمِ عراق بپرسید. گفت «مردم را دیدم دلهاشان با تو و شمشیرهاشان با بنی‌امیه.»
takhtary
بهترین امان‌ها امانِ خداست و او در آخرت کسی را امان ندهد که در دنیا از او نترسیده باشد.
takhtary
چون عبداللهِ جعفر از او نومید گشت پسرانِ خود، عون و محمّد، را فرمود مُلازمِ او گردند و با او بروند و نزدِ او جهاد کنند.
takhtary
می‌ترسم در این راه اتفاقی افتد که موجبِ هلاک تو و استیصالِ خاندانِ تو گردد. و اگر تو هلاک شوی، نورِ زمین خاموش گردد ــ که امروز تو عَلَم و هادی راه‌یافتگان و امیدِ مؤمنانی.
takhtary
از اشرافِ بصره هر که نامهٔ حسین بخواند پنهان داشت، مگر منذر ابن جارود ــ که ترسید دسیسه‌ای از عبیدالله باشد. (و بحریه، دخترِ او، نیز زوجهٔ عبیدالله بود.)
takhtary
حسین ابن علی، پسرِ دخترِ پیغمبرِ خداست: صاحبِ شرفِ اصیل و رای درست و علمی بی‌انتها. و او به این امر اولیست: برای سابقه و سنّ و تقدّم و خویشی با پیغمبر. بر خُردان مهربان و بر پیران دلسوز. چه بزرگ‌راعی‌ای است رعیت را و امام است مردم را ــ که حجّتِ خدای به سببِ او بر مردم تمام گردیده است و موعظهٔ خدا، به واسطهٔ او، تبلیغ شده است
takhtary

حجم

۵۶۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۵۸۰ صفحه

حجم

۵۶۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۵۸۰ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
۱۶,۰۰۰
۵۰%
تومان