بریدههایی از کتاب تولد در لس آنجلس
۴٫۵
(۲۳۷)
بنابراین نمیشود گفت آیا رفتن به غرب خوب است یا بد. برای کسی خوب است که درست از شرایط استفاده کند؛ ولی برای آن کسی که از آن شرایط استفادهٔ مطلوب نکند؛ خوب نیست
دختر بهاری
خداوند میفرماید: «هر خوبی و خیری در این عالم میرسد از سمت من است و هر بدی به شما میرسد از سمت خودتان است.»
soroosh7561
در آمریکا معمولاً احساس غریبه یا مهمان موقت را داشتم.
soroosh7561
فرهنگ آمریکاییها فرق مهمی با ما ایرانیها داشت؛ آمریکاییها در کار و زندگی همدیگر دخالت نمیکنند؛
soroosh7561
یکی از قانونهای آمریکا این است که شما آزادید آن دینی را که میخواهید انتخاب کنید و عمل کنید.
soroosh7561
«نمیتوانی بروی استخر و خیس نشوی.»
soroosh7561
آلمان به نظرم کشور بسیار پیشرفتهای آمد؛ مخصوصاً تاکسیهایش که بنز بود و آن روزها سوارشدنشان برای من رؤیا بود. این شیکبودن ماشینها، خیابانها، ساختمانها و نظم و تمیزیاش برای من خیلی جاذبه داشت. خیابانهایش با خیابانهای تهران و ماشینهایش با ماشینهای ما فرق میکرد. حس میکردم انگار آدمهایش هم شکل دیگری هستند.
جالب است که پدر و مادرم وقتی وارد این محیط شدند، هنوز در حالوهوای ایران بودند. بیحجابی و برهنگی زنها و عکسها آنها را خیلی اذیت کرد.
جاهایی میگفتند به آن تابلو نگاه نکنیم؛ ولی همین مسائل هم خیلی زود تبدیل به یک شوخی شد و بعد هم بخشی از فرهنگ زندگیمان شد؛ ما خیلی زود از این تضاد و شوک فرهنگی بیرون آمدیم و خودمان را وفق دادیم. آنقدر که بعدها و بهمرور، خودمان هم شدیم بخشی از همین فرهنگ غریب.
قطره دریاست اگر با دریاست
همزمان با سیزدهسالگی من انقلاب شد. تا قبل از این خیلی از آمریکاییها اصلا ایران را نمیشناختند؛ اما با تمرکز رسانههای آمریکا روی اخبار ایران، مردم هم نگاه دیگری دربارهٔ ایران، ایرانیها و دیندارها پیدا کردند. تبلیغات منفی رسانهها خیلی روی مردم آمریکا تأثیر گذاشت. وقتی ما را میدیدند که حجاب داشتیم، طوری رفتار میکردند انگار ما تازه پایمان را از هواپیما روی خاک آمریکا گذاشتهایم و از خانوادهٔ امام خمینی هستیم. حتی بعضی از ایرانیهایی که در همان سالها به آمریکا فرار یا مهاجرت کردند، طوری رفتار میکردند انگار همهٔ این اتفاقات تقصیر ماست. انگار میخواستند از ما انتقام بگیرند. بعضیهایشان خیلی بیادب بودند و فحش میدادند، بعضیهای دیگر هم فقط با اخموتخم نگاه میکردند.
زهرا بانو
«تقوا» همین است؛ تقوا یعنی همین احتیاطکردن. امیرالمؤمنین (ع) در نهجالبلاغه دنیا را جوری به تصویر میکشد که انگار این دنیا مثل یک زمین پر از خار است، لباسهایتان را به خودتان بچسبانید، از لای این خارزار طوری رد شوید که بتوانید بروید، وگرنه لباستان گیر میکند و مشکل ایجاد میکند.
کفشدوزک
یکی از دوستان ما در آمریکا که مهندس بود تصمیم گرفت طلبه شود. گفت: «دنیا از دکتر و مهندس و تاجر که دنیای مردم را میسازند، پر است؛ اما، آن چیزی که در غرب جایش خالی است، مردانیاند که آخرت مردم را نشانشان بدهند.» او به ایران آمد و شاگرد آقای مجتهدی، استاد اخلاق حوزهٔ تهران شد.
zahra.n
متوجه شدیم یکی از اسمهای خیلی معروف بینشان توسین است که بر وزن حسین خودمان است. بعدها وقتی تحقیق میکردم، در آمریکا به کتابی برخوردم که ادعا کرده بود اسامی و جملاتی در غارهای سرخپوستها هست که به کلمههای عربی نزدیکاند؛ مثل اینکه کلام اهلبیت (ع) و اسامیشان در غارهای سرخپوستها حک شده بوده است؛ یعنی شاید قبلاز «کریستف کلمب»، شیعیان به این قاره آمده بودند و با این سرخپوستها رابطه برقرار کرده بودند. ظاهراً قدمت این دیوارنگارهها مربوط به هشتصدسال پیش است.
zahra.n
البته گاهی مهاجرت ناگزیر است. بعدها دیدم حضرت علی (ع) میفرمایند هیچ شهری به شهر دیگری ارجحیت ندارد، مگر آن شهری که شما بیشتر در آنجا میتوانید رشد کنید. حالا باید ببینیم ما چه معنیای برای رشد میگذاریم؛ مثلا بعضیها رشد را به خانهٔ بزرگتر، ماشین گرانقیمتتر، لباسهای شیک پوشیدن و کنسرتهای بیشتری رفتن یا مسافرت معنی میکنند، بعضیها رشد را در تحصیلات میبینند، بعضیها رشد را در علم و فعالیتهای اقتصادیشان یا فعالیتهای فنیشان میدانند،
zahra.n
از مدتها پبش شنیده بودم که در آمریکا یک «سقف شیشهای» هست که تا جایی به هر فرد اجازهٔ رشد میدهد و البته سقف شیشهای هر فردی ارتفاعش فرق میکند. اصطلاح سقف شیشهای به حد و مرزهایی اشاره میکند که نشاندادنی نیستند؛ ولی، وجود دارند.
ف.غ
من اولین چیزی را که در غرب از دست دادم «حیا» بود. دیگر هر کاری میکردم یا هر اتفاقی که دوروبَرم میافتاد، من را اذیت نمیکرد.
Number One
اصولاً توی غرب کسی مدرکمحور نیست. حتی میشود گفت کارمحور یا تجربهمحور هستند. تجربه برایشان مهم است. اینگونه نیست که کسی بگوید فلان مدرک را دارم، پس باید فلان کار را به من بدهید. حتی امروزه هرکسی هم که مدرک میگیرد باز به او میگویند کجا و چه تجربهای داری؟ اگر از مدرکی که گرفته تا زمانی که کار را شروع کرده بیشتر از چند سال بگذرد دیگر آن شخص استخدام نمیشود. من هم در آن سالها دنبال تکمیل مهارت و دانشم بودم نه ارتقای مدرک.
Number One
من اولین چیزی را که در غرب از دست دادم «حیا» بود. دیگر هر کاری میکردم یا هر اتفاقی که دوروبَرم میافتاد، من را اذیت نمیکرد.
Number One
بین آن همه کار و مسائل شخصی، یک روز مادرم از واشنگتن تماس گرفت که تصمیم گرفته از پدرم جدا شود. من پشت تلفن از مادرم خواهش کردم که این کار را نکند. هرچقدر خواستم سردربیاورم که مشکل چیست، به هیچ دلیل خاصی نرسیدم. حالا که گاهی برمیگردم و زندگیمان و حوادثش را مرور میکنم، میبینم این هم یکی از عوارض فرهنگ خودمحوری است. بعضی از ما وقتی توی آن فرهنگ قرار گرفتیم، از همهچیزش فقط همین خودخواهی و خودمحوری را یادگرفتیم. متارکهکردن در جامعهای که ما در آن غریب بودیم ازهرلحاظی اشتباه بود؛ چه از لحاظ اقتصادی و چه از جنبهٔ اجتماعی و خانوادگی.
Number One
عربها یک ضربالمثل به این مضمون دارند که اگر به شما حقیقتی را بگویند و قبول نکنید، زمان به شما آن را ثابت میکند.
F.T
یک روز محمود به من گفت: «تو آمریکا را چطور میبینی و آمریکا در چشم تو چه شکلی است؟» گفتم: «مثل کشتی تایتانیک است. میدانم که دارد غرق میشود و باید آدمها را نجات دهم.» یعنی این موضوع همیشه در ذهنم بود که بالاخره این آرامش و آسایشی که الآن وجود دارد موقت است. بالاخره یا اوضاع دنیا متلاطم میشود و جهان غرب از هم میپاشد
Sobhan Naghizadeh
عمل به احکام اسلام یکی از مهمترین تصمیمهایی بود که فریبا گرفت. با اینکه برایش خیلی سخت بود. همان اوایل خیلی از دوستهایش را از دست داد. دیگر خیلی از جاها نمیتوانست برود؛ ولی الآن خودش بهصراحت میگوید: «تنها چیزی که من را نجات داد و نگذاشت بعد از جداییام نابود شوم، این بود که خودم را در آغوش دین انداختم. اجازه دادم دین من را حفظ کند. اجازه دادم دینِ من از این به بعد مثل کشتی نجات عمل کند.»
Sobhan Naghizadeh
حجم
۳۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۳۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰۵۰%
تومان