پسرعموهایم بعدها درسشان را تمام کردند و وارد کار شدند. برعکسِ من که اول وارد کار شدم و بعدها که کارم جدیتر شد کمی دیگر تحصیلاتم را در همان رشتههای نزدیک به پزشکی و پرستاری ادامه دادم. بهمرور با آناتومی بدن آشناتر شدم و مهارتم بیشتر شد. اصولاً توی غرب کسی مدرکمحور نیست. حتی میشود گفت کارمحور یا تجربهمحور هستند. تجربه برایشان مهم است. اینگونه نیست که کسی بگوید فلان مدرک را دارم، پس باید فلان کار را به من بدهید. حتی امروزه هرکسی هم که مدرک میگیرد باز به او میگویند کجا و چه تجربهای داری؟ اگر از مدرکی که گرفته تا زمانی که کار را شروع کرده بیشتر از چند سال بگذرد دیگر آن شخص استخدام نمیشود.
Vahid.Nouri.p
آن موقع بعضی از تازهجوانها گوشواره میگذاشتند، این موضوع خیلی برایم عجیب بود که چرا یک جوان در گوش چپش گوشواره میکند؟! یا مثلا روی دستشان تتو میکشیدند و یا لباسهای متفاوت در مدرسه میپوشیدند.
آنروزها برای من خیلی عجیب بود که یکدفعه از جوّی که همه با روپوش به مدرسه میرفتند و همه موها را یک مدل کوتاه میکردند و شکل و شمایل همهٔ دانشآموزان تقریباً شبیه هم بود، وارد جامعهای شدم که هرکسی آن شکلی است که خودش میخواهد باشد و لباسش منحصر به خودش است. شکل، شمایل، مو، تیپ و رفتارش همه یکطوری نشان میدهد که این تو هستی که مهمی و جامعه نمیتواند به تو تکلیف کند چطور باش. تو باید تصمیم بگیری چه میخواهی باشی و همانگونه که میخواهی باشی، میتوانی زندگیکنی؛ یعنی تا وقتی خط قرمزی را قطع نکنی، برای تو هیچ محدویتی نیست
Arefeh