بریدههایی از کتاب تولد در لس آنجلس
۴٫۵
(۲۳۷)
اصولاً توی غرب کسی مدرکمحور نیست. حتی میشود گفت کارمحور یا تجربهمحور هستند. تجربه برایشان مهم است. اینگونه نیست که کسی بگوید فلان مدرک را دارم، پس باید فلان کار را به من بدهید. حتی امروزه هرکسی هم که مدرک میگیرد باز به او میگویند کجا و چه تجربهای داری؟ اگر از مدرکی که گرفته تا زمانی که کار را شروع کرده بیشتر از چند سال بگذرد دیگر آن شخص استخدام نمیشود. من هم در آن سالها دنبال تکمیل مهارت و دانشم بودم نه ارتقای مدرک.
کاربر ۲۴۳۷۲۰۴
مناظر آمازون و رودخانهاش واقعا زیبا بود. در مسیرمان به جایی رسیدیم که رودخانه دو رنگ مختلف بود؛ یک رنگش گلی بود، یک رنگش شفاف. آن آقایی که در کشتی بود، توضیح میداد که اینجا دو رودخانه به هم میرسند؛ ولی با هم مخلوط نمیشوند. اتفاقاً من آن را در قرآن خوانده بودم که خداوند صاحب دو دریاست که به هم نزدیک میشوند؛ ولی با هم قاطی نمیشوند.
کاربر ۲۴۳۷۲۰۴
برنامهٔ خودم را جور میکردم و همان را داشتم. درحالی که در ایران به این شکل نبود. در ایران، محوریت خانواده خیلی جدیتر و عمیقتر بود. مردم در ایران انگار خانوادهمحور بودند؛ ولی اهمیت به خانواده در غرب تقریباً دارد محو میشود و از بین میرود.
کاربر ۲۴۳۷۲۰۴
ینگونه نبود که فقط درگیر موسیقی و رقص باشند. حتی متوجه شدم نگاههای سیاسی ضدغربی هم بینشان خیلی شایع است. این شد که از آن به بعد هرجا ملیتم را پرسیدند اسمی از آمریکا نیاوردم و خودم را ایرانی معرفی کردم و تقریباً در همهٔ مواقع استقبال خوبی از من شد.
کاربر ۲۴۳۷۲۰۴
گاهی در زندگی مردم، هویت و شخصیتشان بهشکلی جا میافتد که به این فکر هم نیفتند که میتوان این هویت را تغییر داد چه رسد به اینکه به فکرشان بیاید «باید» این هویت را تغییر دهند.
mafian
ممکن است خیلیها فکر کنند چون اینجا حجاب اجباری است، افراد تمایل به خودآرایی دارند. درحالی که به نظر من مشکل در هویت و حس خودکمبینی چنین کسانی است که میخواهند با خودنمایی برای خودشان یک هویت جعلی درست کنند. به همین دلیل هم، چنین کسانی وقتی به آمریکا و اروپا میآیند از خودآراییشان چیزی کم نمیشود و شاید بدتر هم میشود. درحالی که طبق استدلال، اینطور افراد آنجا که دیگر حجاب اجباری نیست، باید به تعادل برسند؛ اما میبینی حرصشان برای جلوی چشمبودن بیشتر میشود.
philobiblic
بدیاش این است که برخی از مردم ما در این سالها همین رفتارها را از غربیها تقلید میکنند و فکر میکنند این یعنی تمدن، یعنی پیشرفت و بهروزبودن. درحالی که نمیدانند آن چیزی که باعث پیشرفت غرب شده کار و تلاش و نظمشان است، نه بیبندوباری و ولنگاری.
philobiblic
در زندگی خواهرم هم، چنین اتفاقی رخ داد. رعایت نکردن محرم و نامحرم، مهمانیهای مختلط و اینکه همسرش با چند نفر دیگر شوخی میکند و خودش با چند نفر دیگر اختلاط میکند، یک ناامنی را برای خودشان ایجاد میکنند. بعد این ناامنی باعث سوءظن میشود. باعث کدورتهایی بین زن و مرد میشود و این میتواند با یک کجفهمی تبدیل به برداشتی بد شود. بعد آن را بخواهی از خودت پاک کنی، چه کار باید کنی؟ یا در برابرش جبهه میگیری و مخالفت میکنی یا اینکه میگویی هست که هست، چهکار کنم؟! یا از خودت دفاع میکنی یا رهایش میکنی.
philobiblic
عربها یک ضربالمثل به این مضمون دارند که اگر به شما حقیقتی را بگویند و قبول نکنید، زمان به شما آن را ثابت میکند.
philobiblic
در قرآن خوانده بودم که خداوند میفرماید: «هر خوبی و خیری در این عالم میرسد از سمت من است و هر بدی به شما میرسد از سمت خودتان است.» من این را به آنها میگفتم. این آیات را برایشان میخواندم. قبول نکردند تا زمان به آنها ثابت کرد.
philobiblic
به محمود التماس میکردم که خانوادهات را لاسوگاس نبر. بچهٔ تو سه سالش است. تو برای چه آنها را به لاسوگاس بردی، چون آنجا هتلش ارزانتر و قشنگتر است، سبک زندگی آنجا به چه درد ما میخورد؟ این گناه است. آن شهر، شهر شیطان است. خود آمریکاییها هم میگویند آنجا «سینسیتی» (شهر گناه) است. تازه آمریکاییهای باکلاس هیچوقت لاسوگاس نمیروند.
philobiblic
ما گاهی فکر میکنیم جداشدن زن و مرد الزاماً با خیانت همراه است و در عرض یک لحظه رخ میدهد. بلافاصله هم انگ میزنیم که فلانی بیجنبه بود. درحالی که جداشدن یک زن و مرد و از هم پاشیدهشدن خانواده، یک اتفاق ناگهانی نیست. گاهی این یک مسیر است که انتخاب میکنی در آن جلو بروی و لحظهبهلحظه این جدایی و از هم پاشیدهشدن اتفاق میافتد؛ مثل یک کوهنوردی که بهسمت قله میرود، هر قدمی که برمیدارد به قله نزدیک میشود.
philobiblic
تا رسید به همان روزی که فریبا من را از زیر قرآن رد کرد. قرآنی که قرار بود من را از حادثهها حفظ کند؛ اما بعدها دیدم این کتاب من را نه تنها حفظ نکرد بلکه من را نابود کرد؛ من را نابود کرد تا یک انسان دیگر بسازد. قرآن، منِ درونم را خراب کرد تا از بین ویرانههای من انسان دیگری سر، بلند کند.
قطره دریاست اگر با دریاست
من با صحبتها و ارتباطی که با آنها داشتم و چیزهایی که ازشان درک میکردم متوجه شدم اینها ارتباطشان با طبیعت و خداوند خیلی بهتر از منی است که توی یک شهر بسیار مدرن مثل لسآنجلس زندگی میکنم. احترام بیشتری برای خداوند قائل هستند. من اصلاً تا قبل از آن روزها به خالقم فکر نمیکردم. تازه چند هفته است که آمدهام قرآن را میخوانم و حالا دارم دربارهٔ خالقم فکر میکنم. بهگونهای احساس میکنم دنیای شهرنشینی چقدر میتواند انسانها را نهتنها از طبیعت بلکه از خدا هم دور کند؛ چون ما خیلی درگیر میشویم، ذهنمان درگیر خیلی چیزها میشود و خدا یادمان میرود؛ ولی آنها اینطور نبودند. خیلی شاکر بودند، اسراف نمیکردند و اسراف را دوست نداشتند، چون میگفتند: «او دوست ندارد» و یک خدای بزرگ را قبول داشتند.
قطره دریاست اگر با دریاست
ما تا ندانیم که چه هویتی برای ما در عالم در نظر گرفته شده، نمیتوانیم برای خودمان هویت تعیین کنیم. باید ببینیم هویت و ارزش ما چیست. خودمان، خودمان را بهوجود نیاوردهایم که حالا میخواهیم خودمان سبک زندگیمان را تعیین کنیم. باید برویم سراغ همان کسی که ما را بهوجود آورده تا بگوید هویت ما چیست؟
زهرا بانو
همهٔ این مسائل یک طرف، از آن طرف سیستم اجرایی و نظارتی ایران در این سالها، انواع و اقسام سنگاندازیها را انجام داد و کار ما را با مشکل مواجه کرد و برای من که از بیرون ایران آمدهام کاملاً محسوس است که در ارگانهای دولتی چون کسی ذینفع نیست، کسی هم دلش برای شما نمیسوزد؛ چون کاری که من اینقدر به آن اهمیت میدهم برایش مهم نیست. بیشتر مدیران در بهترین حالت که نخواهند کارشکنی کنند یا دزدی کنند یک کار روتین روزمره را انجام میدهند؛ یعنی تلاشی نمیکند تا مشکل شما را حل کند؛ چون نمیخواهد خودش را به دردسر بیندازد. درحالی که برای خیلی از این مشکلات در خودِ قانون راهکارهایی وجود دارد که اگر شما بلد باشید میتوانید از آن بند و تبصره عبور کنید؛ اما این را به شما نمیگویند.
زهرا بانو
میتوانند خیلی آزاد دربارهٔ این طرز زندگی با بچهها صحبت کنند. میتوانند بگویند که همسرم همجنس من است، ما یک بچه هم داریم، هیچ مشکلی هم نداریم و همهچیز خیلی خوب است؛ ولی از آن طرف اجازه ندارند دربارهٔ خدا صحبت کنند
khorshid_sh
ولی الآن توی دبیرستانها برای نگهداشتن بچههای دانشآموزها مهد کودک دارند؛ یعنی یک دختر هفدهساله بدون ازدواج باردار و بچهدار شده است. الآن در دبیرستانهای آمریکا انواع کلوبها وجود دارد که یک مدل گروهبندی براساس علاقههای بچههاست. یکی از این کلوبها، کلوب «همجنسبازی» است. بدترش اینکه بعضی از معلمهایشان همجنسبازند و حق دارند سر کلاس دربارهٔ این موضوع توضیح بدهند و بچهها را به این کار تشویق کنند. میتوانند خیلی آزاد دربارهٔ این طرز زندگی با بچهها صحبت کنند. میتوانند بگویند که همسرم همجنس من است،
khorshid_sh
من با صحبتها و ارتباطی که با آنها داشتم و چیزهایی که ازشان درک میکردم متوجه شدم اینها ارتباطشان با طبیعت و خداوند خیلی بهتر از منی است که توی یک شهر بسیار مدرن مثل لسآنجلس زندگی میکنم. احترام بیشتری برای خداوند قائل هستند. من اصلاً تا قبل از آن روزها به خالقم فکر نمیکردم. تازه چند هفته است که آمدهام قرآن را میخوانم و حالا دارم دربارهٔ خالقم فکر میکنم. بهگونهای احساس میکنم دنیای شهرنشینی چقدر میتواند انسانها را نهتنها از طبیعت بلکه از خدا هم دور کند؛
khorshid_sh
بامزهاش این است که در ایران نیازی به تئاتر کمدی نداریم. مردم خودشان کارهای بامزه میکنند که دهانت از تعجب باز میماند؛ مثلاً یک شیء سنگین را میبینی که با طناب بین زمین و هوا معلق مانده و هر لحظه ممکن است روی سر مردم بیفتد. چند نفری هم هستند که با حرکات آکروباتیک این شیء سنگین را پایین و بالا میبرند و میخواهند برای جرثقیل یا بالابر هزینه ندهند یا موتورسوارهایی که کلاه ایمنیشان را گذاشتهاند روی فرمان موتور و با سرعت رانندگی میکنند. بعد اگر بخواهد توی یک ساختمان برود، کلاه را سرش میگذارد و داخل میرود.
زهرا بانو
حجم
۳۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۳۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰۵۰%
تومان