بریدههایی از کتاب تولد در لس آنجلس
۴٫۶
(۲۰۳)
خیلیها در دنیا به اعتقاداتشان پایبندند: هندوها، مسیحیها، یهودیها، بودائیها و...؛ ولی، شما به چیزی عقیده داری که پارهٔ عظیمی از آن، حق است. این، روی همهچیز شما تأثیر میگذارد؛ حتی هوایی که تنفس میکنی و زمینی که رویش زندگی میکنی؛ یعنی صرف باورداشتن مهم نیست؛ بلکه مهم این است که به «حقیقت» باور داشته باشی.
رز سپید
«برای اینکه یک جامعه شکل بگیرد پنج ستون اصلی لازم است: دولت، زبان مشترک، پول مشترک، مذهب مشترک و خانواده.»
...!
برایشان توضیح میدادم: «اسلام مثل یک دایره است. هرکس وارد این دایره شود مسلمان است. هستهٔ دایره را که اهلبیت (ع) و قرآن هستند معرفی کنید، مخاطب خودش با حقیقت آشنا میشود. قرآن هم همین کار را میکند. خداوند میفرماید: ’نگویند ما ایمان آوردهایم، بگویید ما اسلام آوردهایم؛ چراکه از زمان اسلامآوردن تا زمان ایمانآوردن فاصلهای است.‘
philobiblic
مردم در ایران انگار خانوادهمحور بودند؛ ولی اهمیت به خانواده در غرب تقریباً دارد محو میشود و از بین میرود.
sh
اگر این بار بخواهم مهاجرت کنم به نجف اشرف میروم، در همسایگی امیرالمؤمنین (ع)؛ یعنی بعد از اینجا باید جایی بروم که سختتر باشد؛ چون انسان در سختیهای دنیوی است که رشد میکند. بعد هم جوار امیرالمؤمنین (ع) چیز دیگری است. هر روز میتوانید به حرم حضرت بروید و نماز خودتان را آنجا بخوانید
alireza brujerdi
توی آمریکا هم مثل خیلی جاهای دیگر مسلمانها دو گروه بودند: یک گروه که مثل بقیه سرکار میرفتند و به تفریح، مسافرت و زندگی عادیشان میپرداختند. توی خانه هم نماز میخواندند و احتمالاً یکیدو مراسم مذهبی مثل محرم را هم در طول سال شرکت میکردند؛ یعنی اسلام فقط در بعضی از لحظههای زندگیشان حضور داشت. یک گروه دیگر هم بودند که میگفتند: «اینطوری نیست که ما در بعضی لحظهها مسلمان باشیم و در بعضی لحظهها نه. اگر ما مسلمانیم و وظایفی داریم، این وظیفهها همیشه به عهدهامان است. یکی هم دغدغهٔ کمککردن به دیگران است.» من از این گروه دوم بودم؛ یعنی سعی میکردم حقیقتی را که فهمیده بودم، به همهٔ مردم دنیا منتقل کنم.
alireza brujerdi
در ریو دو ژانیرو توی هتلی نیمهمجلل اقامت داشتم. وقتی از خواب بلند شدم، دیگر صبح شده بود. رفتم صبحانه خوردم و بعد دوری در شهر زدم. با آقایی آشنا شدم. پرسید کجایی هستم؟ نمیدانم چرا گفتم ایرانیام. یکدفعه چشمهایش برق زد و خندید. گفت: «خمینی! خمینی!» برایم عجیب بود. اینجا آنسوی دنیا، میان این همه سروصدا آدمهایی هستند که آیتالله خمینی را میشناسند. من فوق فوقش از کشور آنها «پِله» را بشناسم که فوتبالیست معروفی بود؛ اما ببین آیتالله خمینی چقدر معروف شده که این مردم عادی هم نامش را شنیدهاند، آن هم بعد از این همه سال که فوت کرده است!
Vahid.Nouri.p
دربارهٔ آن، اینقدر صحبت میشود و افراد حاضرند جانشان را برای قرآن بدهند؛ همهٔ اینها بهخاطر این نیست که قرآن سبک تفکرات یک انسان است، این ماورای سبک فکر انسانهاست. سخن وحی است و متفاوت از کلام انسانها. قبل از این فرق بین کلام انسانی و وحی برایم روشن نبود.
sh
گاهی برای بقیه طوری جا میافتد که بعضی چیزها مثل سبک زندگی را نمیتوانند تغییر دهند. درصورتی که هویت ما انسانها آن چیزی است که خداوند برای ما در نظر گرفته است. ما تا ندانیم که چه هویتی برای ما در عالم در نظر گرفته شده، نمیتوانیم برای خودمان هویت تعیین کنیم. باید ببینیم هویت و ارزش ما چیست. خودمان، خودمان را بهوجود نیاوردهایم که حالا میخواهیم خودمان سبک زندگیمان را تعیین کنیم. باید برویم سراغ همان کسی که ما را بهوجود آورده تا بگوید هویت ما چیست؟
alireza brujerdi
بدیاش این است که برخی از مردم ما در این سالها همین رفتارها را از غربیها تقلید میکنند و فکر میکنند این یعنی تمدن، یعنی پیشرفت و بهروزبودن. درحالی که نمیدانند آن چیزی که باعث پیشرفت غرب شده کار و تلاش و نظمشان است، نه بیبندوباری و ولنگاری. اگر قرار بود همهٔ زندگیشان دنبال خوشگذرانی باشند پس کی توانستند پیشرفت کنند؟ اما این حرفها را کسی قبول نمیکند. تا میخواهی از این حرفها بزنی فوری نق میزنند که خودت رفتهای، خوشگذرانیهایت را کردهای و حالا که به ما رسیدهای دیندار شدهای؛ درحالی که دقت نمیکنند من آن وقتی مسیرم را عوض کردم که اول جوانیام بود و هنوز فرصت زیادی برای خوشگذرانی و بیبندوباری داشتم.
alireza brujerdi
حجم
۳۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۳۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰۵۰%
تومان