بریدههایی از کتاب تولد در لس آنجلس
۴٫۵
(۲۳۷)
سورهٔ بقره میفرماید آنان که به عالم غیب ایمان دارند، باید از طریق وحی به عالم غیب دست یافت. لزومی ندارد من عالم غیب را ببینم؛ ولی خداوند میفرماید: «این کتاب برای متفکران است.» پس اگر من تفکر کنم میدانم چیزهایی در این عالم هست که الآن قابلیت دیدن آنها را من ندارم؛ اما آنها وجود دارند. مثل سلولهای بدنم که آنها را نمیبینم و نمیدانم درون آنها چه اتفاقی میافتد؛ اما علم به من میگوید سلول وجود دارد و چه اهمیتی برای حیات من دارد، من هم میپذیرم؛ یعنی حتی خود علم هم به من اجازه نمیدهد که هرچیزی را نمیبینم انکار کنم
philobiblic
دیگر در هر برنامهای، بهترین وقت و بهترین جایش را به نماز اختصاص میدادم. در کوهنوردی جایی را پیدا میکردم که هیچکس نباشد و آنجا نماز میخواندم؛ چون میدانستم نماز ارتباطی بین من و خداوند ایجاد میکند که شبیه هیچچیز دیگر نیست. طرف جنگل که میرفتم و تنها بودم نماز میخواندم. هرجایی که تنها بودم، دو رکعت نماز میخواندم. در جای جدید و مکان جدید، اگر تنها بودم سراغ نماز میرفتم.
philobiblic
خانوادهام یکیدو روز قبلاز سفر خبر دادم که دارم میروم سفر. تا رسید به همان روزی که فریبا من را از زیر قرآن رد کرد. قرآنی که قرار بود من را از حادثهها حفظ کند؛ اما بعدها دیدم این کتاب من را نه تنها حفظ نکرد بلکه من را نابود کرد؛ من را نابود کرد تا یک انسان دیگر بسازد. قرآن، منِ درونم را خراب کرد تا از بین ویرانههای من انسان دیگری سر، بلند کند.
philobiblic
صولاً توی غرب کسی مدرکمحور نیست. حتی میشود گفت کارمحور یا تجربهمحور هستند. تجربه برایشان مهم است. اینگونه نیست که کسی بگوید فلان مدرک را دارم، پس باید فلان کار را به من بدهید. حتی امروزه هرکسی هم که مدرک میگیرد باز به او میگویند کجا و چه تجربهای داری؟ اگر از مدرکی که گرفته تا زمانی که کار را شروع کرده بیشتر از چند سال بگذرد دیگر آن شخص استخدام نمیشود.
philobiblic
دنیای شهرنشینی چقدر میتواند انسانها را نهتنها از طبیعت بلکه از خدا هم دور کند؛ چون ما خیلی درگیر میشویم، ذهنمان درگیر خیلی چیزها میشود و خدا یادمان میرود
philobiblic
یکی از اسمهای آمریکا، کشور Hi and Bye است، کشور «سلام و خداحافظ»؛ چون انسانها راحت در کنار هم قرار میگیرند و خیلی هم راحت از هم جدا میشوند
philobiblic
شاید یکی از عوامل افسردگی در غرب هم همین کمبود وقت باشد؛ یعنی انسانها کمتر برای خودشان، زندگیشان و آیندهشان وقت میگذارند. بیشتر وقتشان برای کار و چیزهایی صرف میشود که به سبک زندگیشان ربط پیدا میکند. فکر میکنند اگر بیشتر کار کنند، بیشتر پیشرفت میکنند؛ ولی واقعیت این است که این پیشرفت، توقف ندارد و همیشه در یک دور بسته درحال دویدناند.
philobiblic
مهمانیها را فقط برای آخر هفته میگذاشتیم. وسط هفته مهمانی نداشتیم. زود میخوابیدیم و صبح میرفتیم سرِ کار. ساعت کاریمان از هفت صبح تا یازده شب بود. بعد دوباره برمیگشتیم و روز بعد هم همینطور تا آخر هفته. بیشتر آدمهایی که من در آمریکا دیدم همینطور پرکار بودند. باید همینطور باشند؛ یعنی حجم زیاد کار باعث آرامششان میشود و یکجوری اگر این کار را هم نکنند ازنظرِ مالی وضعیت خوبی پیدا نمیکنند
philobiblic
در مسیرمان به جایی رسیدیم که رودخانه دو رنگ مختلف بود؛ یک رنگش گلی بود، یک رنگش شفاف. آن آقایی که در کشتی بود، توضیح میداد که اینجا دو رودخانه به هم میرسند؛ ولی با هم مخلوط نمیشوند. اتفاقاً من آن را در قرآن خوانده بودم که خداوند صاحب دو دریاست که به هم نزدیک میشوند؛ ولی با هم قاطی نمیشوند.
philobiblic
حضرت علی (ع) میفرمایند هیچ شهری به شهر دیگری ارجحیت ندارد، مگر آن شهری که شما بیشتر در آنجا میتوانید رشد کنید. حالا باید ببینیم ما چه معنیای برای رشد میگذاریم؛ مثلا بعضیها رشد را به خانهٔ بزرگتر، ماشین گرانقیمتتر، لباسهای شیک پوشیدن و کنسرتهای بیشتری رفتن یا مسافرت معنی میکنند، بعضیها رشد را در تحصیلات میبینند، بعضیها رشد را در علم و فعالیتهای اقتصادیشان یا فعالیتهای فنیشان میدانند، باید ببینی از کدام دید دارند نگاه میکنند.
philobiblic
من اولین چیزی را که در غرب از دست دادم «حیا» بود. دیگر هر کاری میکردم یا هر اتفاقی که دوروبَرم میافتاد، من را اذیت نمیکرد.
philobiblic
«به نام خداوند بخشنده و مهربانی که هیچکدام از بندههایش را فراموش نمیکند و آغوشش برای همهٔ ما همیشه باز است. او در انتظار ماست که ما بهسوی او نگاهی داشته باشیم و او ما را در آغوش بگیرد.»
1398rezafateme
بدیاش این است که برخی از مردم ما در این سالها همین رفتارها را از غربیها تقلید میکنند و فکر میکنند این یعنی تمدن، یعنی پیشرفت و بهروزبودن. درحالی که نمیدانند آن چیزی که باعث پیشرفت غرب شده کار و تلاش و نظمشان است، نه بیبندوباری و ولنگاری. اگر قرار بود همهٔ زندگیشان دنبال خوشگذرانی باشند پس کی توانستند پیشرفت کنند؟
1398rezafateme
برخی از مردم ما در این سالها همین رفتارها را از غربیها تقلید میکنند و فکر میکنند این یعنی تمدن، یعنی پیشرفت و بهروزبودن. درحالی که نمیدانند آن چیزی که باعث پیشرفت غرب شده کار و تلاش و نظمشان است، نه بیبندوباری و ولنگاری. اگر قرار بود همهٔ زندگیشان دنبال خوشگذرانی باشند پس کی توانستند پیشرفت کنند؟
حانیه
امروز در آمریکا فرهنگهایی تجربه و ترویج میشود که برای حریم خانواده خیلی مضر است. ایندفعه که به آمریکا رفته بودم، برنامهای تلویزیونی دیدم به نام تعویض همسران!» با اینکه معمولاً زیاد تلویزیون تماشا نمیکنم این برنامه را دیدم؛ چون اسمش برایم خیلی عجیب بود. دیدم که کارگردان این برنامه دو خانواده را انتخاب میکند، در این خانواده یک زن و شوهر هستند و دو تا بچه. در خانوادهٔ دیگر یک زن و شوهر هستند و یک بچه و یک گربه. کارگردان جای زنها را عوض میکند. برای یک هفته یا مدتی جای زنها با هم عوض میشود. این زن میشود مادر آن دو فرزند و آن زن میشود مادر این یک فرزند و یک گربه و ببینید در این تعویض زنها چه اتفاقاتی در خانه میافتد. آنها تک تک مصاحبه میکردند و میگفتند بعد از این یک هفته که در آن خانه بودند این اتفاقها افتاد. قبلاز این، چنین برنامههایی در آمریکا نداشتیم.
حانیه
اما به میزانی که انسانها دارند با این فردیت رشد میکنند و همهجا میگویند دلم میخواهد، این حس دارد ضعیفتر میشود؛ چون طرف با کوچکترین چیزی میتواند زندگیخودشان را که چندین سال با هم ساختهاند، رها کند. روزبهروز هم بدتر میشود.
حانیه
بیشتر آدمهایی که من در آمریکا دیدم همینطور پرکار بودند. باید همینطور باشند؛ یعنی حجم زیاد کار باعث آرامششان میشود و یکجوری اگر این کار را هم نکنند ازنظرِ مالی وضعیت خوبی پیدا نمیکنند؛ چون خیلی سخت است و همینطور دارد بدتر هم میشود. اقتصاد آمریکا دارد دقیقتر میشود. شما وقتی برای از دستدادن پیدا نمیکنید؛ بهخاطر همین هم هست که اکثراً کارهایشان را با نرمافزار و کامپیوتر و... انجام میدهند که وقت تلف نشود؛ یعنی مثلا اگر میخواهند بروند بانک و وقتشان تلف میشود، کار بانکیاشان را از خانه انجام میدهند؛ چون وقت در غرب خیلی گرانبها شده و شاید یکی از عوامل افسردگی در غرب هم همین کمبود وقت باشد؛ یعنی انسانها کمتر برای خودشان، زندگیشان و آیندهشان وقت میگذارند. بیشتر وقتشان برای کار و چیزهایی صرف میشود که به سبک زندگیشان ربط پیدا میکند. فکر میکنند اگر بیشتر کار کنند، بیشتر پیشرفت میکنند؛ ولی واقعیت این است که این پیشرفت، توقف ندارد و همیشه در یک دور بسته درحال دویدناند
حانیه
زندگی ما چیزی بود شبیه بازی فوتبال. شما بازی فوتبال را دیدهاید؛ از زمانی که سوت شروع زده میشود، شروع میکنند به دویدن تا وقتی که سوت پایان زده شود. حتی یک لحظه هم آرامش ندارند. تا نود دقیقه فقط شور است و هیجان. نود دقیقه که تمام میشود، آن چیزی که میماند، خستگی دوندگی است. بالاخره دو تا تیم با هم مبارزه کردهاند، گل زدهاند یا گل خوردهاند و هر اتفاقی که افتاده، آن زمان بازی شور و هیجان داشت و آنها گرم بازی بودند؛ ولی بعد از اینکه بازی تمام میشود، آن چیزی که سراغشان میآید خستگی و کوفتگی این همه دویدن است. فکر میکنم در مورد مهاجرت هم چنین حالتی است
حانیه
در ایران اعضای خانواده با هم حرکت میکنند؛ یعنی خانواده یک سیستمی است که همهٔ اعضا در آن به یکدیگر وابستهاند و با همدیگر رشد میکنند؛ اما، فرهنگی که من در آن بزرگ میشدم، خانواده در کنار هم حرکت میکردند و هرکس اهداف خودش را دنبال میکرد.
حانیه
عربها یک ضربالمثل به این مضمون دارند که اگر به شما حقیقتی را بگویند و قبول نکنید، زمان به شما آن را ثابت میکند
atiye
حجم
۳۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۳۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰۵۰%
تومان