بریدههایی از کتاب برگریزان
نویسنده:ویل دورانت
مترجم:پویان رجایی
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۲از ۱۴ رأی
۳٫۲
(۱۴)
باری، باز هم داروین بود که برای آنچه جان مورلی «وظیفه بزرگِ آتی علم ـ ساختِ مذهبی جدید برای بشریت» خواند راهی گشود.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
داروین این دگردیسی را پیشتر برد. همانطور که اخترشناس، زمین را در فضا گم کرده بود، زیستشناس انسان را در بیپایانیِ زمان، در روندِ طولانیِ گونههای گذرایی که بر زمین راه رفته یا در دریا شنا کرده یا بال بر آسمان گشودهاند، ناپدید کرد؛ انسان تبدیل به نقطهای صرف در اودیسه بیپایانِ طبیعت شد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
از لحظهای که کوپِرنیک اعلام کرد زمین، که سکوی خداوند بود، جز بخشِ خُردهریزی از کیهان نیست، خدای قبیلهایِ کهنه رو به مرگ گذاشت و انسانها صدایی شنیدند که فرمانشان میداد ایدهشان از خدا را بزرگ سازند تا درخورِ جهانی باشد که اخترشناسی بر دیده انسان میگشود.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
در چنین عصری زندگی میکنیم که در آن رمزگشاییهای علم و تاریخ، و اخلاقِ مسیحی، ایمان به آن «خدای ریشوی غضبناک» را، که پیشینیانِ ما را هراسانده و به آدابمندی واداشته بود، برای ذهنهای بالنده ناممکن ساخته است.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
روشن است که طبیعت، برای اسپینوزا، ارزش بیشتری از باکتریِ سلی که او را در چهلوچهار سالگی کشت قائل نبود.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
در اینجا راهم را دوباره از فیلسوف موردعلاقهام، اسپینوزا، جدا میکنم. میدانید که اسپینوزا در انتهای اخلاقیاتاش، با ایده نوعی جاودانی ذهنی کلنجار میرفت: به بیان او، ما میتوانیم مادامی که چیزها یا ایدهها را از دیدگاه ابدی بنگریم خود را جاودان حس کنیم؛ بدین شکل، افکار ما از این جهت که از زمان فراتر میروند نامیرا خواهند بود؛ در آن نقطه، ما بخشی از ذهن الهی خواهیم بود که همهچیز را در نوری جاودانه تماشا میکند. سانتایاناهم مادیباوریاش را با خیالی ازهمین قبیل وفق داد. (۳) اما چه کسی از ما تا حال توانسته یا اصلاً میتواند چیزها را از دیدگاهِ ابدی بنگرد، یا اصلاً مطمئن باشد که حقیقت را میداند؟
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
من از فناپذیری بسیار هم راضیام. حالا که به نهمین دهه زندگی رسیدهام و اشتیاقهایم تحلیل میروند و شور زندگیام پسمینشیند، باید از فکر زندگی ابدی، در هر بهشتی هم که باشد، بیزار شوم؛ بهزودی باید این گفته قیصر را به زبان بیاورم که: «بیش از اندازه کافی عمر کردهام». چنانچه مرگ بههنگام بیاید، پس از زندگیای کامل، خوب و بخشودنی است. اگر در نفسهای آخرم چیزی خلاف این گفتم، آن را گزاف بدانید و توجهی نکنید. ما باید جای خود را به فرزاندانمان بدهیم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
من با اینکه شیفته یگانه جانم هستم، چشمداشتی به زنده ماندنش پس از مرگ کامل تنم ندارم. مرگ نقطه فروپاشی جان انسان ـ یا همان نیروی زندگیبخش و شکلدهنده ـ است از یک ارگانیسم به جانهای زیرینتری که عضوهایی منفرد از بدن را حرکت میدهند؛ برای همین، این جانهای زیرینتر میتوانند تا مدتی رشدِ موها و ناخنها را در جسد ادامه دهند. و هنگامی که جسد بهتمامی تجزیه میشود، حتی در ریزماندههای «بدونِ ساختار» هم جانها یا نیروهای از درون توانیافته، وجود دارند. اما آن جانِ من که خودِ «من» باشد وابسته به بدنِ ساختارمند و از هدایتیافته من و همچنین به خاطرات فردیام، اشتیاقها و شخصیتم است؛ و روشن است که با زوالِ بدنم، آن نیز فرو میپاشد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
مایلم به ادراکِ بیواسطه درونیام بیش از هر قضیه و قیاسِ منطقی اعتماد کنم. چه بسیار مواردی که بهوسیله «منطق» به «اثبات» رسیده و سپس بهدست منطقدانان دیگر در آینده رد شدهاند ـ گزارههای اقلیدسی توسط گاس و ریمان، و فیزیکِ نیوتنی توسط اینشتین. منطقْ خود آفریدهای انسانی است و بعید نیست جهانِ هستی آن را هیچ بینگارد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
باور من، در هر چیزی، نیروی شکلدهندهای وجود دارد شبیه همان چیزی که آن را جان مینامم. برای همین، باز از اسپینوزا نقل میکنم: «همهچیز به گونهای در حرکت است»؛ حتی اگر رقص الکترونها درون تکهسنگی بهظاهر بیجان باشد.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
قلبش، از پسِ دردها، وقار و آرامش را آموخت
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
سلامتی در تحرک نهفته است و بههمین خاطر جوانی را متبرک میکند. کار ورزیدن رمز سرزندگی و نیمی از رمز رضایتمندی است. بنابراین، بیاییم از خدایان، نه ثروت، بلکه کارهایی برای انجام دادن طلب کنیم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
تراژدیِ زندگی این است که تنها زمانی خِرد را به ما میدهد که جوانیمان را ربوده است. «آه، اگر در جوانی دانا بودیم، و در پیری توانا».
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
بنابراین، خواننده دلیر، این هشدار را به گوش گیرید: به مسئولیتِ خود وارد این گود شوید. اگرچه همراهیتان باعثِ دلگرمیام خواهد بود.
ویل دورانت
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
خواهش میکنم انتظارِ هیچ نظامِ فلسفیِ نو یا تأملات بنیانکن و زلزلهسان را نداشته باشید. آنچه خواهید خواند، اعترافاتی انسانی خواهند بود، نه الهاماتی الهی.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
میدانم که زندگی درذاتِ خود، یک راز است.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
این کتاب دستکم از یک دیدگاه مرجعی عالی است: اینکه مگر ما همه، در نقطهای از زندگی، خواستارمشورت با فردی خردمندتر نبودهایم؟ و برای نظرخواهی درباره سختترین دغدغهها و مشکلات اجتماعی چه کسی بهتر از کسی که نهتنها آنقدر زندگی کرده که تمامی تنگناهای گوناگون پرخطر زندگی را از سر گذرانده، که علاوه بر آن، عملاً بهخاطر خرد و دانش گستردهاش درباره تمامی فرهنگها و تمدنها شناخته شده است، و سفرهای چندینبارهاش به جایجای جهان موجب شده تا درک بهتری درباره رفتار انسانی کسب کند؟
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
در برگریزان، گفتههای دورانت از هر زمان دیگری خردمندانهتر و گویاتر است؛
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
درباره اعتقاد دینی چه میتوان گفت اکنونکه داروین و علم، خدا را از تخت حکمرانیاش در آسمان پایین کشیده و بهجایش چیزی جز تشویش حزنانگیز اگزیستانسیالیستهایی چون ژانپل سارتر باقی نگذاردهاند؟
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
این آخرین کتاب ویل دورانت و نیز شخصیترین کتاب اوست.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
حجم
۲۶۶٫۳ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۲۶۶٫۳ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
قیمت:
۹۱,۰۰۰
تومان