تصمیم گرفتم دیگر وقتم را برای نگرانی اینکه دیگران چه فکری میکنند، و یا زحمت برای تغییر درک آنها، تلف نکم.
☆...○●arty🎓☆
مثله یه گلظریف باهام رفتار میکنی. باید بهت بگم که ظریفترین گلها وقتی خرد بشن قویترین عطرها از عصاره وجود همون تهیه میشه.
𝔏𝔦𝔪𝔬𝔬
خودم را با سنگ سخت ترکیب کنم. سنگ فقط یک هدف داشت: بودن. نه قولهای پیچیده، نه نگرانی و نه احساسی.
دونیا جون
ظریفترین گلها وقتی خرد بشن قویترین عطرها از عصاره وجود همون تهیه میشه.»
دونیا جون
کنجکاوم بدونم که چه قولی دادم.»
niki
گویی که آینده من، یک جاده طولانی و پیچیده، پر از گره، آشفتگی و تله بود.
همان زندگی که دوست داشتم.
fatemeh*bahari
«نمیتونستم تحمل کنم تا دوباره تو رو از دست بدم.»
دونیا جون
«تو محاصرهایم، با هم میجنگیم، برای همیشه دوستیم.
دونیا جون
و من حتی متوجه آمدنشان نشده بودم.
دونیا جون
وقتی که با نزدیک شدن به آنها لیف به من لبخند زد، تقریباً از هوش رفتم، اما وقتی مرا شناخت، لبخندش به اخم تبدیل شد. فکر کردم که باید چه کار کنم که یک لبخند واقعی از لیف گیرم بیایید؟ این فکر را از خودم دور کردم. چون نیازی به توجه برادرانه او نداشتم!
دونیا جون