بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب طنین همت | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب طنین همت اثر ابراهیم  رستمی

بریده‌هایی از کتاب طنین همت

انتشارات:نشر جمال
امتیاز:
۴.۴از ۸ رأی
۴٫۴
(۸)
من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه که از خدا بازم می‌دارد، متنفرم (هوای نفس، شیطان درون و خالص نشدن).
erfan
یاد خدا را فراموش نکنید و مرتّب «بسم ا...» بگویید و با یاد و ذکر خدا و برای رضای خدا، خیلی از مطالب حل است.
fatemeh
از طرف من به جوانان بگویید چشم شهیدان به شما دوخته شده است. به پا خیزید! اسلام و خود را دریابید. زمان بازرگان، به من برچسب چریک فدایی زدند. زمان بنی‌صدر هم، برچسب منافق! هر قدمی که در راه خدا و بندگان مستضعف او برداشتیم، برچسب بارانمان کردند. حالا روزی ده برچسب دشت می‌کنیم؛ اما عزیزان من! دل‌سرد مباشید. حاشا که بچّه بسیجی، میدان را خالی کند.
fatemeh
برای اینکه لطف و رحمت و آمرزش خدا شامل حال ما بشود، باید اخلاص داشته باشیم و برای اینکه ما اخلاص داشته باشیم، سرمایه می‌خواهد که ما از همه چیزمان بگذریم. باید شبانه روز دلمان و وجودمان و همه چیزمان با خدا باشد.
fatemeh
ما از شهید دادن نمی‌ترسیم؛ ولی از این می‌ترسیم که خدای ناکرده روزی این خون‌ها به ناحق ریخته شود و ما خدای ناکرده، تزلزلی در راه‌مان و استقامت‌مان و در توان‌مان پیدا بشود که ان شاءا... این نباید باشد. ملت ما، ملت معجزه گر قرن است و من سفارشم به ملت، تداوم بخشیدن به راه شهیدان و استعانت از درگاه خداوند است تا این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) وصل نمایند و در این تلاش پیگیر مسلمآ نصرت خداوند شامل حال مؤمنین است.
fatemeh
وقتی رفتن و مردن، مسجّل است و تردیدی در آن نیست، چرا بهتر رفتن را انتخاب نکنیم؟ چرا با بُراقِ عشق و شهادت به معراج نور و جوار یار، بار سفر نبندیم؟ عاقبتِ هرکس مرگ است، چه نیکو است که فرشته مرگ را رو سپید و سبکبال و آماده در آغوش کشیم و با رایحه «فُزْتُ وَ رَبِّ الکعْبَةِ»، دهان و لبان خود را خوشبو و معطّر نماییم.
fatemeh
حاج همّت قرارگاه تاکتیکی لشکرش را در محلّی مستقر می‌کرد که سنگین‌ترین آتش دشمن در آنجا بود و اگر می‌پرسیدی: چرا این کار را کرده‌ای؟ یقینآ جواب می‌داد: اگر من در زیر آتش نباشم درد آن نیرویی را که اینجاست درک نمی‌کنم. نمی‌دانم که چه می‌کشد.
fatemeh
شب عملیات مسلم بن عقیل در دیدگاه ایستاده بود، ساکت و آرام به آسمان خیره شده بود و اشک می‌ریخت. کمتر کسی به او توجه داشت، همه سرگرم کار خود بودند. از حالت حاجی تعجب کردم. ابتدا به خودم اجازه ندادم چیزی بپرسم؛ امّا طاقت نیاوردم. جلو رفتم حال او را جویا شدم. حاج همّت اشاره کرد و گفت: خوب به ماه نگاه کن، نگاه کردم، به نظر می‌رسید ماه ما را همراهی می‌کند، جایی که نیروها در معرض دید دشمن قرار می‌گیرند ماه زیر ابر می‌رود و جایی که از دید دشمن خارج می‌شوند و نیاز به روشنایی دارند، ماه از زیر ابرها بیرون می‌آید و همه جا را روشن می‌کند. از آنجا که حاجی اعتقاد شدیدی به امدادهای غیبی و رهبری عملیات از سوی آقا امام زمان (عج) داشت، به شدّت منقلب شده بود و طاقت نیاورد، از پشت بی‌سیم به فرمانده گردان‌ها ندا داد تا به حرکت ابرها و ماه توجه داشته باشند. چند دقیقه بعد صدای فرماندهان از پشت بی‌سیم به گوش رسید. آنها نیز از شوق گریه می‌کردند.
fatemeh
آخرین جملات کوبنده خود را که از عمق جانش برمی‌خاست بر زبان آورد: «... برادرها، عزیزان من! امام عزیزمان گفته‌اند می‌بایست جزایر حفظ شود. ما باید به دستورات امام که همان دستورات ولایت است، عمل کنیم و برای این کار دو راه بیشتر پیش رو نداریم: یا اینکه پرچم سرخ را به دست می‌گیریم و همگی می‌رویم و تا آخرین لحظه و تا آخرین قطره خون خود در مقابل دشمن مقاومت می‌کنیم و می‌ایستیم یا پرچم سفید به دست می‌گیریم و ذلّت و خواری و ننگ را برای اسلام و مسلمین به ارمغان می‌بریم.»
fatemeh
بچّه‌ها در حین درگیری قمقمه‌های خود را به آب جزیره می‌زدند و از سر عطش و تشنگی می‌خوردند؛ حال آنکه آب آلوده به خون و جنازه‌های دشمن بود؛ اما هیچ کس جرئت نداشت از سنگر بیرون برود و چند متر آن طرف‌تر آب تمیز بردارد، حاجی این صحنه را که دید بسیار ناراحت شد، سریع قمقمه‌های بچّه بسیجی‌ها را جمع کرد و از سنگر بیرون رفت، تکه‌ای از بدنه یک پل شکسته را پیش کشید و قمقمه‌ها را که تعدادشان حدود ده عدد بود روی آن چید و بعد روی بدنه شکسته پل رفت، زیر رگبار گلوله‌های دشمن وارد آب هور شد و تا جایی رفت که آب، صاف و زلال می‌شد، دقایقی بعد وقتی برگشت قمقمه‌ها را پر از آب کرده بود، این کار حاجی خیلی به نیروها روحیه داد.
fatemeh

حجم

۱۴۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

حجم

۱۴۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۰,۰۰۰
۵۰%
تومان