پسرم! به یقین بدان که تو، به همهٔ آرزوهایت نخواهی رسید و مدت زیادی زندگی نخواهد کرد و به راه کسانی میروی که پیش از تو رفتهاند. پس در به دست آوردن دنیا آرام باش و در مصرف آنچه به دست آوردهای نیکو عمل کن.
hiba
ما بزرگترها هم توی یک مدرسهٔ خیلی بزرگ درس میخوانیم و تکالیفمان را مینویسیم. اگر ما درس نخوانیم و مشقهایم را ننویسیم، مثل آدمهای کور هیچجا را نمیبینیم
hiba
«دعا کن حالا که با علی پیر شدهام، با علی نیز بمیرم.»
hiba
کشیش گفت: «ایمان که نباشد، کسی از خدا نمیترسد پسرم.»
hiba
میشود گفت من سالیان بسیار با علی زندگی کردهام. علی مثل دریاییست که هر تشنهای را سیراب میکند
سارا شاه
خدایا! ببخشای نگاههای اشارتآمیز و سخنان بیفایده و خواستههای بیمورد دل و لغزشهای زبان را
سارا شاه
نهجالبلاغه مرا با اقیانوسی به نام علی آشنا کرد و تا به امروز هرگز از جاذبهٔ او رهایی نیافتهام.
سارا شاه
کشیش گفت: «من به هیچ عنوان قصد فروش آن را ندارم. باید رابطهای بین این کتاب و رؤیایی که دیشب دیدم وجود داشته باشد.
سارا شاه
علی نه در برابر تشویقهای دوستان و نه دشمنان و مخالفان و منتقدان، تغییری نمیکرد. نه از تشویقها به وجد میآمد و نه از توهینها خشمگین میشد و میگفت: «چهبسا کسانی که با ستایش دیگران فریب خوردهاند.»
feri
باد غرورت، جوشش خشمت، تجاوز دستت و تندی زبانت را در اختیار خود گیر و با پرهیز از شتابزدگی و فرو خوردن خشم، خود را آرامش ده تا خشم فرو نشیند و اختیار نفس در دست تو باشد و تو بر نفس خود مسلط نخواهی شد مگر با یاد فراوان قیامت و بازگشت بهسوی خدا.
feri