بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ناقوس‌ها به صدا درمی‌آیند | صفحه ۱۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ناقوس‌ها به صدا درمی‌آیند

بریده‌هایی از کتاب ناقوس‌ها به صدا درمی‌آیند

انتشارات:عهد مانا
امتیاز:
۴.۵از ۴۱۴ رأی
۴٫۵
(۴۱۴)
«این کتاب چیست که از رویش می‌نویسی؟» کشیش کتاب را به دست گرفت، جلدش را به سرگئی نشان داد و گفت: «نهج‌البلاغه است، سخنان و نامه‌های علی است. کتاب بسیار عجیبی است،‌ پر از مضامین بکر و راه‌گشا.»
M.Saleh
گفت: «مگر من دختر و پارهٔ تن تو نیستم پدر؟ من این گردن‌بند را عاریه گرفتم، چرا بر ابورافع خشم گرفتی و مرا نیز سرزنش می‌کنی؟» علی گفت: «دخترم! به پرسش من پاسخ بده؛‌ آیا همهٔ زنان و دختران کوفه می‌توانند در عید قربان، چون تو خود را با چنین گردن‌بندی بیارایند؟» دختر سرش را پایین آورد و گفت: «خیر!» علی گفت: «خدا را خوش نمی‌آید که تو نسبت به دیگران از حقوق خاصی برخوردار باشی؛‌ در حالی که تو به‌عنوان دختر علی،‌ باید در ساده‌پوشی و بی‌آلایشی الگو و سرمشق دیگران باشی.»
M.Saleh
پیش از آنکه حسابتان را برسند، حساب خود را برسید
ه
ای مردم! خدا گوش‌هایی برای پند گرفتن از شنیدنی‌ها و چشم‌هایی برای کنار زدن تاریکی‌ها به شما بخشیده است و هر عضوی از بدن را اجزای متناسب و هماهنگ عطا فرموده است تا در ترکیب ظاهری صورت‌ها و دوران عمر با هم سازگار باشند، با بدن‌هایی که منافع خود را تأمین می‌کند و قلب‌هایی که روزی را بر سراسر بدن با فشار می‌رساند. از نعمت‌های شکوهمند خدا برخوردارند و در برابر نعمت‌ها شکرگذارند و از سلامت خدادادی بهره‌مندند. پس قدر سلامتی و صحت بدن‌های خود را بدانید و بدن‌هایتان را از مال حرام سیراب نکنید.
ه
ای مردم! پرهیزکار باشید تا رستگار شوید. ای مردم! چه چیزی ما را بر گناه جرئت داده و در برابر پروردگار مغرور ساخته است؟ و بر نابودی خود علاقه‌مند کرده است؟ آیا بیماری نفسِ ما را درمانی نیست؟ و خواب‌زدگی ما را بیداری نخواهد بود؟ چرا آن‌گونه که به دیگران
ه
کتابی برداشت و در حالی که آن را ورق می‌زد، گفت: «این کتاب نهج‌البلاغه است. من آن‌قدر آن را خوانده‌ام که بیشتر مطالبش را از حفظم. من این کتاب را به تو هدیه می‌دهم تا تحقیق دربارهٔ علی را با مطالعهٔ این کتاب شروع کنی بله این‌جاست، او در نامه‌ای به یکی از یارانش که او را به فرمانداری مصر منصوب کرده، مطالبی می‌نویسد که در واقع منشور حکومت اوست. این‌جا را بشنو.» سرش را بلند کرد، عینکش را به چشم زد و از بالای عینک به کشیش نگاه کرد و گفت: «این نامه زمانی نوشته شده که دنیای مسیحیت و یهودیت، در وحشی‌گری کامل بودند.»
M.Saleh
نهج‌البلاغه مرا با اقیانوسی به نام علی آشنا کرد و تا به امروز هرگز از جاذبهٔ او رهایی نیافته‌ام
M.Saleh
مالک اشتر و اشعث پیروز از جنگ نزد علی بازگشتند، اشعث رو به علی گفت: «حال تو را خشنود ساختیم ای امیرالمؤمنین؟ اینک فرات در اختیار ماست و این دشمن است که باید از تشنگی هلاک شود یا بیعت با شما را بپذیرد.» علی گفت: «به اندازهٔ نیازتان از آب بردارید و به اردوگاه خود برگردید. بگذارید سپاه معاویه هم از آب بردارند.» یاران علی از این تصمیم شگفت‌زده نشدند، اما سربازان معاویه ناباورانه فکر می‌کردند که چگونه علی آب را از دشمن خود دریغ نمی‌کند.
M.Saleh
مالک اشتر و اشعث پیروز از جنگ نزد علی بازگشتند، اشعث رو به علی گفت: «حال تو را خشنود ساختیم ای امیرالمؤمنین؟ اینک فرات در اختیار ماست و این دشمن است که باید از تشنگی هلاک شود یا بیعت با شما را بپذیرد.» علی گفت: «به اندازهٔ نیازتان از آب بردارید و به اردوگاه خود برگردید. بگذارید سپاه معاویه هم از آب بردارند.» یاران علی از این تصمیم شگفت‌زده نشدند، اما سربازان معاویه ناباورانه فکر می‌کردند که چگونه علی آب را از دشمن خود دریغ نمی‌کند.
M.Saleh
امام رو به لشکریانش گفت: «سپاه معاویه با بستن آب بر شما، شما را به پیکار فرامی‌خواند. اکنون بر سر دوراهی هستید؛ یا به ذلت در جای خود بنشینید یا شمشیرها را از خون آنان سیراب کنید تا خود از آب فرات سیراب شوید.» ما شمشیرهایمان را رو به آسمان بلند کردیم و خواستار جنگ با سپاه معاویه شدیم.
M.Saleh
«اینکه می‌گویید به خاطر ترس از مرگ فرمان جنگ نمی‌دهم، به خدا سوگند، باکی ندارم که به آغوش مرگ بروم یا مرگ نزد من آید. به خدا سوگند، هیچ روزی جنگ را به تأخیر نینداختم جز به امید اینکه گروهی به من بپیوندند و هدایت شوند. این برای من بهتر از این است که آنان به خاطر گمراهی‌شان - هرچند در گناه باشند - در جنگ نابود شوند.»
M.Saleh
«دعا کن حالا که با علی پیر شده‌ام، با علی نیز بمیرم.»
parniangh
«آن‌ها به نام دین سخن می‌گویند و خود را پیرو دین محمد می‌نامند. به نام دین جنایت‌ها می‌کنند. آن‌ها به رنگ‌های گوناگون ظاهر می‌شوند. از ترفندهای مختلفی استفاده می‌کنند. برای شکستن شما از هر پناهگاهی بهره می‌گیرند و در هر کمین‌گاهی به شکار شما می‌نشینند. قلب‌هایشان بیمار و ظاهرشان آراسته است. بر رفاه و آسایش مردم حسد می‌ورزند و بر بلا و گرفتاری مردم می‌افزایند و امیدواران را ناامید می‌کنند. مدح و ستایش را به یکدیگر قرض می‌دهند. آن‌ها برای هر حقی، باطلی و برای هر دلیلی شبهه‌ای و برای هر زنده‌ای قاتلی و برای هر دری کلیدی و برای هر شبی چراغی تهیه کرده‌اند. در آغاز، راه را آسان و سپس در تنگناها به بن‌بست می‌کشانند. آن‌ها یاوران شیطان و زبانه‌های آتش‌اند. پس حاکمان خود را بشناسید و از آن‌ها اطاعت نکنید! هرچند آن‌ها شما را بکشند و اسیر و زندانی کنند.»
parniangh
علی گفت: «دوست ندارم شما لعنت‌کننده و دشنام‌دهنده باشید. دل‌ها و دهان‌های خود را از آنچه خدا نمی‌پسندد، پاک کنید. دشنام‌هایی که به من می‌دهند، با دشنام پاسخ ندهید. به خدا سوگند، آن‌ها کوردل‌اند و حقایق را نمی‌بینند. من از پیشتازان لشکر اسلام بودم، تا آن‌جا که صفوف کفر و شرک تارومار شد. هرگز ناتوان نشدم و نترسیدم. هم اکنون نیز همان راه را می‌روم. پردهٔ باطل را می‌شکافم تا حق را از پهلوی آن بیرون آورم. به‌جای لعن و دشنام دعا کنید، از خدا درخواست پیروزی و رستگاری نمایید. میان شما و او پرده و مانعی نیست و دری به روی شما بسته نمی‌گردد»
محمدمهدی
آن‌کس که عظمت خدا را می‌شناسد سزاوار نیست خود را بزرگ جلوه دهد پس بلندی ارزش کسانی که بزرگی پروردگار را می‌دانند، در این است که در برابر او فروتنی کنند و سلامت آنان که می‌دانند قدرت خدا چه اندازه است، در این است که در برابر فرمانش تسلیم باشند. هرگز به پیمان قرآن وفادار نخواهید بود، مگر آن که پیمان‌شکنان را بشناسید. و هرگز به قرآن چنگ نمی‌زنید.»
محمدمهدی
ای مردم! از فتنه‌های دنیا دوری گزینید. همانا آغاز پدید آمدن فتنه‌ها هواپرستی و بدعت‌گذاری در احکام آسمان است. اگر باطل با حق مخلوط نمی‌شد،‌ حق بر طالبانِ حق پوشیده نمی‌ماند و اگر حق از باطل جدا و خالص می‌گشت، زبان دشمنان قطع می‌گردید. آن‌ها قسمتی از حق و قسمتی از باطل را می‌گیرند و به هم می‌آمیزند ای مردم! به ریسمان الهی چنگ بزنید و با اتکای او در راه او جهاد کنید و با دشمنان حق و حقیقت پیکار کنید. هر کس از خدا خیرخواهی طلبد، توفیق یابد و آن‌کس که سخنان خدا را راهنمای خود قرار دهد، به راست‌ترین راه هدایت شود. پس همانا همسایهٔ خدا در امان و دشمن خدا ترسان است.
محمدمهدی
دهان‌هایشان بسته و قلب‌هایشان مجروح است.
محمدمهدی
چقدر به عموها و دایی‌های کافرت شباهت داری! شقاوت و آرزوهای باطل، آن‌ها را به انکار نبوت محمد و ادامهٔ بت‌پرستی واداشت. تو دربارهٔ کشندگان عثمان فراوان حرف زدی. ابتدا چون دیگر مسلمانان با من بیعت کن، سپس دربارهٔ آنان از من داوری طلب. اما آنچه تو از من می‌خواهی، چنان است که به هنگام گرفتن کودک از شیر او را بفریبند ای معاویه! وقت آن رسیده که از حقایق آشکار پند گیری. تو با روش‌های باطل، همان راه پدرانت را می‌پیمایی، خود را در دروغ و فریب افکنده‌ای و به آنچه برتر از شأن توست نسبت می‌دهی و به چیزی دست‌درازی می‌کنی که از تو بازداشته‌اند و هرگز به تو نخواهد رسید.
محمدمهدی
علی در پاسخ به تهدیدهای معاویه می‌نویسد: «چنان که یادآور شدی، ما و شما دوست بودیم و خویشاوند؛ اما دیروز میان ما و شما بدان‌جهت جدایی افتاد که ما به اسلام ایمان آوردیم و شما کافر شدید و امروز ما در اسلام استوار ماندیم و شما پشت کردید نوشته‌ای که با گروهی از مهاجران و انصار به نبرد من می‌آیی؛ اگر در ملاقات با من شتاب داری دست نگه‌دار؛ زیرا اگر من به دیدار تو بیایم سزاوارتر است؛ همان شمشیری نزد من است که در جنگ بدر بر پیکر جد و دایی و برادرت زدم. به خدا سوگند، می‌دانم تو مردی بی‌خرد و کوردل هستی. بهتر است دربارهٔ تو گفته شود، از نردبانی بالا رفته‌ای که تو را به پرتگاه خطرناکی کشانده و نه‌تنها سودی برای تو نداشته که زیان‌بار بوده؛ زیرا تو غیر از گمشدهٔ خود را می‌جویی و غیر از گلهٔ خود را می‌چرانی و منصبی را می‌خواهی که سزاوار آن و در شأن آن نیستی. چقدر بین گفتار و کردارت فاصله است!
محمدمهدی
گفت: «این حرف‌ها باشد برای بعد علی چندین نامه برای من نوشته که پاسخ آن‌ها را داده‌ام. نه او حاضر است دست از سرم بردارد و مرا به حال خود بگذارد و نه من حاضرم با او بیعت کنم.» گفتم: «پس جنگی در راه است و تو مرا خواسته‌ای تا راه پیروزی را در جنگ با علی نشانت دهم.» گفت: «بله، جنگ با علی اجتناب‌ناپذیر است. علی قدرتمندتر از ماست، اما ما قدرتی داریم که علی ندارد و آن خدعه و نیرنگ است؛ ابزاری که در جنگ با علی بسیار به کار می‌آید.»
محمدمهدی

حجم

۱۱۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۱۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۳۰,۶۰۰
۱۵,۳۰۰
۵۰%
تومان