بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ربایی | طاقچه
تصویر جلد کتاب ربایی

بریده‌هایی از کتاب ربایی

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۲از ۶ رأی
۳٫۲
(۶)
حرف از دلِ تنگ و بی‌قرارم بزنم یا از غم و درد و انتظارم بزنم؟ دلتنگ تو دلتنگ تو دلتنگ تواَم من با تو چه‌قدر حرف دارم بزنم
مادربزرگ علی💝
می‌رقصم و جنبشی در آهنگم نیست ساز دل هیچ‌کس هماهنگم نیست دلداری من نمی‌دهد هیچ‌کسی دلتنگ کسی شدم که دلتنگم نیست
مادربزرگ علی💝
یک جامِ پُر از شراب دستت باشد تا حالِ منِ خراب دستت باشد این چند هزارمین شبِ بیداری‌ست؟ ای عشق! فقط حساب دستت باشد...
جوان خراسانی | javan khorasani
نه ذره‌ای از زیادوکم حرف زدیم نه لحظه‌ای از شادی و غم حرف زدیم تا صبح من و خدا نشستیم و فقط دربارهٔ تنهایی هم حرف زدیم
:)
دلتنگی تو می‌کشد آخر من را باران که بیاید و نباشی مرگ است
یك رهگذر
دلتنگی توست مثل چاقویی که تا دسته فرورفته درون قلبم
یك رهگذر
بازار، پیاده‌رو، خیابان، خانه دلتنگیِ تو همیشه همراه من است
یك رهگذر
یک جامِ پُر از شراب دستت باشد تا حالِ منِ خراب دستت باشد این چند هزارمین شبِ بیداری‌ست؟ ای عشق! فقط حساب دستت باشد...
Mahtab
حرف از دلِ تنگ و بی‌قرارم بزنم یا از غم و درد و انتظارم بزنم؟ دلتنگ تو دلتنگ تو دلتنگ تواَم من با تو چه‌قدر حرف دارم بزنم
جوان خراسانی | javan khorasani
تو آرزوی محال من باش رفیق من مال تواَم تو مال من باش رفیق دلتنگ تو دلتنگ تو دلتنگ تواَم لطفاً نگران حال من باش رفیق
از دیار غریب
آه از دل بی‌عاطفهٔ سنگیِ تو سازی نزدم جز به هماهنگی تو سلول‌به‌سلولِ وجودم غم توست تنگ دل من نشسته دلتنگیِ تو
راحله
نه ذره‌ای از زیادوکم حرف زدیم نه لحظه‌ای از شادی و غم حرف زدیم تا صبح من و خدا نشستیم و فقط دربارهٔ تنهایی هم حرف زدیم
علیرضا دولتی
دیگر نه دلم شوق تماشا دارد نه پنجره‌ای به سمت فردا دارد تنهایی دیگری برو پیدا کن این غاربرای یک نفر جا دارد
:)
بی‌حوصله، پُربهانه برمی‌گردد شب‌ها که به آشیانه برمی‌گردد تنهاتر و زخم‌خورده‌تر از هر روز تنهایی من به خانه برمی‌گردد
:)
جای زدن خنجر از پشتش هست رد ضربات لگد و مشتش هست دارد خفه می‌کند مرا دلتنگی بر روی گلوم جای انگشتش هست
:)
زخمی که روایتگر دردی باشد، با چسب نمی‌توان دهانش را بست!
:)
تنهایی و شعر و زمزمه، دلتنگی شادی و امید و واهمه، دلتنگی من یک دل گنجشکیِ کوچک دارم تنگ است برای این‌همه دلتنگی
:)
هم شربت اعصاب مرا نوشیده هم حرص مرا خورده و هم جوشیده از خانه فرار کرده دلتنگیِ من پاهای مرا دستِ مرا پوشیده
:)
گفتند بهار است و شده فصل جدید بیهوده زمین به دور خود می‌چرخید هر فصل که بعد از تو به این‌جا آمد تقویم به پاییز جدیدی کوچید
:)
رودی بودم مقابل من سد شد من ابر شدم که باد بادِ بد شد مانند قطاری که پُر از سرباز است دلتنگی‌اش از روی دل من رد شد
:)

حجم

۳۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۷ صفحه

حجم

۳۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۷ صفحه

قیمت:
۱۷,۰۰۰
۸,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد