بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تهی‌شهر | صفحه ۳ | طاقچه
۴٫۵
(۴۰)
برای اون‌هایی که می‌دونند دنبال چی بگردند نشونه‌ها و علامت‌های راهنما هست. و اگر هم نباشه، کسی مثل خودمون رو پیدا می‌کنیم، عجیب‌وغریبی که بتونه نشونمون بده نزدیک‌ترین حلقه کجاست.
HeLeN
گمان کنم احساس می‌کردم کمی صداقت و حقیقت به او بدهکارم.
مژده
گفتم: «به من نگو که از ته دلت نبود. شاید زیاد تجربهٔ عشق و عاشقی نداشته باشم، اما با من طوری رفتار نکن انگار بی‌عرضهٔ بدبختی هستم که جلوی یک دختر قشنگ هیچ اختیاری از خودش نداره. تو وادارم نکردی بمونم. موندم چون دلم می‌خواست ــ و چون احساسی که بهت دارم مثل هر احساسی که تا حالا داشتم واقعیه.»
مژده
وقتی اولین بار همدیگه رو دیدیم، مطمئن بودم که می‌خوای گلوم رو ببری. اما با این‌که ترسیده بودم، صدای ضعیفی توی ذهنم می‌گفت: اگر این آخرین چهره‌اییه که می‌بینی، لااقل قشنگه.»
مژده
در بطنِ راز طبیعت رازی دیگر نهفته است.»
مژده
اولیو با غرور گفت: «من از همون دقیقه که به دنیا اومدم از هوا سبک‌تر بودم. از مامانم پریدم بیرون و صاف تا سقف بیمارستان بالا رفتم! تنها چیزی که نذاشت از پنجره قل بخورم بیرون و توی ابرها نَرَم بند نافم بود. می‌گن دکتر از شوک این صحنه غش کرد!»
مژده
این‌که یک غذای داغ و ترانه و لبخندِ کسی که مورد علاقه و توجهم بود کفایت می‌کرد تا حواسم را از آن همه تاریکی و سیاه‌روزی پرت کند، حتی اگر شده برای مدتی کوتاه.
مژده

حجم

۲٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

حجم

۲٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

قیمت:
۹۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد