بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هشدار برادران گریم | طاقچه
تصویر جلد کتاب هشدار برادران گریم

بریده‌هایی از کتاب هشدار برادران گریم

۴٫۶
(۹۹)
درس‌های بزرگ از دل ماجراهای تلخ به دست میان.
arefeh
پری مهربان دستش را روی صورت نوه‌هایش گذاشت و گفت: «بله، بچه‌ها، من دارم می‌میرم. ولی چیزی که پری‌های دیگه براتون توضیح ندادن اینه که پری‌ها هیچ‌وقت واقعاً نمی‌میرن. وقتی عمر یه پری تموم می‌شه، روحش به جادو برمی‌گرده. به همون چیزی تبدیل می‌شه که پری‌ها با اون دنیا رو به جای بهتری تبدیل می‌کنن. من حتی وقتی که رفته باشم، باز هم کنار هر دوتون هستم. هر بار که چوب جادویی‌تون رو تکون بدین یا طلسمی بکنین یا از جادو استفاده کنین، من از دور با غرور نگاهتون می‌کنم، غروری اون‌قدر زیاد که می‌تونه آسمون رو روشن کنه.»
زهرا
اگه همهٔ عمر نگران ضربه خوردن باشی، هیچ‌وقت طعم زندگی واقعی رو نمی‌چشی. نباید از ترس اتفاق‌های بد اون‌قدر خودت رو پنهان کنی که راه اتفاق‌های خوب رو هم به زندگی‌ت ببندی
G.H.M
. برچسب زدن به گروه بزرگی از مردم به خاطر شهرت اجدادشون خیلی آسونه، ولی کار درستی نیست.
arefeh
وقتی آدم از همه چیز و همه کس ناامید می‌شه، تنها حسی که جای امید ازدست‌رفته‌ش رو پر می‌کنه، حس بدبختیه.»
arefeh
بعضی چیزها قرار نیست هیچ‌وقت اتفاق بیفتن.
arefeh
چون دنیا نابودت کرده، نباید تو هم اون رو نابود کنی!»
arefeh
کاش مغزم هم مثل بقیهٔ بدنم محکم بود
arefeh
زندگی توی دنیایی که آدم‌هاش برای تحقق رویاهاشون به خودشون باور ندارن اصلاً دلپذیر نیست.
arefeh
«عمیق‌ترین خواستهٔ قلبی آدم‌ها در واقع شخصیتشون رو نشون می‌ده.
arefeh
هاگِتا گفت: «برای بعضی‌ها خوردن یه سیب بدمزه کافیه تا به کل درخت بدگمون بشن. ساحره‌های زیادی غیر از من هستن و فقط یکی‌شون بوده که شنیده‌م بچه‌ها رو می‌خورده... ولی به خاطر داستان هانسل و گرتل، همهٔ دنیا فکر می‌کنن ما توی خونه‌های نون‌زنجبیلی زندگی می‌کنیم و بچه‌های بی‌گناه رو شکار می‌کنیم و می‌خوریم.»
Mahdiyeh Mahlooji
اگر همان‌طور که خدا او را آفریده بود یک ماهی معمولی می‌ماند، پسرک هنوز زنده بود.
arefeh
الکس سر تکان داد. «ی... ی... یه اکسیر دزدیده بود. م... م... من جلوش رو گرفتم و مجبورش کردم نقابش رو ب... برداره.» «بعدش چی شد؟» الکس جیغ زد: «م... م... من صورتش رو دیده‌م.» و اشک از چشمانش سرازیر شد. کانر پرسید: «خب چه اشکالی داره؟ الکس، داری من رو می‌ترسونی! بگو چی دیدی؟» الکس سر برگرداند و توی چشمان برادرش نگاه کرد. کانر هرگز او را تا این حد هراسان ندیده بود. الکس نفسی کشید و گفت: «کانر، مرد نقابدار... پدر بود!»
کتابخور
من شوکه شده‌م. واقعاً شوکه‌م. انگار قلبم از سینه‌م دراومده و زیر دست‌وپای یه گله گرگ له شده و بعدش هم یه غول اون رو جویده.
•𝒷‌𝓪𝓻𝓪𝓃 ִֶָ🤍🌿
صاحب این آرزو یاد گرفته که چطور آرزوی خودش رو برآورده کنه. احتمالاً کارش روی خیلی از مردم دیگه تأثیر می‌ذاره تا اون‌ها هم برن دنبال آرزوهاشون. زندگی توی دنیایی که آدم‌هاش برای تحقق رویاهاشون به خودشون باور ندارن اصلاً دلپذیر نیست.»
ARMIN
«تا الان از دست معلممون فرار کرده‌یم، یه پیرزن دزدیده‌یم، به مسئول هتل دروغ گفته‌یم و یه پسربچهٔ معصوم آلمانی رو گول زده‌یم و الکی بهش گفته‌یم مأمورهای مخفی هستیم. با این حساب یعنی خیلی آدم‌های بدی هستیم؟»
•𝒷‌𝓪𝓻𝓪𝓃 ִֶָ🤍🌿
هرگز اجازه ندین چیزی روحیه‌تون رو خراب کنه، این‌طوری هیچ‌کس نمی‌تونه شجاعتتون رو بگیره.»
ARMIN
ولی این روزها همه طوری رفتار می‌کنن که انگار عشق یه جزیره‌ست. همه دوست دارن به طرفش شنا کنن، ولی دوست ندارن خیس بشن.»
ARMIN
«دشمن دارید؟ چه خوب! معلوم است که یک زمانی توی عمرتان به‌خاطر چیزی جنگیده‌اید.» وینستون چرچیل
کاربر ۶۵۳۸۳۷۰
اون‌ها به من یاد دادن که هر موجودی منحصربه‌فرده و ما نمی‌تونیم کل افراد یه نژاد رو به خاطر اشتباه چند نفر از اون‌ها تنبیه کنیم. برچسب زدن به گروه بزرگی از مردم به خاطر شهرت اجدادشون خیلی آسونه، ولی کار درستی نیست.
N.Zahra.M

حجم

۸۶۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

حجم

۸۶۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
۷۰,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد