بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خورشید حتماً می‌تابد | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب خورشید حتماً می‌تابد

بریده‌هایی از کتاب خورشید حتماً می‌تابد

انتشارات:مهرگان خرد
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۲۰ رأی
۴٫۵
(۲۰)
چگونه زندگی‌کردنمان اهمیت دارد. عشق را انتخاب می‌کنیم یا نفرت را؟ یاری می‌رسانیم یا آسیب؟
کاپتا
«باید بجنگی ری. هیچ‌وقت نباید از جنگیدن دست بکشی.»
کاپتا
زندگی تو مال خودت نیست که بخوای بگیریش. مال خداست
کاپتا
ظاهراً همیشه همه‌چیز به پول ختم می‌شد.
کاپتا
هیچ خندهٔ واقعی‌ای در بند اعدامی‌ها وجود نداشت
کاپتا
ظاهراً فقیربودن برایشان با گناهکاربودن برابر بود.
کاپتا
دلم عزت و احترام می‌خواست. دلم آزادی‌ام را می‌خواست.
کاپتا
خدا دوباره این پرونده را باز خواهد کرد، اگر هم نکرد، آن‌ها می‌توانند زندگی‌ام را بگیرند اما هیچ‌وقت و هرگز دستشان به روحم نخواهد رسید.
کاپتا
اما رِی، تو باید انتخاب کنی کی باشی. باید کسی رو که می‌خوای باشی انتخاب کنی.
کاپتا
اما می‌دانستم تنها راه جنگیدن با بی‌عدالتی جنگیدن از درون است
کاپتا
اما عدالت چیز خنده‌داری است و در آلاباما عدالت اصلاً کور نیست. او رنگ پوست، سطح تحصیلات و موجودی حساب بانکی‌ات را می‌بیند. من پول زیادی نداشتم اما آن‌قدر درس خوانده بودم که بدانم عدالت چگونه در این محاکمه اجرا می‌شد
کاپتا
تا جایی که پلیس، دادستان، قاضی و حتی وکیل مدافع خودم می‌دانستند، من اصلاً گناهکار به دنیا آمده بودم. فقیر، سیاه‌پوست و بدون پدر در خانواده‌ای با ده فرزند. در واقع همین که تا ۲۹ سالگی رسیده بودم و طناب داری دور گردنم نبود خودش فوق‌العاده بود!
کاپتا
توصیف اینکه قضاوت شدن دقیقاً چه احساسی دارد سخت است. نوعی شرمندگی در آن است. حتی زمانی که می‌دانی بی‌گناهی باز هم احساس می‌کنی چیزی کثیف و پلید وجودت را احاطه کرده است. به من احساس گناه می‌داد. احساس اینکه روحم را در معرض محاکمه گذاشته‌اند و پلیدی‌اش اثبات شده است.
کاپتا
نمی‌خواستم مادرم امیدش را از دست بدهد. هیچ‌چیز غم‌انگیزتر از آن نیست که آدم امیدش را از دست بدهد.
کاپتا
تا وقتی می‌توانستم آن‌ها را بخندانم، همه‌مان هنوز زنده بودیم.
"هلاله"
در بند اعدامی‌ها خبری از جشن سال نو نبود و سال ۲۰۱۴ مثل یک دزد، نیمه‌شب بی‌سروصدا از راه رسید. واقعاً چه‌چیز را می‌توانستیم جشن بگیریم. یک سال دیگر زنده ماندن یا نزدیک‌ترشدن به مرگ؟ یعنی یک فرد آزاد سال نو را چگونه جشن می‌گرفت؟ نمی‌دانستم و یادم هم نمی‌آمد.
Fereshte
میزان تمدن یک جامعه را می‌توان از تعداد زندانیانش فهمید. فئودور داستایفسکی
Fereshte
در انجیل گفته شده است؛ «سپس حقیقت را خواهی دانست و حقیقت تو را آزاد خواهد کرد.»
Fereshte
«کسی نمی‌تواند از شما سواری بگیرد، مگر اینکه خودتان برای او خم شده باشید.»
artemis
همهٔ قاتلین بند اعدامی‌ها یاد گرفته‌اند که قاتل باشند -از پدر و مادرهایشان، از یک سیستم، از وحشی‌گری انسان بی‌رحم دیگری- اما هیچ‌کس قاتل به این دنیا نیامده است.
SaNaZ

حجم

۲۸۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

حجم

۲۸۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان