بریدههایی از کتاب تو به اصفهان بازخواهی گشت
۴٫۱
(۲۷)
«اونی که یهبار ولت کرده رفته دیگه برنمیگرده.»
n re
ما چه کردیم با زندگیمان؟ با عمرمان؟ عمر ما لابهلای خون و جنگ، لابهلای مرگ، رفت و رفت و رفت. عمر ما توی هزارتو گم شد. پیدا نشد. لابهلای تلخی و بیبهرگی.
aida
دم گوشش گفتم نسخهٔ دستنویس بوف کور رو میخری؟ یارو دستپاچه شد. باید قیافهش رو میدیدی شمیم؛ انگار پتک خورده بود تو سرش. دیدم تنور داغه، یکی دیگه چسبوندم. گفتم نسخهٔ بمبئی...۱۳۱۵... یارو گفت از کجا آوردی؟ بیست دقیقه دروغودغل بافتم. گفتم قرارمون فردا همین جا. رفتم خونه. یه دفترمشق قدیمی کاهی داشتم که همهٔ برگهاش زرد شده بود. چایی ریخته بود روش.... کثیف... نشستم یهبار بوف کور رو رونویسی کردم. سرت رو درد نیارم. چهار هزار تومن فروختم بهش!
nazila
سیگارش را اینبار نصفه خاموش کرد توی زیرسیگاری و گفت «گذشته، تکتک لحظههاش، مثل ذرهذرهٔ اکسیژنی که نفس میکشیم میره توی خونِمون... گذشته نمیگذره استاد... نمیشه ازش فرار کرد...»
aida
بدی نسل شما این است که به معجزه اعتقاد ندارد. گفته بود شاید به جرقهای جهان روشن شود. اشاره کرده بود به شعر سهراب و گفته بود شاید مردی بیاید که بیش از آنکه سیاستمدار باشد درخت باشد؛ هوا را تازه کند.
Aysan
هیچچیز رقتانگیزتر از این نیست که آدم بخواهد برای خودش دل بسوزاند یا بگردد دنبال کسی که برایش دل بسوزاند
aida
میخواستم یادم بیاید چهطور فراموشت کردهام.
Melina
گفت هر جا نشانی از لهستان هست این عقابها هم هستند. اینها یعنی چی؟ الیزا با ذوقوشوق شروع کرد به صحبت کردن. گفت توی افسانههای لهستانی سه برادر هستند به نامهای «چک» و «روس» و «لِه». ما البته «لِه» را «لِخ» و «چک» را «چِخ» تلفظ میکنیم. روزی اینها باهم میروند شکار، اما هر کدام میافتند دنبال شکار خودشان. روس میرود به شرق و آنجا ماندگار میشود؛ همان جایی که حالا قلمرو روسیه است. چک میرود جنوب و آنجا مستقر میشود؛ جایی که حالا جمهوری چک است. لِه میرود سمت شمال. توی مسیر شکار، جناب لِه یک عقاب سفید وحشی را میبیند در پسزمینهٔ نور سرخ خورشید. عقاب را به فال نیک میگیرد و همان جا مستقر میشود و اسم آن سرزمین میشود لِخیا. همین جایی که حالا شما بهش میگویید لهستان
Dr. Hayoula
مادر... مادر... مادر بهترین زن دنیاست. از باربارا هم بهتر است. مادر حجم همهٔ مهربانی دنیاست وقتی دارد روی بند توی حیاط، رخت پهن میکند. مادر قله میشود وقتی وسط آبوجارو کردن حیاط، کمرِ خشکشدهاش را راست میکند؛ مثل یک پری دریایی که لابهلای کف و موج از وسط اقیانوس سر برمیآورد. چشمها... آن چشمهای سیاه معصوم... گریه نباید بکند، ولی کرد. گریه کرد.
Dr. Hayoula
«چه خوبه آدم تو چهلسالگی مادر داشته باشه...»
mahsa
حجم
۲۶۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۷۶ صفحه
حجم
۲۶۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۷۶ صفحه
قیمت:
۶۲,۰۰۰
تومان