بریدههایی از کتاب برادر من تویی
۴٫۶
(۱۷۹)
عباس و امالبنین هم همراه امسلمه در برابر امام حسین (ع) بر زمین نشستند. امام حسین (ع) گفت:
- مادرجان، به خدا من میدانم که شهید میشوم. روزی که شهید میشوم و حتی اسم قاتل خود را هم میدانم، اما من برای اصلاح فسادهای امت جدم به این سفر بیبازگشت میروم تا امر به معروف و نهی از منکر کنم. خروج من از مدینه برای گردنکشی یا به دست آوردن قدرت نیست. میخواهم به سیرهٔ جدم رسولالله و پدرم، مرتضی علی (ع)، عمل کنم.
R.Khabazian
امیرالمؤمنین همیشه میفرمودند: «من چنان کتابها و آثار پیشینیان را مطالعه کرده و خواندهام که انگار با آنان زندگی کردهام.» رشادت و جنگاوری پدرمان فقط بازتابی از شخصیت ایشان بود، چنانکه رسولالله (ص) میفرمود: «من شهر علم و دانش هستم و علی درب آن.»
R.Khabazian
- منم حسن، پسر محمد مصطفی. منم پسر بشیر، منم پسر نذیر، منم پسر داعی به سوی خدا، منم پسر سراج منیر و منم پسر آن کسی که حق تعالی او را برای رحمت عالمیان فرستاد. منم از اهلبیتی که جبرئیل بر ایشان نازل میشد و حق تعالی دوستی و ولایت ایشان را واجب کرده!
R.Khabazian
در پایان فتح رود فرات، مولا علی (ع) رو به پسرانش گفت:
- حسن و حسین چشمان من هستند، محمدحنفیه بازوی من، و تو عباس...
سپس سرعباس را به سمت چپ سینهاش فشار داد. عباس صدای قلب پدر را شنید. چشمانش را بست. محمدحنفیه آرام خندید و نزدیک گوش حسین گفت:
- عباس هم قلب امیرالمؤمنین است.
عباس همچنان به صدای قلب پدر گوش میداد.
R.Khabazian
در پایان فتح رود فرات، مولا علی (ع) رو به پسرانش گفت:
- حسن و حسین چشمان من هستند، محمدحنفیه بازوی من، و تو عباس...
سپس سرعباس را به سمت چپ سینهاش فشار داد. عباس صدای قلب پدر را شنید. چشمانش را بست. محمدحنفیه آرام خندید و نزدیک گوش حسین گفت:
- عباس هم قلب امیرالمؤمنین است.
•)•
ای مردم! از میان شما مردی جدا شد و رفت که پیشینیان در کمالات بر او سبقت نگرفتهاند. در شبی که قرآن نازل شده، عیسی مسیح به آسمانها عروج کرده، یوشع بن نون، وصی حضرت موسای پیامبر شهید شده، پدرم علیبنابیطالب شهید شد.
zeynab
شمربنذیالجوشن که به خوارج پیوسته بود، تیری از کمان به سوی مسلمانان پرتاب کرد و جنگ نهروان آغاز شد. در این جنگ عباسبنعلی در کنار برادرانش با خوارج نبرد جانانهای کرد. در پایان، از گروه خوارج فقط نه نفر موفق به فرار شدند. یکی از آنان ابنملجم مرادی بود و دیگری شمربنذیالجوشن.
zeynab
روزی میرسد که دستان عباس من در دفاع از دین اسلام و در راه برادرش حسین قطع میشود.
غمی سنگین قلب امالبنین را فراگرفت. بر سر خود کوبید و به گریه افتاد. مولا علی (ع) گفت:
- از چه ماتم گرفتهای؟ این را بدان که نور دیدهات نزد خدای تبارک و تعالی منزلتی عظیم دارد. خداوند در عوض دو دستش، دو بال شکوهمند و زیبا به او عنایت میکند تا همانند ملائک در بهشت پرواز کند. همانگونه که اینک برادرم جعفر طیار در بهشت پرواز میکند.
zeynab
از همان خردسالی عشقی فراوان به پدر و برادرانش حسن و حسین داشت. وقتی هم که بانو زینب در خانه بود، لحظهای از ایشان جدا نمیشد. وقتی بانو زینب با پسرعمویش عبداللهبنجعفرطیار ازدواج کرد، عباس از دوری خواهر آنقدر بیتابی کرد که تا مدتها بانو زینب هرروز میآمد و عباس را در آغوش میگرفت تا او آرام گیرد.
zeynab
امام حسین (ع) همراه بانو زینب (س) گریهکنان گفت:
- ای اباالفضل، بعد از تو بی یار و یاور شدم.
سپس رو به آسمان فریاد کشید:
- کیست مرا یاری کند؟
شمر و سربازان سپاه کوفه آمادهٔ حملهٔ نهایی شدند.
فاطمه
امام حسین (ع) اشکهایش را پاک کرد. دست راست زیر گردن و دست چپ زیر کمر عباس انداخت. خواست پیکر بیجان عباس را بلند کند، اما نتوانست. بدن عباس آنقدر شمشیر خورده و چاکچاک شده بود که هر لحظه ممکن بود تکههای بدنش از هم جدا شود. امام حسین (ع) از جا بلند شد. زانوانش لرزید. برای آخرینبار به پیکر برادر نگاه کرد و بعد به راه افتاد. هنوز چند قدم نرفته بود که پاهایش لرزید و با زانو بر زمین افتاد. به سختی و بازحمت بار دیگر به کمک بازوانش از جا برخاست. با قلبی پر از درد به سوی خیمهها رفت. شمر لبخندزنان به سربازانش گفت:
- دیدید؟ کمر حسین را شکستیم. حالا زمان آن رسیده که کارش را یکسره کنیم.
فاطمه
عباس برای لحظهای کودکان تشنه و منتظر در ذهنش آمد. صورت به طرف آسمان گرفت و از ته دل فریاد کشید:
- برادر به فریادم برس!
امام حسین (ع) دورتر از آن نقطه در حال مبارزه با سربازان بود که فریاد دردمند عباس را شنید. سراسیمه و خشمگین به سوی عباس دوید. بیمحابا شمشیر زد و صفوف سربازان را کنار زد تا به عباس رسید.
عباس با دستان بریده و چشم آسیبدیده زیر ضربات شمشیر بیوقفهٔ مهاجمان میجنبید. امام حسین (ع) از ته دل فریاد کشید. چنان فریادی که سربازان کوفی بیاختیار و از وحشت و هراس پا به فرار گذاشتند.
فاطمه
گروهی که رضایت آفریده را به عذاب آفریننده بخرند، هیچگاه رستگار نخواهند شد.
باغبان 🤗🌱
حجم
۱۱۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۱۰ صفحه
حجم
۱۱۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۱۰ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۱۳,۵۰۰۷۰%
تومان