بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب برادر من تویی | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب برادر من تویی

بریده‌هایی از کتاب برادر من تویی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۱۷۹ رأی
۴٫۶
(۱۷۹)
امام حسین (ع) از یکی از یارانش پرسید: - این‌جا کجاست؟ - سرزمین نینوا. کربلا. امام حسین (ع) آه کشید. نگاه به عباس کرد و گفت: - بگو چادرها را بر پا کنند. وعدهٔ الهی صادق است. این سرزمین، قتلگاه و آرامگاه ما خواهد بود.
feri
در پایان فتح رود فرات، مولا علی (ع) رو به پسرانش گفت: - حسن و حسین چشمان من هستند، محمدحنفیه بازوی من، و تو عباس... سپس سرعباس را به سمت چپ سینه‌اش فشار داد. عباس صدای قلب پدر را شنید. چشمانش را بست. محمدحنفیه آرام خندید و نزدیک گوش حسین گفت: - عباس هم قلب امیرالمؤمنین است. عباس همچنان به صدای قلب پدر گوش می‌داد.
ftmz_hd
امام حسین (ع) نامه را بر زمین انداخت و گفت: - گروهی که رضایت آفریده را به عذاب آفریننده بخرند، هیچ‌گاه رستگار نخواهند شد.
•° زهــــرا °•
این صدای گریه و شیون زنان بنی‌هاشم نیست؟ حق دارند. همهٔ اهل مدینه باید سوگواری کنند در فراق فرزند فاطمه. همهٔ مسلمانان باید خون گریه کنند بر مظلومیت فرزند حیدر.
_.kowsar._
- روزی می‌رسد که دستان عباس من در دفاع از دین اسلام و در راه برادرش حسین قطع می‌شود.
_.kowsar._
- حسن و حسین چشمان من هستند، محمدحنفیه بازوی من، و تو عباس... سپس سرعباس را به سمت چپ سینه‌اش فشار داد. عباس صدای قلب پدر را شنید. چشمانش را بست. محمدحنفیه آرام خندید و نزدیک گوش حسین گفت: - عباس هم قلب امیرالمؤمنین است.
_.kowsar._
بعضی شب‌ها به منزل برادر بزرگش حسین می‌رفت. چیزی را بهانه می‌کرد و خودش را به خواب می‌زد تا برادرش حسین او را در آغوش گرفته و به خانه برساند. تمام راه صورتش را روی سینهٔ حسین می‌گذاشت و به صدای قلب او گوش می‌داد.
- Book Lover -
شاید بعضی از ما از نسل پیامبر نباشیم، اما از شجره و درخت تنومندی هستیم که تنه‌اش پیامبر و ما شاخ‌وبرگ‌هایش هستیم. نباید اجازه دهیم هیچ ناخلفی به این شجرهٔ طیبه چشم طمع بدوزد یا به آن صدمه‌ای بزند.
R.Khabazian
امام حسین (ع) گفت: - اگر من با یزید بیعت کنم، باید فاتحهٔ اسلام را خواند. از جدم رسول‌الله شنیدم که فرمود: «خلافت بر آل ابوسفیان حرام است. هرگاه دیدید معاویه بالای منبر نشسته، او را بگیرید و شکمش را پاره کنید.» ا
فانوس
مولا علی (ع) گفت: - شما برادر بزرگ‌تر من هستید. ما از یک پدر و مادریم. خدا می‌داند که من چقدر شما را گرامی می‌دارم. همان‌گونه که رسول‌الله همیشه می‌فرمود: «ای عقیل، من دو محبت به تو دارم. محبتی به خاطر خودت و دیگری به خاطر محبتی که ابوطالب به تو داشت.»
کوثر
مولا علی (ع) رو به پسرانش گفت: - حسن و حسین چشمان من هستند، محمدحنفیه بازوی من، و تو عباس... سپس سرعباس را به سمت چپ سینه‌اش فشار داد. عباس صدای قلب پدر را شنید. چشمانش را بست. محمدحنفیه آرام خندید و نزدیک گوش حسین گفت: - عباس هم قلب امیرالمؤمنین است. عباس همچنان به صدای قلب پدر گوش می‌داد.
F.m
پیشانی علی‌اکبر را بوسید. علی‌اکبر به میدان نبرد شتافت. عباس نمی‌توانست چشم از علی‌اکبر بردارد. انگار پدرش را می‌دید که در میدان صفین و نهروان چون شیر می‌غرد و به دشمنان یورش می‌برد. تیر بر گلوی علی‌اکبر فرود آمد و عباس به گلوی خود چنگ زد. نیزه در کمر علی‌اکبر فرو رفت و عباس دست به کمر گرفت و درد کشید. علی‌اکبر زیر ضربات شمشیر کوفیان دست و پا زد و عباس انگار خودش زیر تیغ شمشیر تکه پاره می‌شد.
:)
امام حسین (ع) همراه بانو زینب (س) گریه‌کنان گفت: - ای اباالفضل، بعد از تو بی یار و یاور شدم. سپس رو به آسمان فریاد کشید: - کیست مرا یاری کند؟
feri
امام حسین (ع) گریه‌کنان پیشانی قاسم را بوسید و گفت: - از رحمت خدا دور باشند مردمانی که تو را کشتند. برای عمویت سنگین است که این‌چنین تو را بی‌جان ببیند. نگاه امام حسین (ع) به عباس افتاد که ایستاده و نگاهش می‌کرد. - بیا برادر کمک کن نوگل برادرمان حسن‌مجتبی (ع) را به خیمه‌ها ببریم.
feri
- اسمش را می‌گذارم عباس، یعنی شیر بیشه و کنیه‌اش می‌شود اباالفضل. فاطمه با خجالت گفت: - حالا که برای پسرم اسم زیبایی تعیین کردید، خواهش می‌کنم اسمی هم برای من انتخاب کنید. - مگر از اسم فاطمه راضی نیستی؟ - هستم مولای من، اما ... اما ... - اما چه؟ - احساس می‌کنم هروقت که مرا به اسم صدا می‌کنند، شما و فرزندان بهشتی‌تان متأثر می‌شوید. می‌دانم که شما را به یاد دردانهٔ رسول‌الله می‌اندازد. همچنین نام مادر بزرگوارتان. پس خواهش می‌کنم نام مرا تغییر دهید. مولا علی (ع) عباس را به سینه چسباند و گفت: - از حالا تو «ام‌البنین» هستی، یعنی مادر پسران.
ftmz_hd
شمربن‌ذی‌الجوشن سوار بر اسب، تاخت‌کنان از راه رسید. از اسب پیاده شد و نفس نفس‌زنان گفت: - یا امیرالمؤمنین، سپاه معاویه رود فرات را تسخیر و مانع از بردن آب توسط سپاه ما می‌شوند. دستور چیست؟ مولا علی (ع) به مالک اشتر گفت: - لشکرت را بردار و فرات را پس بگیر. شمر با خوشحالی گفت: - آن وقت ما اجازه نخواهیم داد آنان آب بردارند تا از تشنگی جان بدهند. - نه، ما مسلمانیم. آب هدیهٔ خداوند است. هیچ‌کس حق ندارد آب را بر مخلوقات و بنده‌های خدا ممنوع کند. انصاف داشته باشید.
ftmz_hd
- پسرعموجان، به خدا اگر یک وجب بیرون از بیت‌الله‌الحرام کشته شوم، بهتر از آن است که یک وجب داخل آن کشته شوم. من می‌دانم آن نابکاران حتی اگر داخل خود کعبه هم باشم خونم را خواهند ریخت، چنان‌که یهودیان حرمت روز شنبهٔ خود را شکستند. من نمی‌خواهم حرمت خانهٔ خدا با ریخته شدن خون من شکسته شود
feri
حسین (ع) آه کشید و گفت: - وقتی صحبت می‌کنی انگار پدرم امیرالمؤمنین است که در حال سخن است. تو در خُلق‌وخو و رفتار و سخن، شبیه‌ترین شخص به پدرمان هستی.
feri
نه، ما مسلمانیم. آب هدیهٔ خداوند است. هیچ‌کس حق ندارد آب را بر مخلوقات و بنده‌های خدا ممنوع کند. انصاف داشته باشید.
sh
- گروهی که رضایت آفریده را به عذاب آفریننده بخرند، هیچ‌گاه رستگار نخواهند شد.
fatemeh

حجم

۱۱۸٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۱۰ صفحه

حجم

۱۱۸٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۱۰ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
۱۳,۵۰۰
۷۰%
تومان