بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زنی در فصل پنجم | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب زنی در فصل پنجم اثر مینودخت دبیری

بریده‌هایی از کتاب زنی در فصل پنجم

انتشارات:نشر روزگار
امتیاز:
۳.۶از ۸ رأی
۳٫۶
(۸)
مادرکه می‌رود دنیاانگاریک مرتبه خالی می‌شود، همه چیزدراطرافت‌گم شده وسیاهی سردی دورت را می‌گیرد. من هم مادرم رفته، چندسال است، اماهنوزهیچ‌کس نتوانسته جایش رابگیرد.
یك رهگذر
کارهای خدا هیچ وقت بی حکمت نیست، منتها قدرت درک پایین مانمیذاره بفهمیم شان، از طرفی، انسان نبایدهمه چیزه بندازه گردن خدا، مِن جمله اشتباهاتش
یك رهگذر
یادت باشه ارزش انسان به لباسش نیست...
یك رهگذر
مادرم میگه غریبی سخته...خداییش راست میگه ...
یك رهگذر
اگه یه روزنواشی مَه مُردم.
یك رهگذر
گاهی خدابرای اینکه بنده هاشه امتحان بکنه به اونهاسختی میده، گاهی‌م یه چیزهاییه ازاونها می‌گیره تا بهتر از او بهشان بده...
یك رهگذر
-«ولی اگه بمباران نمی شد او بچه ها الان زنده بودن، یعنی خدا اِنقدرنامهربانه، آخه چرا باید بخواداونها بمیرن؟»
آرزو
«مگه شما همیشه نمیگی اگه خدا نخواد برگی از درخت نمی افته، یعنی الان خدا خواسته‌که اوبچه ها بمیرن؟»
آرزو
...انگارهمهمه‌ای جهان را فرابگیرد، یا قلبی لای دوتکه آجر بماند، یا زنی پاره‌های طفلش رادرآغوش بفشارد.
آرزو

حجم

۶۳۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۹۴ صفحه

حجم

۶۳۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۹۴ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد