بریدههایی از کتاب زنی در فصل پنجم
۳٫۶
(۸)
امیدوارم هیچ مادری داغ نبینه، ولی بی مادری ام خیلی سخته، فکرشه بکن، ازراه برسی...بایه شوقی بیای خانه ولی نه غذایی باشه نه آرامشی...نه حتیکسیکه دوستت داشته باشه...
یك رهگذر
«آرزویم فقط این است زمان برگردد
تیرهاییکه رهاشد زکمان برگردد
سال هاست منتظرسوت قطارم که کسی
باسلام وگل سرخ وچمدان برگردد ...»
یك رهگذر
«دلم میخواستگوری باشمکه میبایست تورا درآن دفنکنند تا برای ابدیت تورادربازوان خودم داشته باشم.»
یك رهگذر
شناکردن درجهت رود ازماهی مرده هم برمیآید، کسیکه درهمهکاری خداوند را می بیند وجد ونشاط تعریف ناپذیرذات عالی رادر وجود خویش احساس میکند وبه کائنات متّصل میشود وروح، پاره ای ازآن «واحد» بزرگ است، روحت رادرمیان سکوت درجزایرالماسگردش بده، هیچکس نمی تواند به نیروی توحدودی قائل شود. آرامش یکیازنتایج بزرگ اراده استوازاعتمادکامل به نیروی اداره یکنندهیکائنات سرچشمه میگیرد ...
یك رهگذر
تنهایی به طرفمآمد، روبهرویم ایستاد، از چشم هایش خون می چکید، ازدستهایش هم. عقب رفتم، جلوآمد، عقب تررفتم، با چیزی برخوردکردم، برگشتم، تنهایی دستهایش را تا پشتم هم برده بود، خواستم فرارکنم، بغلمکرد، فشارم داد وتویگوشم نجواکرد: «نترس، منکنارت هستم...»
یك رهگذر
«منّورها چه نابجا سنگرها را روشن میکنند،
وقتی بمبها، خود نوررا نشانه رفته اند
وتنها خون استکه سربازان را استتارمیکند.»
یك رهگذر
«دردهای من جامه نیستند تازتندرآورم.»
یك رهگذر
-«یتیمی...چه حسّی داره؟» موهایش ژولیده شده وریشش درآمده بود. به صورتم زل زد: «آی نگو...خیلی سخته، پشتت یه دفه خالی میشه... بیکس میشی ... خیال مُکُنی هیچکَه دورو ورت نیس ...انگار ...»
یك رهگذر
«کسی میآید، کسی دیگر...کسی بهتر،
کسیکه مثل هیچکس نیست
مثلآنکسی ستکه باید باشد
وقدّش، ازدرختان خانهٔ معمارهم ... بلندتراست ...»
یك رهگذر
«کیآمدی، چطور، کدامین دعاگرفت؟
درحیرتمکه ازچه زمان عشق پاگرفت
کیآمدیکه اینهمه درخویش مُرده ام؟
کیآمدیکه چشمم اینهمه عزاگرفت؟ »
m-a
حجم
۶۳۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۹۴ صفحه
حجم
۶۳۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۹۴ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰۵۰%
تومان