بریدههایی از کتاب شیخ بی خانقاه
۳٫۹
(۱۸)
در روایات ما آمده است که اگر حیوان را آزار بدهیم، سُک بزنیم، نمازمان قبول نیست. اگر شما با اسب یا خرتان به سفر رفتید، راه را گم کردید، بیابان بود، وقت نمازتان است و فقط مقدار کمی آب در حدّ وضو گرفتن برایتان مانده، اسب یا خر شما هم تشنه است، میدانید حکمش چیست؟ آب را به اسب یا خرتان برای رفع تشنگیشان بدهید و خودتان برای نماز تیمّم کنید. یعنی فقه ما، دین ما برای حیوان نفس محترمه قائل است.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
به اسب و خر و گاو و گوسفند و بره و سگ و گربه سلام کنیم. به پرندهها سلام کنیم. به درختان سلام کنیم. به زمین که با گاوآهن شخم میزنیم، سلام کنیم. به چشمه دوزاغه و نهر نایه، به دشت چما، به گندمزارها سلام کنیم.
اگر به اسب و خرمان سلام کردیم، یعنی برای او احترام قائلیم. حرمت قائلیم. علامه حلّی، خدا رحمتش کند، رضوان خدا بر او، درباره احترام به حیوانات نوشته است. خوب گوش کنید. نوشته: «اِنّ لِلْحیوانِ حُرمَةٌ فی نَفْسِه.» حیوان از این جهت که حیوان است، احترام دارد. نه این که اگر مال من باشد، احترام دارد و اگر نباشد، ندارد. نه، ما گاو و خر دیگری را هم نباید آزار بدهیم.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
روزی یکی از دوستان پیامبر ما، که پیامبر رحمت است، پیش او آمد. با اسبش بود و دهانه اسب، در دستش. به پیامبر گفت: سلامٌ علیک.
پیامبر پاسخ داد: سلامٌ علیکما.
او فقط به پیامبر سلام داد و پیامبر در پاسخ گفت: سلام بر هردوی شما. سوار تعجب کرد و پرسید: ای رسول خدا، من که یک نفر بیشتر نیستم، چرا گفتی سلام بر هردوی شما؟
پیامبر گفت: برای این که به اسبت هم سلام دادم.
بغض حاجآخوند شکست و گفت: توجه کردید؟ پیامبر به اسب سلام کرد. من از وقتی در جوانی این مطلب را در کتاب «سنن النبی» خواندم، همیشه به اسبم سلام میدهم، دستم را بر پیشانیاش میگذارم. نوازشش میکنم، پیشانی اسبم را، چشمانش را، یالش را میبوسم. از او تشکر میکنم و میگویم: اسب! ممنون تو هستم.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
در زندگی همیشه اتفاقهایی میافتد که ویرانی و ناامیدی سیطره پیدا میکند؛ مثل کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲. آمریکا و انگلیس آمدند و دولت مصدق را با کودتا سرنگون کردند. خانه مصدق را غارت کردند. او را در خانهاش زندانی کردند. همه ناامید شده بودند. سیاوش کسرایی با شعر آرش، همان کاری را کرد که آرش کرده بود. مرز امید را فراتر برد. در جنگل تاریک دلمردگی پس از کودتا، چراغ منظومه آرش را روشن کرد. به نظرم کار هنرمند، مثل کار آرش است...
کاربر ۹۵۹۸۳۶
همیشه، در زندگی از خود بپرسید: من آرشم؛ تیر شهاب جانم را به کدام سمت پرتاب کنم؟ کدام قلمرو هنر و اندیشه را گسترش دهم؟ کُنده پیکرم را در آتشدان زندگی بسوزانم تا شعله امید و ایمان بالا رود. کسی که این پرسش در ذهنش بدرخشد، دیگر نومید نخواهد بود، باری به هر جهت زندگی نمیکند و نگاهش به افقهای دوردست است. از مرگ، زندگی میسازد، نه این که زندگیاش خمودی و مُردگی باشد. آرش نماد امید و ایمان و آینده بینی و ایثار در فرهنگ ماست.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
کار شاعر و هنرمند همین است. مرزهای هویت یک ملت را تا افقهای دور دست فرا میبرد. مگر خیام و مولوی چنین نکردهاند؟ شاهنامه هم تیری است که فردوسی از کهکشان جان رنگین خود به سوی افقهای آینده پرتاب کرده است. در روزگار آرش، در جنگ ایران و توران، مرزهای سرزمینی اهمیت بسیار داشت. ممکن است در آینده جهان، این مرزها کمرنگ شوند، اما مرزهای هویت یک ملت، با تلاش هنرمندان و متفکران و صنعتگرانش فرامیرود. شما، هر کدام در زندگی، راوی روایتِ آرشِ جان خودتان باشید. ببینید میخواهید مرزهای روح شما تا کجا باشد؟ پرواز جان شما تا کدام افق باشد؟
کاربر ۹۵۹۸۳۶
انسان جنگل است؛ پهناور و پیچیده و سرسبز و سرشار از راز. آغوشی گسترده برای چشمهها و پرندگان و غزالان و گوزنها بر کوه، دامن افکنده است. برخی انسانها مثل تکه چوبی خشکند. اگر سوزانده شوند، گوشهای را گرم نمیکنند. برخی تک درختی خزان زده و نیمه جانند. برخی درختی تناور و برخی مثل جنگلی پایان ناپذیرند. برخی جرقّهاند، دمی میدرخشند و تاریک میشوند. برخی شعله شمعند و تکاپوی اندکی دارند. برخی آتش در جنگلند که با توفان، دامن گستر و عمیق میشوند. انسان خودش را میسازد تا کدام نمونه باشد.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
دین ما به حرمت انسان و بلکه حیوان هم بسیار اهمیت میدهد.
یک وقتی برای شما گفتم، اگر ما با اسب، یا الاغ یا گاومان در بیابان گم شویم و فقط مقدار کمی آب داشته باشیم و وقت نماز باشد، بایست آب را به حیوان تشنه بدهیم و برای نمازمان تیمّم کنیم.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
آب را آبی ست کو میراندش
روح را روحی ست کو میخواندش
ای تو در کشتی تن رفته به خواب
آب را دیدی نگر در آبِ آب
Hamid rasoolpoor
حجم
۳۳۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۳۳۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
۴۵,۰۰۰۵۰%
تومان