بریدههایی از کتاب شیخ بی خانقاه
۳٫۹
(۱۸)
ابراهیم یک نخ سیگار کنت با فیلتر سپید آتش زد و به عدنان داد. نگاهی به من کرد و گفت: سید تو نماز میخوانی. از مست عرق خوری مثل حسام پرهیز نمیکنی. این صمد مهدوی که رشته علوم تربیتیه، نمازخوان و متشرعه، اما نه با کمونیستها هم کلام میشه، نه با مسیحی و یهودی هم سفره. عرقخور که دیگه حسابش جداست. سیّد این فرق تو با مهدوی از کجاست؟
گفتم: از حاجآخوند.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
حاجآخوند میگفت: «خیّام شاعری است که آن را در زمان و ناکجا را در مکان و دَم را در زندگی کشف کرده است. او ما را به آنجا میبرد که آن و ناکجا و دم، یعنی گوهر جان بر جامهای از تار اندوه و پود شادی، نقش شدهاند. آن جامه بلورین اثیری مثل پری در دریای میشناور است.»
کاربر ۹۵۹۸۳۶
تا جایی که میتوانید گناه خود را بر زبان نیاورید، به دیگری نگویید و حرمت خودتان را حفظ کنید. اگر هم ناگزیر بودید از هم حلالیت بطلبید، چه ضرورتی دارد که مثلاً بگویید من فلان حرف را زدهام؟ میخواهم بگویم تا میتوانید گناه نکنید. اگر هم گناهی کردید، جار نزنید. گناه را با سخن و صحبت گسترش ندهید؛ بخصوص گناهانی که بین شما و خداوند است. چه ضرورتی دارد که بگویید، بله، من نماز نمیخوانم یا روزه نمیگیرم. فضای ذهن و دل خودتان را تاریک نکنید.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
گفتهاند، میتوان در یک سیب، در یک دانه سیب، در یک شاخه و یا درخت سیب، جهانی از سیب را تصور کرد؛ سیبستانی بیکرانه. فردوسی با قصّهها، روح ما را ساخت و رنگ آمیزی کرد. جان ما را جانستان کرد. هر یک از ما نمونه ملت ایران شدیم. ایران شدیم.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
آقا سیّد! تو وقتی قصّه میخوانی، با قصّه خوانی مثل معماری هستی که روح ما، روح انسانها را میپروری و میسازی. جسم ما با نان و آب و تاب آفتاب و طراوت هوا ساخته میشود. اما روحمان با کلمه و قصّه آباد و با اشک تر و تازه میشود. تو برزگری هستی که قصّه میکاری؛ همان کاری که فردوسی قدّوسی کرد. او روح آواره و پراکنده و دردمند ملت ایران را جمع کرد، سامان داد و به ما شور زندگی بخشید. او در ملت ایران جریان پیدا کرد. مثل خونی تازه و گرم و شورآفرین و زندگی ساز در رگهای ما جریان یافت.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
حاجآخوند گفت: آقا سیّد! قصّه مثل تاک است. وقتی دانه قصّه را در جانها کاشتی، مثل ریشه تاک در جانها رخنه و خانه میکند. در دلِ دلها ریشه میزند و برای همیشه میماند. مگر قصّه را میشود یا میتوان فراموش کرد؟ خوشههای قصّه مثل خوشه روشن انگور یاقوتی در جانها رنگ میگیرد، عطر میگیرد، مثل خوشه نور جانها را روشن، بلکه شعله ور میکند. آقا سیّد شعلهای که قصّه به جان انسان میزند، نگفتنی است.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
یک بار هم در تعزیه و ماجرای شهادت هانی و هانیه (زن و شوهر مسیحی که به یاری امام حسین آمده بودند) آلین، خیاط حمریان و شوهرش آرتاواز، شدند هانیه و هانی. زندگی به تمام معنی مشترک بود؛ جامهای بافته از تار مسلمان و پود ارمنی.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
خانوادههای ارمنی برای عزاداری روز عاشورا به مارون میآمدند. زنهای ارمنی شال سیاه سر میکردند. برای آنها، امام حسین، مثل مسیح بود و شهادتش مثل شهادت مسیح.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
چرا این سفارشها در روایات ما آمده است؟ چون، اولاً حیوان سرشت الهی دارد. مُسبّح خداوند است. خداوند را نیایش و ستایش میکند. دوم، دین ما، فقه ما برای حیوان تشخّص و احترام قائل است. سوم، حیوان احساس دارد. درد و غم و شادی را میشناسد. خرد نسبی دارد. این که زبان ندارد، یا ما زبان حیوان را نمیفهمیم، معنایش بیخردی، بیاحساسی و عدم درک درد توسط حیوان نیست. حیوان میفهمد، احساس میکند و درد میکشد. برای همین سفارش شده است که نبایست ذبح گاو یا گوسفند، جلوی چشم بقیه گاوها و گوسفندان انجام شود.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
عبدالله سنان از امام صادق علیهالسلام نقل میکند که فرمود: جایگاه و آغل گوسفندان را تمیز نگاه دارید. تعبیری در این روایت است که شایسته توجه و دقت شما، بخصوص جوانان است. روایت میگوید: «نَظِّفوا مَرابِضها وَ امسَحُوا رُغامها» رُغام یعنی آب بینی. وقتی گوسفند عطسه میکند، یا سرما خورده؛ گوسفند که نمیتواند آب بینیاش را تمیز کند. ما وظیفه داریم او را تمیز کنیم. این کلمه، رُعام ـ با عین ـ هم خوانده میشود، یعنی اگر گوسفند خاک آلود بود، تمیزش کنیم.
کاربر ۹۵۹۸۳۶
حجم
۳۳۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۳۳۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
۴۵,۰۰۰۵۰%
تومان