بریده‌هایی از کتاب بهترین خودت باش

وقتی رویاهایی که در سر دارید بزرگتر از جایی است که در آن قرار دارید، گاهی باید خودتان به خودتان یاد آوری کنید که چیزهای بیشتری وجود دارد. و همیشه در ان طرف ترس چیزهای بیشتری وجود دارد که انتظار شما را می‌کشد.

«وقتی کسی به شما خود واقعیش را نشان می‌دهد، همان بار اول او را باور کنید.»

در همه چیز، به حد کفایت هستید. شما کافی هستید. با کفایت و بالقوه توانا متولد شدید.

این کتاب را به عنوان نامه ای عاشقانه در نظر بگیرید - برای هرکسی که احساس خستگی، نادیده گرفتن، شکست، دست کم گرفتن، کم ارزشی را تجربه کرده است و با این حال تصمیم می‌گیرد که بر آنها غلبه کند.

ما احساس می‌کنیم که کلی کار به ما تحمیل شده است، دستپاچه و نگرانیم و تعادل (زندگی‌مان) را از دست دادیم. احساس می‌کنیم که زندگی در اطرافمان در جریان است و ما نمی‌توانیم آن را به طور کامل در بربگیریم. احساسی مثل اینکه اتفاقات بدی برایمان می‌افتد و کنترل آنها در دست ما نیست.

اگر منتظر شخص دیگری باشیم یا اگر منتظر زمان دیگری باشیم، تغییر ایجاد نخواهد شد. ما همانهایی هستیم که منتظرشان هستیم. ما تغییری هستیم که به دنبالش هستیم.

وقتی رویاهایی که در سر دارید بزرگتر از جایی است که در آن قرار دارید، گاهی باید خودتان به خودتان یاد آوری کنید که چیزهای بیشتری وجود دارد. و همیشه در ان طرف ترس چیزهای بیشتری وجود دارد که انتظار شما را می‌کشد.

زندگی آنقدر کوتاه است که ارزش ندارد بخواهید نگاهتان را از مقصد مدنظرتان بردارید و یا منحرف بشوید با هرچیزی که ممکنه بر سر راه شما قرار بگیرد و شما را از مسیر که برای آن ساخته شدید، باز دارد.

وقتی ارزش خود را از روابط موجود در زندگی خود کسب می‌کنیم -دوستان صمیمی، محافل اجتماعی‌ای که متعلق به آنها هستیم، شرکت‌هایی که برای آنها کار می‌کنیم- قدرت خود را واگذار می‌کنیم و به اعتباری از بیرون وابسته می‌شویم. وقتی اینها از بین بروند، احساس ارزش و هویت ما نیز با آنها از بین می‌رود.

همه ما وقتی که می‌خوایم یک کار بزرگ و عالی رو انجام بدیم، احساس ترس میکنیم.

اگر می‌خوای پرواز کنی، باید اون چیزهایی که تو رو پایین میکشن رو رها کنی. تونی موریسون، کتاب سرود سلیمان

این تأثیری بود که او از روز اول بر من داشت. این تفاوت بین آدرنالین عشق با حرفهای زیبا و عاشقانه و دنبال کردن آن چیزی که ممکنه در داستانها زیبا بنظر بیاید ولی در واقعیت نه. این عشق واقعی بود. عشق واقعی که در تاریکی ترین قسمت شب از خواب بیدار می‌شود تا دوباره به سمت نور هدایتت کند. عشق واقعی که تلاطم درونیت را با تاییدی محکم و مطمئن آرام می‌کند، به اندازه کافی قدرتمند که قدرت خودت را به یادت می‌آورد.

«گاهی باخت یک نبرد با حفظ شان و غرور، افتخار و عزت بیشتری از برد بدون آن دارد.»

بهشون اجازه نده که لبخند را ازلبات دور کنن.

یک لقمه به اندازه دهانت بردار. به آرومی بخور. کامل آن را بجو. کامل ببلعش. نفس بکش. یک جا برای لقمه بعدی ایجاد کن. زمانی برای خندیدن داشته باش. اینطوری هضمش بهتر هست.

هرگز در جایی نمانم که همان کارهایی را که طولانی تر از آنچه که انتظار می‌رود انجام دهم.

یک لقمه به اندازه دهانت بردار. به آرومی بخور. کامل آن را بجو. کامل ببلعش. نفس بکش. یک جا برای لقمه بعدی ایجاد کن. زمانی برای خندیدن داشته باش. اینطوری هضمش بهتر هست.

هرگز در جایی نمانم که همان کارهایی را که طولانی تر از آنچه که انتظار می‌رود انجام دهم.

تا وقتی خودمان نباشیم، تلاش می‌کنیم مثل بقیه باشیم.

«هنگامی که یک دختر متولد می‌شود، جهانی از احتمالات با او متولد می‌شود.»