بریدههایی از کتاب گفتارهایی دربارهی اخلاق اسلامی
۴٫۱
(۱۲)
من کار را پذیرفتم با اتکاء بر پروردگار. پس در آن، دو مفهوم است: پذیرفتن، و تکیه کردن به پروردگار. این است که ما در فارسی یک لغت نداریم که به جای کلمه توکل بگذاریم. کاری را به عهده گرفتن با اتکاء به پروردگار، اسمش توکل است. ما یک لغت مفرد نداریم که به جای این عبارت بگذاریم
Aysan
میخواهد توصیه کند که به مردمِ دیگر متمسک و معتصم نشوید، دست به دامن مردم دیگر نشوید. اصلا دست به دامن افراد دیگر شدن صحیح نیست. انسان، یگانه قدرتی که باید دست به دامن او بشود، متوسل به او بشود و از او استمداد و استعانت کند خداست. اصلا آیه اِیاک نَعْبُدُ وَ اِیاک نَسْتَعینُ ما فقط از تو استعانت میجوییم، از تو کمک و استمداد میخواهیم، فقط به تو استغاثه میکنیم؛ یعنی ما به هیچ بنده دیگر استغاثه نمیکنیم.
مهدی
ارکان توکل
رکن اول توکل این است که آرمان و هدف انسان مقدس باشد. انسان دنبال یک هدف مقدس میرود؛ به خاطر یک هدف مقدس کاری را انجام میدهد یا انجام نمیدهد.
رکن دوم: انسان در راه این آرمان و هدف مقدس کوشش به خرج بدهد.
رکن سوم: این کوششی که در راه مقدس انجام میدهد مقرون به خلوص نیت باشد یعنی لِلّه و فی اللّه باشد، نه برای هواهای نفسانی.
M. K.
ولی کلمه توکل [مفهوم دیگری دارد.] در قرآن همه جا توکل آمده است نه توکیل، ولی توکل با «علی» به کار برده شده است: «تَوَکلْتُ عَلَی اللّه» یعنی این کار را من به عهده گرفتم به اتکاء پروردگار، نه اینکه از عهده خودم برداشتم به عهده او گذاشتم. کار را به عهده میگیرم و در این وظیفه سنگینی که به دوش گرفتهام به او تکیه میکنم
ابوالفضل
قرآن میگوید: اِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ ینْصُرْکمْ اگر خدا را یاری کنید خدا شما را یاری میکند. نمیگوید خدا به طور مطلق شما را یاری میکند، بلکه «اگر خدا را یاری کنید» خدا شما را یاری میکند. اگر بگویید مگر خدا احتیاج به یاری دارد؟ خود قرآن توضیح داده. حضرت امیر میفرماید استعطاف را ببینید! خدا وقتی میخواهد بگوید به بندگان من قرض بدهید میگوید: مَنْ ذَا الَّذی یقْرِضُ اللّهَ قَرْضا حَسَنا چه کسی به خدا قرضالحسنه میدهد؟ وقتی میخواهد بگوید خودتان را یاری کنید، دین خودتان را یاری کنید (چون دین هم مربوط به خود انسان است)، میگوید خدا را یاری کنید. این منتها درجه استعطاف است که خداوند به زبان یک بنده میگوید: ای بنده من! تو اگر به بنده من قرضالحسنه بدهی فکر کن به خدای خودت قرضالحسنه دادهای.
کاربر ۴۵۱۵۳۸۰
علاوه بر شرایط ظاهری و فعالیت، اگر هدف انسان مقدس و نیت او خالص باشد و از خداوند استمداد کند، این عالم به گونهای ساخته شده است که به تأیید و کمک چنین شخصی میآید، که در قرآن به این تعبیر میگوید: اِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ ینْصُرْکمْ اگر به یاری خدا و حقیقت برخیزید آن هم به یاری شما میآید. پس مشروط به یاری خداست.
M. K.
انسان در زندگی همیشه بر سر دو راهیها قرار میگیرد به طوری که یا باید آن وظیفه اخلاقی خودش را که وجدانش، عقلش، دین و مذهبش حکم میکند انجام بدهد ـ و قهرا فکر میکند منافعش از دست میرود یا کم و کسر میشود ـ و یا آن راه دیگر را پیش برود که در آن راه منافعش بهتر تأمین میشود. در اینجاهاست که همیشه دل انسان مضطرب و متزلزل میشود.
M. K.
آنچه که برای یک نفر مؤمن همه چیز را تبدیل میکند به رضا مسئله وظیفه است. وقتی که هر کاری را فقط و فقط به خاطر وظیفه انجام داد آنوقت او اصلا نمیتواند راضی نباشد. او همیشه پیروز است، به خلاف کسی که برای وظیفه عمل نمیکند، برای هدف خاصی عمل میکند. وقتی به آن هدف خاص رسید پیروز است، نرسید شکست خورده.
بهار
قرآن آبروی یهودیها را در قصه سرزمین مقدس برده؛ یعنی اینها را به بیعرضگی و بیلیاقتی توصیف کرده که موسی هر چه به آنها میگوید بروید آنجا، اگر بروید پیروز میشوید، اینها میگفتند خیر، ما سر جای خودمان نشستهایم:
گر به مغزم زنی و گر دُمبم
که من از جای خود نمیجنبم
ما تکان نمیخوریم، تو برو آنجا با خدا کارها را انجام بدهید، بعد ما میآییم. حتی دو نفر از مؤمنین شهادت دادند که قضیه اینقدرها مهم نیست، نترسید، بروید پیروز میشوید؛ گفتند نمیرویم که نمیرویم.
بهار
حسن بن الْجَهْم مردی است از اصحاب حضرت رضا؛ میگوید از امام سؤال کردم: ما حَدُّ التَّوَ کلِ؟ حد توکل چیست؟ فَقالَ لی: اَلاّ تَخافَ مَعَ اللّهِ اَحَدا این که با خدا از احدی نترسی. یعنی آن وقت تو متوکل واقعی هستی و تکیهات به خداست که از هیچ کس نترسی، فقط از خدا بترسی و بس. گفتم: فَما حَدُّ التَّواضُعِ؟ حد تواضع چیست؟ من کی متواضع خواهم بود؟ فرمود: اَنْ تُعْطِی النّاسَ مِنْ نَفْسِک ما تُحِبُّ اَنْ یعْطوک مِثْلَهُ با مردم آنچنان رفتار کنی که توقع داری آنها با تو رفتار کنند؛ هر وقت آن طور رفتار کردی تو مرد متواضعی هستی.
یا حسین(ع)
تو چرا این درس را از آن مرغ بالشکسته گرفتی؟ چرا از آن مرغِ درستبال یاد نگرفتی؟ چون خدا که روزی آن مرغ را به قول تو رساند، از غیب که خبر نکرد. تو خودت دیدی که مرغ دیگری که درستبال بود روزی او را آورد به او رساند. تو چرا فکر نکردی که مثل آن مرغ درستبال باشی، فکر کردی مثل مرغ بالشکسته باشی؟
کاربر ۴۵۱۵۳۸۰
در صحرا بودم، یک وقت مرغ بالشکستهای را دیدم که هر دو بالش شکسته بود. این حیوان افتاده بود، قدرت حرکت و پرواز نداشت. من دلم به حال او سوخت، گفتم این حیوان نمیتواند پرواز کند، از گرسنگی خواهد مرد. در این بین که من فکر میکردم، دیدم مرغی در هوا چرخی و معلّقی زد آمد پایین سراغ این مرغ. وقتی نگاه کردم دیدم در منقار خودش طعمهای دارد. آمد جلو و تا آمد جلو، این مرغ بالشکسته هم منقارش را باز کرد و آن مرغ طعمهاش را گذاشت در دهان او و رفت. اینجا بود که «فرو ماند در لطف و صنع خدای». با خود گفتم که من عجب آدم جاهل و نادانی بودم! من این همه تلاش میکنم، دنبال کار و فعالیت میروم، برای چه؟ برای اینکه روزی داشته باشم و روزی بخورم. من فکر نمیکردم که روزی به هر حال برای انسان میرسد. ببین خداوند از روزی این مرغ بالشکسته غافل نمانده است.
کاربر ۴۵۱۵۳۸۰
حجم
۱۱۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۰
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۱۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۰
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
قیمت:
۲۲,۰۰۰
۸,۸۰۰۶۰%
تومان