وضعیت ما همیشه وضعیت بیمعنایی، اضطراب، فناپذیری، امیدهای احمقانه و تلاشهای ابدی خواهد ماند.
AmirHossein
مارکس و تاریخ فلسفه مدرن
انگلس در عنوان فرعی کتاب کوچکش لودویگ فویرباخ میبالد به این که جنبش طبقه کارگر آلمان یگانه وارث مشروع فلسفه کلاسیک آلمان است.
رزگار
هنگامی که تقسیمات میان احزاب طبقه کارگر در این مورد بلاتکلیفی ایجاد کرد که چنین جنبشی در کجا باید یافت شود، و شاید حتی خود موجودیت جنبش را که مارکس در باره آن مینوشت به زیر سؤال برد، خشکمغزانْ پیرویِ جزماندیشانه از نصِّ صریح متون مارکسی (یا از یکی از خوانشهای «ارتدوکس» متون او) را معادل با پیروی صادقانه از آن جنبش تلقی کردند. سرسپردگی خشکمغزانه معیار همبستگی پرولتاریا شمرده شد و تردید در حقیقت آنچه مارکس نوشته است خیانت به آن جنبش محسوب گردید. بنابراین مارکسیسم روح انتقادی علم و توانایی انطباق با شرایط تغییریافته را که مارکس گریزناپذیر میدانست از دست داد. «مارکسیسمِ» خودخوانده تقلید مسخرهای از خود آن شیوه مذهبیِ تفکر شد که مارکس انتقاد از آن را همواره مقدمه هر نقد اجتماعی میدانست.
م.
به پیروی از فویرباخ، مارکس مسیحیت متداول را در حال جدا کردن هر چیز ارزشمند و مفید از انسان و طبیعت، و فرض کردن آن (به طور تخیلی) در موجودی بیگانه در بیرون از جهان، میبیند.
AmirHossein
نظریه ماتریالیستی مارکس تاریخ انسانی را به مراحلی تقسیم میکند، که هر یک با شیوه تولید خاصی در زندگی مادی مشخص میشوند. شیوه تولید به اساسیترین وجه با مرحله تاریخیاش در تحول نیروهای تولیدی جامعه تعیین میشود.
AmirHossein
از نظر روسو، آنچه تمدن در درجه اول برای ما انجام میدهد آن است که ظرفیتِ بهوضوح دیدنِ آفات تمدن را برای ما تدارک میبیند.
AmirHossein
هر اصلاحگر اجتماعی صادقی «باید به خود بقبولاند که نظرش در مورد آنچه باید باشد کامل و دقیق نیست. ولی باز هم این دقیقا مزیت روند جدید است، این که ما وضع جهان را با جزماندیشی پیشگویی نمیکنیم بلکه فقط میخواهیم جهان جدیدی را از طریق نقد جهان قدیمی بیابیم.»
AmirHossein
آزادی از نظر مارکس خودتعینبخشی است، یعنی شخص خودش و کارکردهای ذاتیاش را تابع انتخاب عقلانی آگاهانه خویش قرار دهد.
AmirHossein
این دعاوی مارکس که سقوط سرمایهداری گریزناپذیر است باید همواره استنتاج شده از این تز اصلیتر او فرض شود که هیچچیز در امور انسانی ابدی یا غیرقابل تغییر نیست.
AmirHossein