بریدههایی از کتاب تزار عشق و تکنو
۳٫۹
(۱۹)
«خاطره تنها مِلک واقعی ماست. این رو ناباکوف گفته.»
key.one
چرا بچهها محکومند که حتی وقتی در نگاه خودشان آنقدر زشت هستند، در نگاه پدر و مادر همچنان زیبا باشند؟
طلا در مس
، حتماً فارِست گامپ رو دیدی.»
«فیلمش در مورد طبیعته؟ »
«نه، نه. مال سینمای کلاسیکه. در مورد اینه که چطور تمام دستاوردهای پنجاه سال اخیر جامعهٔ امریکا واقعاً فقط حاصل خرشانسی یه مردک روانی بوده.»
«یه فیلم تبلیغاتی ساخت شوروی بود؟»
طلا در مس
پس در هجدهسالگی من فقط باکره نبودم، باکرهٔ ترشیده بودم.
کیریل ادامه داد: «پدرم من رو پیش سوگُلیش برد تا مرد شدنم رو جشن بگیره. خودش هم با کمی فاصله ایستاد تا مطمئن بشه کارم رو درست انجام میدم. پنج ثانیه طول کشید و او با خوشحالی کف زد و تشویق کرد. پیرمرد هیچ وقت اینقدر احساس غرور نکرده بود. حالا تو.» چشمهایش را به چشمهایم دوخت. «تو فکر میکنی واسه اینکه شلوار یه معلول رو براش بالا بکشی زیادی مرد شدی، ولی حتی درست و حسابی بالغ هم نیستی. قباحت داره.»
طلا در مس
پدرم شروع کرد که: «میدونی، من هیچوقت نمیخواستم زن و بچه داشته باشم. پنجاه سالم بود و فکر میکردم به چیزی که میخوام، رسیدهم. بعد با مادرت آشنا شدم. بعد اون حامله شد. خب، حالا دیگه نمیتونستم اونجوری ولش کنم. میتونستم؟»
«بعضی از جنایتها بهتره نگفته بمونه، بابا.»
«حرفِ مفته. اگه ندونی از کجا شروع کردی، نمیفهمی کجا باید تمومش کنی. هر کسی یه داستان پیدایش لازم داره.»
چشمهایم را بستم و تمام تلاشم را کردم باب میلش رفتار کنم. «پس لطفاً روشنم کن.»
«تو، پسر عزیزم، با یه بیاحتیاطی شروع شدی.»
طلا در مس
میخواستیم گانگستر بشویم، اما از چه کسی میتوانستیم الگو بگیریم؟ قهرمانان ما کجا بودند؟ پدرهایمان تاکسیران بیجواز بودند، ظرف میشستند، در پمپبنزین کار میکردند و چنان از ترس خشکشان میزد که گیوتین هم نمیتوانست خونشان را در بیاورد. در حسرت روزگار گذشته بودند، نه به این دلیل که زندگی بهتری داشتند بلکه چون آن روزها همه در بدبختی به یک اندازه سهیم بودند. ما پسران آنها بودیم و چیزهای بیشتری میخواستیم.
طلا در مس
وقتی در فرودگاه بینالمللی لسآنجلس، اولین رَمپ یا سکوی شیبدار مخصوص صندلیهای چرخدار را دید، فکر کرد یکی از آن بناهای هنری عمومی عجیبوغریب است. وقتی فهمید رمپِ صندلی چرخدار چیست، و وقتی فهمید ساختن آنها الزام قانونی است، ناگهان با تمام وجودش نسبت به کشوری که فقط چند ساعتی بود در آن زندگی میکرد احساس میهنپرستی کرد.
وحید
به نظرم تمام زندگی ما خواب و رؤیاست -همانقدر برای ما واقعی است که برای دیگران بیمعناست.
وحید
ما به خیابانها نریختیم؛ دولتها را سرنگون یا رهبرها را برکنار نکردیم؛ شورش ما با ده سانتیمتر بوم نقاشی بود.
وحید
بیسوادها کورهایی هستند که بهخیال خودشان بینا هستند!
ایلیا
هرکدام از تراژدیهای قرن بیستم -گولاگ، هولوکاست، قتلعام ارامنه، انقلاب کامبوج، جنگ بوسنی و بسیاری دیگر- ویژگیها و خاستگاههای تاریخی و فلسفی منحصربهخودی دارد که چهبسا هرگز دوباره تکرار نشود، اما کردار آدمی در ویرانی و سرکوب و هتک حرمت از همنوعانش تکرار و تکرار خواهد شد.
Leila Karbalaee
بدیهیات فقط زمانی بدیهی هستند که برای دیگران پیش بیایند. در نهایت، همهٔ ما سروکارمان با مردهایی افتاد که برای هر کس دیگری که زنشان میشد دلمان میسوخت.
پریسا
در حسرت روزگار گذشته بودند، نه به این دلیل که زندگی بهتری داشتند بلکه چون آن روزها همه در بدبختی به یک اندازه سهیم بودند.
Aysan
و برای آیندهٔ ازدسترفته طوری سوگواری کردم که فقط پدران و مادران و توبهکاران میتوانند.
Ailin_y
فکر میکردی صورتش را فراموش کردهای. فکر میکردی که برای همیشه از دست رفت. حذف شد. نابود شد. اما آنجا، ردیف سوم. نگاه میکند. نه به رقاصه. به تو. تا اینجا باشی در این لحظهٔ دیرهنگام زندگیات، تا او را بشناسی و پیدایش کنی، تا تمام دنیایی که در آن گشتهای به باریکی برگ تیز و بلند سبزهای شود.
Ailin_y
در حسرت روزگار گذشته بودند، نه به این دلیل که زندگی بهتری داشتند بلکه چون آن روزها همه در بدبختی به یک اندازه سهیم بودند
Ailin_y
بیگاهِ روز بود، بیگاهِ قرن. بیگاه بود برای آدمی دیگر شدن.
Ailin_y
اگر به خودفریبی راضی باشید راههای بسیار زیادی برای خرسندی هست
Ailin_y
وحشتِ کابوسِ در همهجا یافتنِ چهرهای گمشده کمتر از کابوسِ نیافتن آن در هیچکجا نیست،
Ailin_y
این احساسِ تناسبداشتن و احساس تعلق به کسی داشتنْ اندیشه یا کلمه نبود، بلکه غیاب اندیشه و کلمه بود،
Ailin_y
حجم
۴۲۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۵۹ صفحه
حجم
۴۲۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۵۹ صفحه
قیمت:
۱۲۹,۰۰۰
۹۰,۳۰۰۳۰%
تومان