بریدههایی از کتاب حماسه حسینی (جلد اول)
۴٫۵
(۲۴۸)
یک نفر مبلّغ و پیامرسان که میخواهد از زبان پیغمبران سخن بگوید و مانند پیغمبران حرف بزند و میخواهد راه آنها را برود، باید بلاغش بلاغ مبین باشد. این، یک جهت در معنی «مبین». البته در اینجا احتمالات دیگری هم هست (و جمع میان اینها یعنی اینکه همه اینها درست باشد هم ممکن است). یکی از این احتمالات در معنی کلمه «مبین» بیپرده سخن گفتن است؛ یعنی پیامبران نه فقط مغلق و پیچیده و معقّد سخن نمیگفتند، بلکه با مردم بیرودربایستی و بیپرده حرف میزدند. سخن خود را با گوشه و کنایه نمیگفتند
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
مثلاً یک آدم خیلی پرحافظه ممکن است در شبانهروز شانزده ساعت یکسره کار کند، اما چگونه؟ یک کتاب را از اول تا آخر مطالعه میکند. بعد فورا کتاب دیگری را برمیدارد و مطالعه میکند، درصورتی که این کتاب در یک رشته است و آن کتاب در یک رشته دیگر. بعد کتابی دیگر، بعد یک درس دیگر، یک بلبشویی راه میاندازد. ولی یک نفر ممکن است که قدرت هشت ساعت کارْ بیشتر نداشته باشد، ولی وقتی کتابی را مطالعه میکند اولاً با دقت میخواند نه با تندی؛ ثانیا به یک دور خواندن اکتفا نمیکند، یک بار دیگر همین کتاب را میخواند. به کتاب دیگری دست نمیزند تا مطالبی که در این کتاب خوانده، در ذهنش وارد بشود
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
شاید امروز احدی ادعا نکند که نبوغ پاستور یا دیگران از نبوغ ارسطو، افلاطون، بوعلی سینا، بقراط، جالینوس و یا خواجه نصیرطوسی بیشتر بوده، ولی سرعت و موفقیت کار اینها بیشتر بوده است. سرّش چیست؟
میگویند سرّش این است که اسلوب علما یکمرتبه تغییر کرد. از وقتی که اسلوب علما در تحقیق عوض شد، سرعت پیشروی علم بیشتر شد. اسلوبها در موفقیتها نقش دارند. ممکن است شما یک فرد نابغه و باهوش و بااستعداد و پرکاری را در رأس یک مؤسسه قرار بدهید و نتواند اداره کند. فرد دیگری را که به اندازه او نبوغی از نظر حافظه و هوش و استعداد و درک ندارد، در رأس همان مؤسسه قرار بدهید و بهتر اداره کند، از باب اینکه سبک و روش او بهتر است.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
امروز اگر کسی بخواهد بگرید، اگر کسی بخواهد ذکر مصیبت کند، بر مصائب جدیده اباعبداللّه باید بگرید، بر این دروغهایی که به اباعبداللّه علیهالسلام نسبت داده میشود.
fati
شما باید روضه راست را بشنوید و معارف و سطح فکرتان بالا بیاید، به طوری که اگر در یک کلمه روحتان اهتزاز پیدا کرد، یعنی با روح حسین بن علی هماهنگی کرد، و اشکی ولو ذرهای، ولو به قدر بال مگس [جاری شد،] اگر یک چنین اشکی در حالت هماهنگی روح شما با حسین بن علی از چشم شما بیرون بیاید، واقعا مقام بزرگی برای شماست. اما اشکی که از راه قصّابی کردن بخواهد از چشم شما بیاید، اگر یک دریا هم باشد ارزش ندارد. «داد بکشید» یعنی چه؟! چرا داد بکشید؟!
fati
اباعبداللّه چشمهایش حالت نیمخفته به خود گرفته بود: «ثُمَّ نَظَرَ اِلَیهِ نَظَرَ ائِسٍ» به او نظر کرد مانند نظر شخص ناامیدی که به جوان خودش نگاه میکند. ناامیدانه نگاهی به جوانش کرد، چند قدمی هم پشت سر او رفت. اینجا بود که گفت: خدایا! خودت گواه باش که جوانی به جنگ اینها میرود که از همه مردم به پیغمبر تو شبیهتر است. جملهای هم به عمر سعد گفت، فریاد زد بهطوری که عمر سعد فهمید: «یابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللّهُ رَحِمَک» خدا نسل تو را قطع کند که نسل مرا از این فرزند قطع کردی. بعد از همین دعای اباعبداللّه، دو سه سال بیشتر طول نکشید که مختار عمر سعد را کشت. پسر عمر سعد برای شفاعت پدرش در مجلس مختار شرکت کرده بود.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
«رِضَیاللّهِ رِضانا اَهْلُ الْبَیتِ» ما اهلبیت راضی هستیم به آنچه که رضای خدا در آن است. این راه راهی است که خدا تعیین کرده، راهی است که خدا آن را پسندیده، پس ما این راه را انتخاب میکنیم. رضای ما رضای خداست. سه چهار خط بیشتر نیست، اما بیش از یک کتاب نیرو و اثر میبخشد. در آخر، وقتی میخواهد به مردم ابلاغ کند که چه میخواهم بگویم و از شما چه میخواهم، میفرماید: هر کس که آمده است تا خون قلب خودش را در راه ما بذل کند، هر کس تصمیم گرفته است که به ملاقات با خدای خویش برود، آماده باشد، فردا صبح ما کوچ میکنیم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
در شعرای فارسیزبان، بخصوص در عصرهای متأخّر، از نظر داشتن هدف بدون شک ما شاعری مثل اقبال نداریم. اگر شعر برای شاعر وسیله باشد برای هدفش، دیگر نظیر ندارد. اقبال آنجا که میبایست سرود بگوید، سرود میگفت. سرود فوقالعادهای را که به عربی ترجمه شده، به اردو گفته است. در سالهای اخیر آقای سید محمّد علی سفیر این سرود را به فارسی ترجمه کرد که در حسینیه ارشاد اجرا میشد. چقدر عالی بود! من خودم پای این سرود مکرر گریه کردم و مکرر گریه دیگران را دیدم. ما چرا نباید از سرود استفاده کنیم؟ اینها همه وسیله است. امروز از وسایل نمیشود غافل بود. در عصر جدید وسایلی پیدا شده که در قدیم نبوده است. ما نباید به وسایل قدیم اکتفا کنیم؛
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
حتی نوشتهاند آبکشها که زیاد هم بودند درحالی که مشک به دوششان بود، وقتی میآمدند از جلوی منزل امام عبور کنند، با شنیدن صدای امام پاهایشان قدرت رفتن را از دست میداد و با همان بار سنگینِ مشک پر از آب بردوش میایستادند که صدای قرآن را بشنوند تا وقتی که قرآن امام تمام میشد. همه اینها چه را میرساند؟ استفاده کردن از وسایل مشروع برای رساندن پیام الهی. چرا امام قرآن را با آهنگ بسیار زیبا و لطیف میخواند؟ او میخواست به همین وسیله تبلیغ کرده باشد، میخواست قرآن را به این وسیله به مردم رساندهباشد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
«قُلوبُهُمْ مَعَهُ وَ سُیوفُهُمْ عَلَیهِ
fati
قرآن دارای دو خصوصیت است: یکی خصوصیت محتوای مطالب که از آن تعبیر به حقانیت میکند، و دیگر زیبایی. قرآن نیمی از موفقیت خودش را از این راه دارد که از مقوله زیبایی و هنر است. قرآن فصاحتی دارد فوق حد بشر، و نفوذ خود را مرهون زیباییاش است. (فصاحت و زیبایی سخن، خودش بهترین وسیله است برای اینکه سخن بتواند محتوای خودش را به دیگران برساند.) و خود قرآن کریم به این زیبایی و فصاحت خودش چقدر مینازد و چقدر در این زمینهها بحث میکند، و اصلاً راجع به تأثیر آیات قرآن در خود قرآن چقدر بحث شده است! این تأثیر، مربوط به اسلوب قرآن یعنی فصاحت و زیبایی آن است.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
مسلم دختر کوچکی داشت. امام حسین وقتی که نشست او را صدا کرد، فرمود: بگویید بیاید. دختر مسلم را آوردند. او را روی زانوی خودش نشاند و شروع کرد به نوازش کردن. دخترک زیرک و باهوش بود؛ دید که این نوازش یک نوازش فوقالعاده است، پدرانه است، لذا عرض کرد: یا اباعبداللّه! یابنَ رسولاللّه! اگر پدرم بمیرد چقدر...؟ اباعبداللّه متأثر شد، فرمود: دخترکم! من به جای پدرت هستم. بعد از او من جای پدرت را میگیرم. صدای گریه از خاندان اباعبداللّه بلند شد. اباعبداللّه رو کرد به فرزندان عقیل و فرمود: اولاد عقیل! شما یک مسلم دادید کافی است، از بنیعقیل یک مسلم کافی است؛ شما اگر میخواهید برگردید، برگردید. عرض کردند: یا اباعبداللّه! یابنَ رسولاللّه! ما تا حالا که مسلمی را شهید نداده بودیم در رکاب تو بودیم، حالا که طلبکار خون مسلم هستیم رها کنیم؟
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
در چنین موقعیتی اباعبداللّه نمیگوید کوفه را که گرفتند، مسلم که کشته شد، هانی که کشته شد، پس ما کارمان تمام شد، ما شکست خوردیم، از همینجا برگردیم؛ جملهای گفت که رساند مطلب چیز دیگری است. این آیه قرآن که الان خواندم، ظاهرا درباره جنگ احزاب است؛ یعنی بعضی مؤمنین به پیمان خودشان با خدا وفا کردند و در راه حق شهید شدند، و بعضی دیگر انتظار میکشند که کی نوبت جانبازی آنها برسد. فرمود: مسلم وظیفه خودش را انجام داد، نوبت ماست.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
کند. هیچ میدانید که (این را من از اهل اطلاع، مکرر شنیدهام) بیش از ۹۰ درصد کرسیهای اسلامشناسی جهان در اشغال یهودیهاست؟ اسلامشناسهای جهان یهودیها هستند! شما ببینید اینها چقدر قدرت ضربهزدن دارند! آن، مسیحیت و این یهودیت! شما همینهایی که اسمشان را فرقه ضاله گمراه سیاسی گذاشتهاید و در کشور خودمان وجود دارند، همین حزب کوچک را ببینید چقدر دستگاه تبلیغاتیاش قوی است!
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
پیغمبران مشرّع یعنی پیغمبران قانونگذار که عدهشان خیلی کم است؛ جمعا پنج تا میشوند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و خاتمالأنبیاء صلیاللهعلیهوآله. ولی همه پیغمبران، مبلّغ رسالات الهی هستند همچنان که آمر به معروف و ناهی از منکر هستند. اینکه شنیدهاید یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمدهاند، هر پیغمبری برای بشر قانون نیاورده؛ آنها که قانون آوردهاند محدودند. سایر پیغمبران مبلّغ پیامی بودهاند که پیغمبران مشرّع آوردهاند، و آنها را پیغمبران تبلیغی باید گفت.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
باید معنی «تبلیغ» را درست توضیح بدهیم و مخصوصا فرق آن را با امر به معروف و نهی از منکر بیان کنیم تا معلوم بشود که عنصر تبلیغ در نهضت حسینی غیر از عنصر امر به معروف و نهی از منکر در این نهضت است. «تبلیغ» کلمهای است که در قرآن مجید زیاد استعمال شده است. در قرآن کریم از پیغمبران خدا به عنوان مبلّغان رسالات الهی یاد شده است. البته منحصر به پیغمبران نیست. مثلاً قرآن از زبان پیغمبران نقل میکند که: «یا قَوْمِ لَقَدْ اَبْلَغْتُکمْ رِسالَةَ رَبّی وَ نَصَحْتُ لَکمْ وَ لکنْ لا تُحِبّونَ النّاصِحینَ» یا درباره پیغمبران میگوید: «ما عَلَی الرَّسولِ اِلاَّ الْبَلاغُ». غرض این است که کلمه «بلاغ»، «تبلیغ»، «یبلّغون» و آنچه که مربوط به این ماده است، در قرآن مجید زیاد استعمال شده است. معنی این کلمه چیست؟
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
شما میشنوید که یزید، بعد دیگر پسر زیاد را لعنت میکرد و میگفت: تمام، گناه او بود. اصلاً منکر شد و گفت من چنین دستوری ندادم، ابنزیاد از پیش خود چنین کاری کرد. چرا؟ چون زینالعابدین و زینب اوضاع و احوال را برگرداندند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
شما میشنوید که یزید، بعد دیگر پسر زیاد را لعنت میکرد و میگفت: تمام، گناه او بود. اصلاً منکر شد و گفت من چنین دستوری ندادم، ابنزیاد از پیش خود چنین کاری کرد. چرا؟ چون زینالعابدین و زینب اوضاع و احوال را برگرداندند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
به اینجا رسید، زینالعابدین فریاد زد: مؤذّن! سکوت کن. رو کرد به یزید و فرمود: یزید! این که اینجا اسمش برده میشود و گواهی به رسالت او میدهید کیست؟ ایها الناس! ما را که به اسارت آوردهاید کیستیم؟ پدر مرا که شهید کردید که بود؟ و این کیست که شما به رسالت او شهادت میدهید؟ تا آنوقت اصلاً مردم درست آگاه نبودند که چه کردهاند.
آنوقت شما میشنوید که یزید بعدها اهلبیت پیغمبر را از آن خرابه بیرون آورد و بعد دستور داد که آنها را با احترام ببرند. نعمان بن بشیر را که آدم نرمتر و ملایمتری بود، ملازم قرار داد و گفت: حداکثر مهربانی را با اینها از شام تا مدینه بکن. این برای چه بود؟ آیا یزید نجیب شده بود؟ روحیه یزید فرق کرد؟ ابدا. دنیا و محیط یزید عوض شد
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
گفت: من از اینها میترسم. اینقدر فشار آوردند تا مجبور شد؛ یعنی دید دیگر بیش از این، اظهار عجز و ترس است؛ اجازه داد.
ببینید این زینالعابدین که در آن وقت از یک طرف بیمار بود (منتها بعدها دیگر بیماری نداشت، با ائمّه دیگر فرق نمیکرد) و از طرف دیگر اسیر، و به قول معروفِ اهل منبر چهل منزل با آن غُل و زنجیر تا شام آمده بود، وقتی بالای منبر رفت چه کرد! چه ولولهای ایجاد کرد! یزید دست و پایش را گم کرد. گفت الان مردم میریزند و مرا میکشند. دست به حیلهای زد. ظهر بود، یکدفعه به مؤذّن گفت: اذان! وقت نماز دیر میشود. صدای مؤذّن بلند شد. زینالعابدین خاموش شد. مؤذّن گفت: «اَللّهُ اَکبَرُ، اَللّهُ اَکبَرُ»، امام حکایت کرد: «اَللّهُ اَکبَرُ، اَللّهُ اَکبَرُ». مؤذّن گفت: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ، اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ»، باز امام حکایت کرد، تا رسید به شهادت به رسالت پیغمبر اکرم
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
حجم
۴۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه
حجم
۴۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۱۹,۶۰۰۶۰%
تومان