بریدههایی از کتاب حماسه حسینی (جلد اول)
۴٫۵
(۲۴۸)
زینالعابدین از پای منبر نهیب زد: «اَیهَا الْخَطیبُ! اِشْتَرَیتَ مَرْضاةَ الَْمخْلوقِ بِسَخَطِ الْخالِق» تو برای رضای یک مخلوق، سخط پروردگار را برای خودت خریدی. بعد خطاب کرد به یزید که آیا به من اجازه میدهی از این چوبها بالا بروم؟ (نفرمود منبر. خیلی عجیب است! به قدری اهلبیت پیغمبر مراقب و مواظب این چیزها بودند! مثلاً در مجلس یزید، نمیگوید: یا امیرالمؤمنین! یا ایها الخلیفة! یا حتی به کنیه هم نمیگوید: یا اباخالد! میگوید: یا یزید! هم زینالعابدین و هم زینب. در اینجا هم نفرمود که اجازه میدهی من بروم روی این منبر؟ یعنی این که منبر نیست؛ این چوبهای سهپلهای که در اینجا هست که چنین خطیبی میرود بالای آن و چنین سخنانی میگوید
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
تو که اصلاً مطالعه نداری، تو که از اوضاع خبر نداری، جریانات را نمیدانی، تو که نمیدانی راه امر به معروف و نهی از منکر چیست، تو که روانشناسی نمیدانی که برای نفوذ در بشر از چه راهی باید با روح او مواجه شد، تو که جامعهشناسی نمیدانی، تو که چیزی نمیدانی، حق نداری بگویی من احتمال اثر میدهم یا احتمال اثر نمیدهم. این است که دو رکن این اصل اساسی، قدرت و آگاهی است، و هر دو را هم باید تحصیل کرد و به دست آورد؛ غیر از این نمیشود.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
چون امر به معروفی که اسلام برای ما معرفی میکند به منزله پایه خیمه اسلام است. چطور ممکن است که خود اسلام بگوید اگر تصادفا دیدی میتوانی اسلام را نگه داری، نگه دار، اگر تصادفا دیدی نمیتوانی، دیگر نمیخواهد، خیالت راحت باشد؟!
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
میشود (وَ تُعْمَرُ الاَْرْضُ)، «وَ ینْتَصَفُ مِنَ الاَْعْداءِ» با امر به معروف و نهی از منکر میشود از دشمن انتقام گرفت؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر را زنده کن تا بتوانی در مقابل اسرائیل بایستی. اگر در مقابل اسرائیل ناتوانی، ریشهاش را از چند صد سال پیش پیدا کن که امر به معروف و نهی از منکر را از میان بردی، در نتیجه دشمن بر تو مسلط شد. «وَ یسْتَقیمُ الاْمْرُ» بدین وسیله است که کارها همه بر روی اساس استواری قرار میگیرد. «فَاَنْکروا بِقُلوبِکمْ وَ الْفِظوا بِاَلْسِنَتِکمْ وَ صَکوا بِها جِباهَهُمْ وَ لا تَخافوا فِی اللّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ، فَاِنِ اتَّعَظوا وَ اِلَی الْحَقِّ رَجَعوا فَلا سَبیلَ عَلَیهِمْ: اِنَّمَا السَّبیلُ عَلَی الَّذینَ یظْلِمونَ النّاسَ وَ یبْغونَ فِی الاَْرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ اُولئِک لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ». دیگر فرصت ترجمه این قسمت و ذکر قسمتهای دیگر نیست.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
فرمود: «اِنَّ الاَْمْرَ بِالْمَعْروفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ سَبیلُ الاَْنْبِیاءِ» همانا امر به معروف و نهی از منکر راه همه پیامبران است «مِنْهاجُ الصُّلَحاءِ، بِها تُقامُ الْفَرائِضُ وَ تَأمَنُ الْمَذاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَکاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظالِمُ وَ تُعْمَرُ الاَْرْضُ» [شیوه همه صالحان است]، واجبات خدا به این وسیله بپا داشته میشود، راهها به این وسیله امن میگردد، کسبها به این وسیله حلال و مظالم به این وسیله بازمیگردد، زمین به این وسیله آباد میشود.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
«لایوجِبونَ اَمْرا بِمَعْروفٍ وَ لا نَهْیا عَنْ مُنْکرٍ اِلاّ اِذا اَمِنُوا الضَّرَرَ» اینها تا مطمئن نشوند که امر به معروف و نهی از منکر کوچکترین ضرری به ایشان نمیزند، به آن تن نمیدهند. «یطْلُبونَ لاَِنْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَ الْمَعاذیرَ» دائم دنبال این هستند که یک راه فراری برای امر به معروف و نهی از منکر پیدا کنند، یک عذری بتراشند که خوب، دیگر نمیشود، دیگر ممکن نیست. «یقْبِلونَ عَلی الصَّلوةِ وَ الصِّیامِ وَ ما لایکلِّفُهُمْ فی نَفْسٍ وَ لا مالٍ» دنبال آن عبادتهایی هستند که نه به جان، نه به مال و نه به حیثیتشان ضرر میزند (
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ببینیم با ارزشی که اسلام برای امر به معروف و نهی از منکر قائل است، اصلاً آیا امکان دارد که بگوید این وظیفه را مسلمین هنگامی باید انجام بدهند که اتفاقا و تصادفا قدرت داشته باشند ولی اگر قدرت نداشتند، دیگر نه، و هیچ وظیفهای هم ندارند که بروند قدرت را به دست بیاورند تا امر به معروف و نهی از منکر کنند؟
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ببینیم با ارزشی که اسلام برای امر به معروف و نهی از منکر قائل است، اصلاً آیا امکان دارد که بگوید این وظیفه را مسلمین هنگامی باید انجام بدهند که اتفاقا و تصادفا قدرت داشته باشند ولی اگر قدرت نداشتند، دیگر نه، و هیچ وظیفهای هم ندارند که بروند قدرت را به دست بیاورند تا امر به معروف و نهی از منکر کنند؟
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
در امر به معروف و نهی از منکر قطعا باید حساب، تدبیر، فکر و منطق به کار برده شود. علمایی که در مسائل اجتماعی مطالعه کردهاند، گفتهاند که راز انقراض خوارج همین بود که در امر به معروف و نهی از منکر، منکر منطق بودند. میآمد در حضور یک جبّار گردنکش در حالی که شمشیرش را کشیده بود. یقین داشت که در اینجا حرفش کوچکترین اثری ندارد، ولی میگفت. او هم آنا او را معدوم میکرد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
پیغمبر فرمود: «مَنْ سَمِعَ مُسْلِما ینادی یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یجِبْهُ فَلَیسَ بِمُسْلِمٍ» هر کس بشنود صدای مسلمانی را که فریاد میکند: «یا لَلْمُسْلِمینَ» مسلمانان به فریاد من برسید، و او را کمک نکند، دیگر مسلمان نیست، من او را مسلمان نمیدانم
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
بدهیم، اگر میخواهیم به عزاداری حسین بن علی ارزش بدهیم، باید فکر کنیم که اگر حسین بن علی امروز بود و خودش میگفت برای من عزاداری کنید، میگفت چه شعاری بدهید؟ آیا میگفت بخوانید: «نوجوان اکبر من» یا میگفت بگویید: «زینب مضطرّم الوداع، الوداع»؟! چیزهایی که من (امام حسین) در عمرم هرگز به اینجور شعارهای پست کثیف ذلّتآور تن ندادم و یک کلمه از این حرفها را نگفتم. اگر حسین بن علی بود میگفت: اگر میخواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید فلسطین باشد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
تاریخچه فلسطین چیست؟ مدعی هستند که در سه هزار سال پیش دو نفر از ما (داود و سلیمان) برای مدت موقتی در آنجا سلطنت کردهاند. تاریخ را بخوانید؛ در تمام این مدت دو سه هزار ساله، کی بوده است که سرزمین فلسطین به یهود تعلق داشته است؟ کی بوده است که بیشتر سرزمین فلسطین مال ملت یهود باشد؟ آیا بیشتر سرزمین فلسطین از آنِ ملت یهود است؟ قبل از اسلام هم مال آنها نبود، بعد از اسلام هم مال آنها نبود. روزی که مسلمین فلسطین را فتح کردند، فلسطین دراختیار مسیحیها بود نه در اختیار یهودیها. و اتفاقا مسیحیها که با مسلمین صلح کردند، یکی از مواردی که در صلحنامه گنجاندند این بود که شما یهود را در اینجا راه ندهید. گفتند: ما با شما زندگی میکنیم ولی با یهود زندگی نمیکنیم. چطور شد که یکدفعه نام وطن یهودی به خود گرفت؟
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
امام صادق در هزار و سیصد سال پیش فرمود: «اَلْعالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهْجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِسُ» آنکس که زمان خود را درک کند، اوضاع زمان خود را بشناسد، جریانی را که در سطح و بطن زمان مستمر است درک کند، در کار خود اشتباه نمیکند؛ یعنی مردم بیخبر از زمان خود، بیخبر از اوضاعی که در بطن یا سطح روزگار میگذرد، همیشه در اشتباهند، یعنی همیشه عوضی کار میکنند، به جای اینکه دشمن را بکوبند خودشان را میکوبند، به جای اینکه سینه دشمن را سیاه کنند سینه و پشت خودشان را سیاه میکنند، سالها باید در تیه بمانند. این هم کارنامه ما.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
خواهر جان! مراقب باش شیطان تو را بیصبر نکند، حلم را از تو نرباید. اینها چیست که میگویی؟! ای کاش روزگار خراب بشود یعنی چه؟! چرا روزگار خراب بشود؟! مردن حق است، شهادت حق است، شهادت افتخار ماست. جدّم پیغمبر از من بهتر بود. پدرم علی، مادرم زهرا، برادرم حسن، همه اینها از من بهتر بودند. همه اینها رفتند، من هم میروم. تو باید مواظب باشی بعد از من سرپرستی این قافله را بکنی، سرپرستی اطفال مرا بکنی.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
حسین سر را بلند میکند و بدون اینکه توجهی به این لشکر کند، میگوید: من الان در عالم رؤیا جدّم را دیدم، به من بشارت و نوید داد، گفت: حسینم تو عنقریب به من ملحق میشوی. خدا میداند در این حال در دل زینب (سلاماللّه علیها) چه گذشت!
شب عاشوراست. شبی است که ما اگر درست به احوال شهیدان کربلا دقت کنیم، از طرفی وقتی آن حماسه را میبینیم روحمان به هیجان میآید، قلبمان تکان میخورد، و از طرف دیگر متأثر میشویم. دلایلی در کار است بر اینکه به اندازهای که در شب عاشورا بر زینب (سلاماللّه علیها) سخت گذشت، بر هیچکس سخت نگذشت، و باز به اندازهای که در این شب به ایشان سخت گذشت، در هیچ موقع دیگری سخت نگذشت چون در روز عاشورا مثل اینکه وضع روحی زینب خیلی قوی بود و با جریانهایی، قویتر و نیرومندتر شد
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
نامه فرمان محرمانهای نوشت و به دست شمر داد و گفت: اگر عمر سعد از جنگیدن با حسین امتناع کرد، به موجب این فرمان و ابلاغ گردنش را میزنی، سرش را برای من میفرستی و امارت لشکر با خودت باشد.
نوشتهاند عصر تاسوعا بود که این نامه به وسیله شمر بن ذیالجوشن به کربلا رسید. روز تاسوعا برای اهلبیت پیغمبر روز خیلی غمناکی بوده است. امام صادق فرمود: «اِنَّ تاسوعا یوْمٌ حوصِرَ فیهِ الْحُسَینُ» (تاسوعا روزی است که در آن، حسین در محاصره سختی قرار گرفت). روزی است که برای لشکریان عمرسعد کمکهای فراوان رسید، ولی برای اهلبیت پیغمبر کمکی نرسید. عصر روز تاسوعاست که این لعین ازل و ابد به کربلا میرسد. ابتدا آن نامه علنی را به عمر سعد میدهد، منتظر، و آرزو میکند که او بگوید خیر، من با حسین نمیجنگم،
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
که بعدها خود عمر سعد نقل کرده است یا ما از زبان ائمّه اطهار اطلاعاتی در این زمینه داریم، والاّ اطلاع دیگری در دست نیست. خیلی کوشش میکرد کاری بکند ـ و حتی نوشتهاند گاهی هم دروغهایی جعل میکرد ـ که غائله بخوابد. آخرین نامهاش که برای عبیداللّه زیاد آمد، عدهای دور و بر مجلس نشسته بودند. عبیداللّه اندکی به فکر فرو رفت، گفت: شاید بشود این قضیه را با مسالمت حل کرد. ولی آن بادنجان دور قاب چینها، کاسههای داغتر از آش که همیشه هستند، مانع شدند. یکی از آنها شمر بن ذیالجوشن بود. از جا بلند شد و گفت: امیر! بسیار داری اشتباه میکنی. امروز حسین در چنگال تو گرفتار است، اگر از این غائله نجات پیدا کند [دیگر بر او دست نخواهی یافت.] مگر نمیدانی شیعیان پدرش در این کشور اسلامی کم نیستند، زیادند،
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
آیا نمیبینید حرامها را حلال کردند و حلالها را حرام؟ آیا حدود الهی را بهم نزدند، قانون الهی را عوض نکردند؟ آیا بیتالمال مسلمین را در اختیار شخصی خودشان قرار ندادند و مانند مال شخصی و برای شخص خودشان مصرف نمیکنند؟ بنابراین هر کس که در این شرایط ساکت بماند، مانند آنهاست. بعد تطبیق به شخص خود کرد: «وَ اَنَا اَحَقُّ مِنْ غَیرٍ» من از تمام افراد دیگر برای اینکه دستور جدّم را عملی کنم، شایستهترم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
عجیب این است که در بین راه هر چه قضایای وحشتناکتر و خبرهای مأیوسکنندهتر از کوفه میرسید، خطبهای که حسین میخوانْد از خطبه قبلی داغتر بود. گویا بعد از رسیدن خبر شهادت مسلم، این خطبه معروف را میخواند: «اَیهَا النّاسُ! اِنَّ الدُّنْیا قَدْ اَدْبَرَتْ وَ اذَنَتْ بِوَداعٍ، وَ اِنَّ الاْخِرَةَ قَدْ اَقْبَلَتْ وَ اَشْرَفَتْ بِصَلاحٍ». اقتباس از کلمات پدر بزرگوارش است. سپس میفرماید: «اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لا یتَناهی عَنْهُ؟ لِیرْغَبِ الْمُؤمِنُ فی لِقاءِ اللّهِ مُحِقّا» آیا نمیبینید به حق عمل نمیشود؟ آیا نمیبینید قوانین الهی پایمال میشود؟ آیا نمیبینید اینهمه مفاسد پیدا شده و احدی نهی نمیکند و احدی هم بازنمیگردد؟ در چنین شرایطی، یک نفر مؤمن (نفرمود من که حسین بن علی هستم دستور خصوصی دارم، من چون امام هستم وظیفهام این است) باید از جان خود بگذرد و لقاء پروردگار را درنظر بگیرد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
حسین علیهالسلام در اواخر عمر معاویه نامهای به او مینویسد و او را زیر رگبار ملامت خود قرار میدهد و از آن جمله میگوید: معاویة بن ابیسفیان! به خدا قسم من از اینکه الان با تو نبرد نمیکنم، میترسم در بارگاه الهی مقصر باشم. میخواهد بگوید خیال نکن اگر حسین امروز ساکت است، در صدد قیام نیست؛ من به دنبال یک فرصت مناسب هستم تا قیام من مؤثر باشد و مرا در راه آن هدفی که برای رسیدن به آن کوشش میکنم، یک قدم جلو ببرد. روز اولی که از مکه بیرون میآید، در وصیتنامهای که به محمّدبن حنفیه مینویسد، صریحا مطلب را ذکر میکند: «اِنّی ما خَرَجْتُ اَشِرا وَ لا بَطِرا وَ لا مُفْسِدا وَ لا ظالِما، وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فی اُمَّةِ جَدّی، اُریدُ عَنْ امُرَ بِالْمَعْروفِ وَ اَنْهی عَنِ الْمُنْکرِ».
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
حجم
۴۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه
حجم
۴۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۱۹,۶۰۰۶۰%
تومان