بریدههایی از کتاب حماسه حسینی (جلد اول)
۴٫۵
(۲۴۸)
امروز بر این مصیبت حسین بن علی باید گریست، نه بر آن شمشیرها و نیزههایی که در آن روز بر پیکر شریفش وارد شد.
y,mol
این طفل سیزده ساله در کنار مجلس نشسته است. وقتی که اباعبداللّه این مژده را میدهد که فردا همه شهید میشوند، او با خود فکر میکند که شاید مقصود، مردان بزرگ باشد و ما بچهها مشمول نباشیم. یک بچه سیزده ساله حق دارد چنین فکر کند.
نگران است، مضطرب است. یکمرتبه سر را جلو آورد و عرض کرد: «یا عَمّا! وَ اَنَا فیمَنْ یقْتَلُ؟» آیا من هم فردا کشته خواهم شد یا کشته نمیشوم؟ حسین بن علی نگاه رقّتآلودی کرد. فرمود: پسر برادر! من اول از تو سؤالی میکنم. سؤال مرا جواب بده، بعد به سؤال تو پاسخ میدهم. عرض کرد: عمو جان بفرمایید! فرمود: مرگ در ذائقه تو چه طعمی دارد؟ فورا گفت: عمو جان! «اَحْلی مِنَ الْعَسَلِ» چنین مرگی در کام من از عسل شیرینتر است (یعنی من که میپرسم، برای این است که میترسم فردا این موهبت شامل حال من نشود). فرمود: بله فرزند برادر! تو هم فردا شهید خواهی شد
la Luna
سومین جهت تقدس نهضت حسینی این است که در آن یک رشد و بینش نیرومند وجود دارد؛ یعنی این قیام و حماسه از آن جهت مقدس است که قیامکننده چیزی را میبیند که دیگران نمیبینند، همان مثل معروف: «آنچه را که دیگران در آینه نمیبینند او در خشت خام میبیند
محدثه
آیا کلمهای هست که از کلمه «لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ» بیشتر به روح انسان حماسه و شخصیت بخشد؟
میرزا بنویس
در همه اینها مردم مسئولاند؛ یعنی شما مردمی که اینجا نشستهاید، هیچ خیال نمیکنید که در این قضیه مسئول هستید و خیال میکنید که مسئول فقط گویندگان هستند.
LiLy !
زندگی این است که بمیرید ولی فائق باشید و مردن این است که زنده باشید ولی توسری خور.
LiLy !
این رثاء و مصیبت نباید فراموش بشود، این ذکری، این یادآوری نباید فراموش بشود و باید اشک مردم را همیشه بگیرید، اما در رثای یک قهرمان. پس اول باید قهرمان بودنش برای شما مشخص بشود و بعد در رثای قهرمان بگریید، وگرنه رثای یک آدم نفلهشده بیچاره بیدست و پای مظلوم که دیگر گریه ندارد، و گریه ملتی برای او معنی ندارد.
Soheil Mirzaee
امروز مجلس عزاداری امام حسین را ما «روضهخوانی» میگوییم. در زمان امام حسین روضه خوانی نمیگفتند، در زمان حضرت صادق هم روضهخوانی نمیگفتند، در زمان امام حسن عسکری هم روضهخوانی نمیگفتند، بعد در زمان سید مرتضی هم روضه خوانی نمیگفتند، در زمان خواجه نصیرالدین طوسی هم روضه خوانی نمیگفتند. از پانصد سال پیش به این طرف اسم این کار شده «روضهخوانی». روضهخوانی یعنی خواندن کتاب روضة الشهداء، همان کتاب دروغ. از وقتی که این کتاب در دست و بالها افتاد، دیگر کسی تاریخ واقعی امام حسین را مطالعه نکرد و شد افسانهسازی روضة الشهداء خواندن. ما شدیم روضهخوان، یعنی روضة الشهداء خوان، یعنی افسانهها را نقل کردن و به تاریخ امام حسین توجه نکردن.
محمدحسین
وقتی که قاسم میخواهد به میدان برود، از اباعبداللّه خواهش میکند. اباعبداللّه دلش نمیخواهد اجازه بدهد. وقتی که اجازه میدهد، دست به گردن یکدیگر میاندازند، گریه میکنند تا هر دو بیحال میشوند.
اینجا منظره برعکس شد؛ یعنی اندکی پیش، حسین و قاسم را دیدند درحالی که دست به گردن یکدیگر انداخته بودند ولی اکنون میبینند حسین قاسم را در بغل گرفته اما قاسم دستهایش به پایین افتاده است چون دیگر جان در بدن ندارد.
نون صات
غالبا در جوامعی که مردم افکار مذهبی دارند، وقتی که دستگاههای جبّار میخواهند خودشان را توجیه کنند، جبرگرا میشوند یعنی همه چیز را مستند به خدا میکنند: کار خدا بود که این جور شد، اگر مصلحت نبود که این جور نمیشد، خدا خودش نمیگذاشت که اینجور بشود. اینکه «آنچه هست همان است که باید باشد و آنچه نیست همان است که نباید باشد» خودش یک منطق است، منطق جبرگرایی؛ منطق ابن زیاد است که وقتی با زینب (سلاماللّه علیها) مواجه میشود فورا مسئله خدا را طرح میکند که «اَلْحَمْدُ للّهِ الَّذی فَضَحَکمْ وَ قَتَلَکمْ وَ اَکذَبَ اُحْدو ثَتَکمْ». این جملهها خیلی معنا دارد: خدا را شکر، این خدا بود که شما را کشت، این خداخواهی بود، عجب فتنهای برای مسلمین درست کرده بودید، شکر خدا را که شما را کشت، شکر خدا را که شما را رسوا کرد. رسوایی در منطق او چیست؟ در منطق او هر کس که به حسب ظاهر در جبهه نظامی شکست بخورد، دیگر رسوا شده و قضیه تمام شده است؛ اگر او بحق میبود که در جبهه نظامی غالب میشد.
Afsaneh Habibi
همیشه در جامعه بشری هر قدرت جابرهای هر اندازه زور داشته باشد بالأخره نیاز به یک پشتوانه فکری و فلسفی و عقیدتی دارد، یعنی یک نظام اعتقادی لازم دارد که تکیهگاه نظام اقتصادی و سیاسی و وضع موجود آن باشد. بشر بالأخره نیاز به فکر دارد. اگر جامعهای درست به نظام فاسد حاکم بر خود فکر کند، محال است آن نظام بماند. این است که هر نظام موجودی، خودش را نیازمند به یک نظام فکری و عقیدتی به عنوان تکیهگاه و پشتوانه میداند؛ میخواهد آن نظام به صورت یک فلسفه باشد، یک ایسم داشته باشد یا به صورت مذهب باشد. دستگاه یزید نمیتوانست بدون یک پشتوانه فکری و اعتقادی یا لااقل بدون آنکه اعتقادات موجود مردم را توجیه کرده باشد کارش را انجام بدهد.
Afsaneh Habibi
موسی علیهالسلام در ادامه سخنانش میگوید: «وَاجْعَلْ لی وَزیرا مِنْ اَهْلی. هرونَ اَخی» خدایا من فکر میکنم که به تنهایی از عهده کار تبلیغ و هدایت مردم برنمیآیم، شریک و همکار میخواهم. اما منِ بدبخت هنوز اینطور احساس نمیکنم، هنوز خیال میکنم که به تنهایی کافی هستم. همکار یعنی چه؟ همفکر یعنی چه؟ همگام یعنی چه؟ من باید به تنهایی کار کنم. ولی موسی میگوید: خدایا کارِ تبلیغ است، کار هدایت است، کار ارشاد مردم است، منِ پیغمبر به تنهایی از عهده این کار برنمیآیم؛ خدایا برای من یک شریک، کمک و معاون بفرست. کاندید هم میکند؛ برادرم هارون از هر جهت مرد لایقی است، خدایا او را به کمک من بفرست. «کی نُسَبِّحَک کثیرا. وَ نَذْکرَک کثیرا» برای چه؟ اخلاص خودش را ذکر میکند: خدایا ما هیچ هدفی نداریم جز اینکه مسبّح تو را در دنیا زیاد کنیم، حقپرست را در دنیا زیاد کنیم
Afsaneh Habibi
یکی از جاهایی که در آن، راه مکتب اسلام با راه مکاتب مادی امروز فرق میکند، این است که مکاتب مادی امروز روی اصول خاص دیالکتیکی میگویند تضادها را تشدید کنید، ناراحتیها را زیاد کنید، شکافها را هر چه میتوانید عمیقتر کنید، حتی با اصلاحات واقعی مخالفت کنید برای اینکه جامعه را به انقلاب به معنی انفجار (نه انقلاب آگاهانه) بکشانید. اسلام به انقلاب انفجاری، یک ذره معتقد نیست. اسلام، انقلابش هم انقلاب صددرصد آگاهانه و از روی تصمیم و کمال آگاهی و انتخاب است.
Afsaneh Habibi
حسین یک مرد معترض و منتقد است، مردی است انقلابی و قیامکننده، یک مرد مثبت است. دیگر انگیزه دیگری لازم نیست. همه جا را فساد گرفته، حلال خدا حرام و حرام خدا حلال شده است، بیتالمال مسلمین دراختیار افراد ناشایسته قرار گرفته و در غیر راه رضای خدا مصرف میشود و پیغمبر اکرم فرمود: هر کس چنین اوضاع و احوالی را ببیند «فَلَمْ یغَیرْ عَلَیهِ بِفِعْلٍ وَ لا قَوْلٍ» و درصدد دگرگونی آن نباشد، در مقام اعتراض برنیاید «کانَ حَقّا عَلَیاللّهِ اَنْ یدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ» شایسته است (ثابت است در قانون الهی) که خدا چنین کسی را به آنجا ببرد که ظالمان، جابران، ستمکاران و تغییردهندگان دین خدا میروند، و سرنوشت مشترک با آنها دارد
زهرا شاهی
سه چیز آفت دین است: اول دانشمند بد عمل، فاسق و فاجر. دوم زعیم و پیشوای ستمکار. سوم مقدس نادان. اینها را پیغمبر اکرم به عنوان آفتهای دین میشمارد. همینطوری که شما میگویید جمادات مثلاً آهن آفتی دارد، نباتات، آفات دارند، کرم خاردار آفت فلان گیاه است، سن و ملخ آفت است برای نباتات، حیوانات آفتهای مخصوص به خود دارند، بدن انسانها آفتهای مخصوص به خود دارد؛ دین، آیین، مسلک، آفت مخصوص به خود دارد: «تحریف» که به وسیله دو صنف از آن سه صنفی که پیغمبر اکرم فرمود ایجاد میشود، یکی فقیه فاجر، عالم بدعمل فاسق، و دیگری مقدس نادان. تحریف آفت دین است، دین را میخورد.
صیانه
درخواستهای موسی علیهالسلام: «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری. وَ یسِّرْ لی اَمْری. وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی. یفْقَهوا قَوْلی. وَ اجْعَلْ لی وَزیرا مِنْ اَهْلی. هرونَ اَخی» صددرصد منطبق است با آنچه که درباره پیغمبر اکرم به صورتِ انجامیافته است: «اَلَمْ نَشْرَحْ لَک صَدْرَک. وَ وَضَعْنا عَنْک وِزْرَک. اَلَّذی اَنْقَضَ ظَهْرَک. وَ رَفَعْنا لَک ذِکرَک. فَاِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْرا. اِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْرا. فَاِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ. وَ اِلی رَبِّک فَارْغَبْ»
f_altaha
تن مرده و گریه دوستان
به از زنده و طعنه دشمنان
مرا عار آید از این زندگی
که سالار باشم کنم بندگی
کاربر ۲۲۰۹۴۳۶
همیشه در جامعه بشری هر قدرت جابرهای هر اندازه زور داشته باشد بالأخره نیاز به یک پشتوانه فکری و فلسفی و عقیدتی دارد، یعنی یک نظام اعتقادی لازم دارد که تکیهگاه نظام اقتصادی و سیاسی و وضع موجود آن باشد
سعید
شرط سوم اینکه یک نهضت مقدس باشد این است که تک و فرد باشد؛ یعنی برقی باشد که در یک ظلمت کامل بدرخشد، ندایی باشد در میان سکوتها، حرکتی باشد در میان سکونهای مطلق؛ یعنی در یک شرایطی که خفقان به طور کامل حکمفرماست، تمام مردم دیگر قدرت حرف زدن ندارند، تاریکی مطلق، یأس مطلق، ناامیدی مطلق، سکوت مطلق، سکون مطلق است، یکمرتبه یک مرد پیدا میشود، این سکوتها را میشکند، این سکونها را از میان میبرد، حرکتی میکند، برقی میشود و در میان یک ظلمت میدرخشد، تازه دیگران پشت سرش راه میافتند. آیا نهضت حسینی اینچنین بود یا نبود؟
فاطمه الوهی
ای نفس ابوالفضل! میخواهم دیگر بعد از حسین زنده نمانی. حسین دارد شربت مرگ مینوشد، حسین با لب تشنه در کنار خیمهها ایستاده است و تو میخواهی آب بیاشامی؟! پس مردانگی کجا رفت؟ شرف کجا رفت؟ مواسات کجا رفت؟ همدلی کجا رفت؟ مگر حسین امام تو نیست؟ مگر تو مأموم او نیستی؟ مگر تو تابع او نیستی؟ هرگز دین من به من اجازه نمیدهد، هرگز وفای من به من اجازه نمیدهد
فاطمه الوهی
حجم
۴۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه
حجم
۴۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۱۹,۶۰۰۶۰%
تومان