بریدههایی از کتاب حماسه حسینی (جلد اول)
۴٫۵
(۲۴۸)
حسین علیهالسلام در اواخر عمر معاویه نامهای به او مینویسد و او را زیر رگبار ملامت خود قرار میدهد و از آن جمله میگوید: معاویة بن ابیسفیان! به خدا قسم من از اینکه الان با تو نبرد نمیکنم، میترسم در بارگاه الهی مقصر باشم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
فرق است بین ترتّب مفسده برای اسلام و ضرر شخصی
دیگر با نهضت حسینی جایی برای این سخن باقی نمیماند که امر به معروف و نهی از منکر مرز میشناسد. خیر، مرز نمیشناسد. بله مفسده میشناسد؛ یعنی آنها که میگویند امر به معروف و نهی از منکر مشروط به عدم مفسده است، درست میگویند. اگر هم ضرر را به معنی مفسده میگیرند، درست میگویند بدین معنی که ممکن است من گاهی امر به معروف و نهی از منکر کنم، بخواهم خدمتی به اسلام کنم، ولی همین امر به معروف و نهی از منکر من مفسده دیگری برای اسلام به وجود آورد نه برای من، مفسدهای برای اسلام به وجود آورد که آن مفسده از این خدمتی که من از این راه به اسلام میکنم بیشتر است
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
چون مالی که شما دارید تنها مال شما نیست، در درجه اول مال اجتماع و در درجه دوم مال شماست، حق استفاده از آن را دارید ولی حق تضییع، اسراف و تبذیر آن را ندارید. اسلام چنین حقی برای شما قائل نیست. مالْ محترم، بدن محترم، جان محترم، آبرو محترم. مگر میتوانید در اجتماع کاری کنید که بیجهت آبرویتان برود، بیجهت به شما تهمت بزنند (اِتَّقوا مَواضِعَ التُّهَمِ). بحث در این نیست، بحث در این است که امر به معروف و نهی از منکر در برابر این امور محترم چقدر نیرو دارد؟ درجه احترام امر به معروف و نهی از منکر چقدر بالاست که به مصداق گفته پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله «اِذَا اجْتَمَعَتْ حُرْمَتانِ تُرِکتِ الصُّغْری لِلْکبْری» وقتی دو حرمت با یکدیگر تزاحم و اجتماع پیدا میکنند، لزوما باید حرمت کوچکتر را فدای حرمت بزرگتر کنیم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
اینکه پیغمبر اکرم فرمود: «اِذَا اجْتَمَعَتْ حُرْمَتانِ تُرِکتِ الصُّغْری لِلْکبْری» اگر دو ارزش، دو امر محترم در اسلام با یکدیگر اجتماع پیدا کنند یعنی تزاحم پیدا کنند، باید کوچکتر را رها کنید، بزرگتر را بگیرید.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
که حرّ مایل بود خدمت امام بنشیند ولی یک نگرانی، او را ناراحت میکرد و آن اینکه میترسید در مدتی که خدمت امام نشسته است، یکی از اطفال اباعبداللّه علیهالسلاماو را ببیند و بگوید این همان کسی است که روز اول راه را بر ما بست، و او شرمنده شود. برای اینکه شرمنده نشود و هر چه زودتر این لکه ننگ را با خون خودش از دامن خود بشوید، اصرار کرد اجازه دهید من بروم. امام فرمود: حال که اصرار داری مانع نمیشوم، برو.
این مرد رشید در مقابل مردم میایستد، با آنها صحبت میکند. چون خودش کوفی است، با مردم کوفه موضوع دعوت را مطرح میکند، میگوید: مردم! اتفاقا من خودم جزء کسانی که نامه نوشته بودند نیستم ولی شما و سران شما که اینجا هستند، همه کسانی هستید که به این مرد نامه نوشتید
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
او هم مثل ما و شما دنیا میخواست، پول و مقام و سلامت میخواست، عافیت میخواست ـ به او فشار آورده میگوید: برو به سوی حسین بن علی. ولی از طرف دیگر، آن افکار مادّی که در هر انسانی وجود دارد، او را وسوسه میکند: اگر بروم ساعتی بعد کشته خواهم شد، دیگر زن و فرزندان خود را نخواهم دید، تمام ثروتم از دستم میرود، شاید بعد از من اساسا دشمن تمام ثروتم را مصادره کند، بچههایم بیسرپرست میمانند، زنم بیشوهر میماند. اینها مانع کشیده شدن او به سوی امام میشود
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
تنها صاحب ناسخالتواریخ این اشتباه تاریخی را کرده و نوشته است: وقتی امام حسین در شب عاشورا برای اصحاب خود صحبت کرد، عدهای از آنان از سیاهی شب استفاده کرده و رفتند. ولی این مطلب را هیچ تاریخی تأیید نمیکند. تنها اشتباه صاحب ناسخ است و غیر از او هیچکس چنین اشتباهی نکرده است و قطعا در شب عاشورا هیچکدام از اصحاب اباعبداللّه علیهالسلام نرفتند و نشان دادند که در میان ما غشدار و آنکه نقطه ضعفی داشته باشد وجود ندارد.
اگر در روز عاشورا یکی از اصحاب امام حسین ـ حتی بچهای ـ ضعف نشان میداد و به لشکر دشمن که قویتر و نیرومندتر بود ملحق میشد و خودش را از خطر نجات میداد و در پناه آنها میرفت، برای امام حسین علیهالسلام و برای مکتب حسینی نقص بود. اما برعکس، از دشمن به سوی خود آوردند
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
اگر عزیزانش را به صحنه کربلا نمیآورد و خودش تنها به شهادت میرسید، آیا ارزشی را که امروز پیدا کرده است پیدا میکرد؟ ابدا. امام حسین علیهالسلام کاری کرد که یک پاکباخته در راه خدا شود، یعنی عمل را به منتهای اوج خود برساند. دیگر چیزی باقی نگذاشت که در راه خدا نداده باشد. عزیزانش هم افرادی نبودند که حسین علیهالسلام آنها را به زور آورده باشد؛ همعقیدهها، همایمانها و همفکرهای خودش بودند. اساسا حسین علیهالسلام حاضر نبود فردی که کوچکترین نقطه ضعفی در وجودش هست همراهشان باشد و لهذا دو سه بار در بین راه غربال کرد. روز اولی که از مکه حرکت میکند، اعلام میکند که هر کس جانباز نیست نیاید. اما هنوز بعضی خیال میکنند که شاید امام حسین برود کوفه، خبری بشود، آنجا برو و بیایی باشد، آقاییای باشد، ما عقب نمانیم؛
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
برای پیغمبر چه کسی عزیزتر از علی بود؟ چه کسی عزیزتر از حمزه سیدالشهداء بود؟ در جنگ بدر چه کسانی را اول به میدان فرستاد؟ علی را فرستاد که داماد و پسر عمویش بود و درواقع به منزله فرزندش بود (چون علی از کودکی در خانه پیغمبر بزرگ شده بود. پیغمبر پسر نداشت، علی به منزله پسر پیغمبر بود). عمویش حمزه را فرستاد که چقدر او را گرامی میداشت. پسر عموی خود، ابوعبیدة بن الحارث را فرستاد که چقدر نزد او عزیز بود.
حسین بن علی چقدر خطابه خواند و چقدر عمل کرد؟ حجم خطابههایش چقدر کم و حجم اعمال او چقدر زیاد بود! وقتی عمل باشد، گفتن زیاد نمیخواهد
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
پیغمبر اسلام اگر در آنچه که دستور میداد اول خود پیشقدم نبود، محال بود دیگران پیروی کنند. اگر میگفت نماز و نماز شب، خودش بیش از هر کس دیگر عبادت میکرد (اِنَّ رَبَّک یعْلَمُ اَنَّک تَقومُ اَدْنی مِنْ ثُلُثَی اللَّیلِ). اگر میگفت انفاق در راه خدا و گذشت و ایثار، اول کسی که ایثار میکرد خودش بود، یعنی اول از خود میگرفت و به دیگران میداد. اگر میگفت جهاد فیسبیلاللّه، در جنگها اول خود جلو میرفت، عزیزان خود را جلو میبرد، و قهرا دیگران نیز علاقهمند میشدند، شیفته میشدند، عشق و شور پیدا میکردند که این مرد در راه هدف خود عزیزترین عزیزان خود را به کام مرگ میفرستد و اول خود مسلّح میشود و در قلب لشکر دشمن قرار میگیرد، خود ضربت میخورد، دندانش میشکند، پیشانیاش میشکند؛ آنوقت حقیقت را در وجود چنین شخصیتی میدیدند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
«ما اَمَرْتُکمْ بِشَئءٍ اِلاّ وَقَدْ سَبَقْتُکمْ بِالْعَمَلِ بِهِ، وَلا نَهَیتُکمْ عَنْ شَیءٍ اِلاّ وَ قَدْ سَبَقْتُکمْ بِالنَّهْی عَنْهُ» هرگز شما ندیدید که شما را به چیزی امر کنم مگر اینکه قبلاً خودم عمل کردهام (تا اول عمل نکنم به شما نمیگویم) و من هرگز شما را از چیزی نهی نمیکنم مگر اینکه قبلاً خودم آن را ترک کرده باشم (چون خودم نمیکنم، شما را نهی میکنم). «کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیرِ اَلْسِنَتِکمْ» مردم را به دین دعوت کنید اما نه با زبان، با غیرزبان دعوت کنید؛ یعنی با عمل خودتان مردم را به اسلام دعوت کنید. انسان وقتی عمل میکند، خودبهخود با عمل خود جامعه را تحت تأثیر قرار میدهد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
در مواردی که کسی با ما تماس دارد و به یک عمل منکر و زشتی ابتلا دارد و ما میتوانیم با منطقی روشنگر او را به ترک آن عمل قانع کنیم، بر ما واجب است که با چنین منطقی با آن شخص تماس بگیریم.
مرحله عمل
مرحله سوم مرحله عمل است. گاهی طرف در درجهای و در حالی است که نه اعراض و هجران ما تأثیری بر او میگذارد و نه میتوانیم با منطق و بیان و تشریح مطلب، او را از منکر بازداریم، بلکه باید وارد عمل شویم؛ اگر وارد عمل شویم، میتوانیم. چطور وارد عمل شویم؟ وارد عمل شدن، مختلف است. معنای وارد عمل شدن تنها زورگفتن نیست، کتکزدن و مجروح کردن نیست
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
میگویند یک عالم اموی گفته است: «اِنَّ الْحُسَینَ قُتِلَ بِسَیفِ جَدِّهِ» حسین با شمشیر جدّش کشته شد، و منظور او این بوده است که حسین به حکم دین جدّش کشته شد. ولی من میگویم این حرف به معنی دیگری درست است و آن اینکه بنیامیه توانسته بودند اسلام را آنچنان استثمار و استخدام و منحرف کنند که یک عده مردم از خدا بیخبر به عنوان جهاد و خدمت به اسلام، به جنگ حسین بیایند (وَ کلٌّ یتَقَرَّبونَ اِلَی اللّهِ بِدَمِهِ). بعد از شهادت اباعبداللّه به شکرانه این عمل چندین مسجد ساخته شد. ببینید ظلمت و تاریکی چقدر بوده است!
محمدامین سنجری
پس اینکه علما میگویند یکی از درجات امر به معروف و نهی از منکر اعراض و هجر است، در موردی است که کار شما اثر بگذارد و اثر آن هم تنبیه طرف باشد.
البته اعراض و هجر دیگری نیز هست که نهی از منکر نیست و عنوان دیگری دارد: شما با خانوادهای محشور بودهاید، رابطه دوستی و احیانا خویشاوندی داشتهاید، میبینید این خانواده فاسد شده است. به خاطر حفظ خود و خانوادهتان (برای اینکه معاشرت با بیمار، بیماری میآورد: «میرود از سینهها در سینهها / از ره پنهان صلاح و کینهها» افراد به طور مخفی در یکدیگر اثر میگذارند) و برای اینکه عادت زشت آنها در خانواده شما سرایت نکند، با آنها قطع رابطه میکنید.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
[در مرحله اول گفتهاند باید شخص از منکر] تنفّر و انزجار داشته باشد، یعنی باید ریشهای در روح و قلب و ضمیرش داشته باشد. و در مرحله بعد گفتهاند اولین درجه و مرتبه نهی از منکر هَجر و اِعراض است؛ یعنی وقتی شما فرد یا افرادی را میبینید که مرتکب منکراتی میشوند، مرتکب کارهای زشتی میشوند، به عنوان مبارزه با او (نه مبارزه با شخص او بلکه مبارزه با کار زشت او) و برای اینکه او را از کار زشتش باز دارید، از او اعراض میکنید، وی را مورد هجر قرار میدهید، یعنی با او قطع رابطه میکنید.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
عبّاس علیهالسلامپرخاش مردانهای به او کرد، فرمود: خدا تو را و آن کسی که این اماننامه را به دست تو داده است لعنت کند. تو مرا چه شناختهای؟ درباره من چه فکر کردهای؟ تو خیال کردهای من آدمی هستم که برای حفظ جان خودم، امامم، برادرم حسین بن علی علیهالسلام را اینجا بگذارم و بیایم دنبال تو؟ آن دامنی که ما در آن بزرگ شدهایم و آن پستانی که از آن شیر خوردهایم، اینطور ما را تربیت نکرده است.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
آخرین پیشبینی امام حسین علیهالسلام این بود: یزید آن دو سال بعد را با یک نکبتی حکومت میکند و بعد میمیرد. پسر معاویة بن یزید ـ که خلیفه و ولیعهد اوست و معاویه این اوضاع را برای اینها تأسیس کرده بود ـ بعد از چهل روز رفت بالای منبر و گفت: ایهاالنّاس! جدّ من معاویه با علی بن ابیطالب جنگید و حق با علی بود نه با جدّ من، پدرم یزید با حسین بن علی جنگید و حق با حسین بود نه با پدرم، و من از این پدر بیزاری میجویم. من خودم را شایسته خلافت نمیدانم و برای اینکه مثل گناهانی که جدّ و پدرم مرتکب شدند مرتکب نشوم، اعلان میکنم که از خلافت کنارهگیری میکنم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
مردم ما نادان شدهاند؛ بلایایی را که به آنها رو میآورد، تا رو نیاورده تشخیص نمیدهند، پیشبینی ندارند. باید پیشبینی کنند. نه تنها باید به اوضاع زمان خودشان آگاه باشند بلکه باید آنچنان جامعهشناس باشند که مصائبی را که در آینده میخواهد پیش بیاید، تشخیص بدهند و بفهمند که در پنجاه سال بعد چنین خواهد شد. «وَ لَقَدْ اتَینا اِبْراهیمَ رُشْدَهُ».
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
آگاهی و بصیرت، شرط اساسی امر به معروف و نهی از منکر
این وظیفه بزرگ (امر به معروف و نهی از منکر) دو رکن، دو شرط اساسی دارد. یکی از آنها رشد، آگاهی و بصیرت است. حالا که من گفتم امر به معروف و نهی از منکر، لابد همه ما خیال کردیم که خوب از اینجا برویم و امر به معروف و نهی از منکر کنیم. از شما میپرسم: اصلاً من و شما میفهمیم که امر به معروف و نهی از منکر چیست و چگونه باید انجام شود؟ تا حالا که امر به معروف و نهی از منکرهای ما در اطراف دگمه لباس و بند کفش مردم بوده است، در حول و حوش موی سر و دوخت لباس مردم بوده است! ما اصلاً معروف چه میشناسیم که چیست؟ منکر چه میشناسیم که چیست؟ ما گاهی معروفها را به جای منکر میگیریم و منکرها را به جای معروف. بهتر اینکه ما جاهلها امر به معروف و نهی از منکر نکنیم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
از علی بن ابیطالب علیهالسلام سؤال کردند: اینکه قرآن در مورد بعضی از زندههای روی زمین میگوید اینها مردهاند، یعنی چه؟ «مَیتُ الاَْحْیاء» مرده در میان زندهها کیست و چیست؟ فرمود: مردم چند طبقهاند. بعضی وقتی که منکرات را میبینند در ناحیه دل متأثر میشوند، تا مغز استخوانشان میسوزد، زبانشان به سخن درمیآید، انتقاد میکنند، میگویند، ارشاد میکنند؛ به این مرحله هم قانع نشده وارد مرحله عمل میشوند، با هر نوع عملی که شده است، با مهربانی باشد، با خشونت باشد، با زدن باشد، با کتک خوردن باشد، بالأخره هر عملی را که وسیله ببینند برای اینکه با آن منکر مبازره کنند انجام میدهند. فرمود: این یک زنده به تمام زنده است
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
حجم
۴۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه
حجم
۴۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۱۹,۶۰۰۶۰%
تومان