بریدههایی از کتاب حماسه حسینی (جلد اول)
۴٫۵
(۲۴۸)
. شما میبینید مردم از انبیاء و اولیاء، زیاد پیروی میکنند ولی از حکما و فلاسفه آنقدرها پیروی نمیکنند، چرا؟ برای اینکه فلاسفه فقط میگویند، فقط مکتب دارند، فقط تئوری میدهند؛ در گوشه حجرهاش نشسته است، پیدرپی کتاب مینویسد و تحویل مردم میدهد. ولی انبیاء و اولیاء تنها تئوری و فرضیه ندارند، عمل هم دارند. آنچه میگویند اول عمل میکنند. حتی اینطور نیست که اول بگویند بعد عمل کنند، اول عمل میکنند بعد میگویند. وقتی انسان بعد از آنکه خودش عمل کرد، گفت، آن گفته اثرش چندین برابر است.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
این زن بزرگوار (امّالبنین) که تا آنوقت زنده بود ولی در کربلا نبود، شهادت چهار پسر رشید خود را درک کرد و در سوگ آنها نشست. در مدینه برایش خبر آمد که چهار پسر تو در خدمت حسین بن علی علیهالسلام شهید شدند. برای این پسرها ندبه و گریه میکرد. گاهی سر راه عراق و گاهی در بقیع مینشست و ندبههای جانسوزی میکرد. زنها هم دور او جمع میشدند. مروان حکم که حاکم مدینه بود، با آنهمه دشمنی و قساوت گاهی به آنجا میآمد و میایستاد و میگریست. از جمله ندبههایش این است:
لا تَدْعُوِنّی وَیک اُمَّ الْبَنینَتُذَکرینی بِلُیوثِ الْعَرین
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
جناب امّالبنین، همسر علی علیهالسلام، چهار پسر از علی دارد. مورخین نوشتهاند علی علیهالسلام مخصوصا به برادرش عقیل توصیه میکند که زنی برای من انتخاب کن که «وَلَدَتْهَا الْفُحولَةُ» از شجاعان زاده شده باشد، از شجاعان ارث برده باشد «لِتَلِدَ لی وَلَدا شُجاعا» میخواهم از او فرزند شجاع به دنیا بیاید. (البته در متن تاریخ ندارد که علی علیهالسلام گفته باشد هدف و منظور من چیست، اما آنها که به روشنبینی علی معترف و مؤمناند میگویند علی آن آخر کار را پیشبینی میکرد.) عقیل، امّالبنین را انتخاب میکند.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
پسر معاویة بن یزید ـ که خلیفه و ولیعهد اوست و معاویه این اوضاع را برای اینها تأسیس کرده بود ـ بعد از چهل روز رفت بالای منبر و گفت: ایهاالنّاس! جدّ من معاویه با علی بن ابیطالب جنگید و حق با علی بود نه با جدّ من، پدرم یزید با حسین بن علی جنگید و حق با حسین بود نه با پدرم، و من از این پدر بیزاری میجویم. من خودم را شایسته خلافت نمیدانم و برای اینکه مثل گناهانی که جدّ و پدرم مرتکب شدند مرتکب نشوم، اعلان میکنم که از خلافت کنارهگیری میکنم. کنار رفت. این نیروی حسین بن علی علیهالسلامبود، نیروی حقیقت بود. در دوست و دشمن اثر گذاشت.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
بهتر اینکه ما جاهلها امر به معروف و نهی از منکر نکنیم. چه منکرها که به نام امر به معروف و نهی از منکر به وجود نیامد! آگاهی و بصیرت میخواهد، خبرت و خبرویت میخواهد؛ دانایی، روانشناسی و جامعهشناسی میخواهد تا انسان بفهمد که چگونه امر به معروف و نهی از منکر کند، یعنی راه معروف را تشخیص بدهد، ببیند معروف کجاست، منکر را تشخیص بدهد، ریشه منکر را به دست بیاورد، از کجا آن منکر سرچشمه میگیرد. و لهذا ائمه دین فرمودهاند: جاهل بهتر است امر به معروف و نهی از منکر نکند، چرا؟ «لاَِنَّهُ ما یفْسِدُهُ اَکثَرُ مِمّا یصْلِحُهُ»
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
دلشان به حال ما سوخته بود؟ برای اینکه عادتشان را به ما تحمیل کنند، افکارشان را به ما تحمیل کنند، تمدن خودشان را به ما تحمیل کنند، روح خودشان را بر روح ما تحمیل کنند، برای اینکه روح ما را خرد کنند. چقدر ما مسلمانها غافل بودیم و هستیم! نه تنها ما ایرانیها، به هر جای دنیای اسلام که انسان قدم میگذارد، میبیند قرنها در خواب بودهاند. خوشبختانه کمکم مسلمانان در حال بیداری هستند. چقدر انسان باید متأسف و متأثر باشد که دو نفر مسلمان از دو کشور مختلف وقتی یکدیگر را در مکه یا مدینه ملاقات میکنند، زبان یکدیگر را نمیفهمند، باید با زبان انگلیسی تفاهم کنند. اینها نقشههای سیصد چهارصد ساله است. آیا هنوز وقت آن نرسیده که ما اندکی در مقابل این نقشهها بیدار شویم؟! «کنْتُمْ خَیرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ»
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
اسلام از باب اینکه نخواسته موضوع امر به معروف و نهی از منکر را به امور معین مثل عبادات، معاملات، اخلاقیات، محیط خانوادگی و... محدود کند، کلمه عام آورده است: معروف، یعنی هر کار خیر و نیکی. امر به معروف لازم است. نقطه مقابلش: هر کار زشتی. نگفت شرک یا فسق یا غیبت یا دروغ یا نمیمه یا تفرقهاندازی یا ربا یا ریا، بلکه گفت: منکر؛ هر چه که زشت و پلید است.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
آیات قرآن در این زمینه بسیار زیاد است. قرآن کریم بعضی از جوامع گذشته را که یاد میکند و میگوید اینها متلاشی و هلاک شدند، تباه و منقرض شدند، میفرماید: به موجب اینکه در آنها نیروی اصلاح نبود، نیروی امر به معروف و نهی از منکر نبود، حس امر به معروف و نهی از منکر در میان این مردم زنده نبود.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
امر به معروف و نهی از منکر یگانه اصلی است که ضامن بقای اسلام است؛ به اصطلاح، علت مُبقیه است. اصلاً اگر این اصل نباشد، اسلامی نیست. رسیدگی کردن دائم به وضع مسلمین است. آیا یک کارخانه بدون بازرسی و رسیدگی دائمی مهندسین متخصص که ببینند چه وضعی دارد، قابل بقاست؟ اصلاً آیا ممکن است یک سازمان همینطور به حال خود باشد، هیچ دربارهاش فکر نکنیم و در عین حال به کار خود ادامه دهد؟ ابدا. جامعه هم چنین است.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
در اینجا شهادت معنایش اعتراف است. «من گواهی میدهم» یعنی من هم مثل هر آدم فهمیده و محققی به این حقیقت اعتراف میکنم، من معترفم یا اباعبداللّه که نهضت تو، نهضت امر به معروف و نهی از منکر بود. یعنی من این را میفهمم که تو تنها به خاطر دعوت اهل کوفه قیام نکردی. قبل از اینکه دعوت اهل کوفهای پیدا شود قیام کردی. تو اول قیام کردی، بعد مردم کوفه تو را دعوت کردند. من گواهی میدهم و اعتراف میکنم که نهضت تو تنها این نبود که من بیعت نمیکنم؛ نهضت تو شامل مطلب دیگری بود، اصل دیگری در اسلام را اجرا کردی و آن اصل امر به معروف و نهی از منکر است.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
در زیارت وارث هم شهادت میدهیم. نزد چه کسی شهادت میدهیم؟ آیا نزد خدا شهادت میدهیم؟ به نفع چه کسی؟ به نفع امام حسین؟
علمای معانی و بیان، نکتهای را ذکر میکنند که خیلی عالی است و آن این است: انسان گاهی مطلبی را در مقامی میگوید نه برای اینکه مطلب را به شنونده تفهیم کند، بلکه برای اینکه میخواهد به او تفهیم کند که من این را میفهمم. این خیلی شایع هم هست. شما گاهی در حضور کسی به یک مطلب گواهی میدهید نه به عنوان اینکه او بداند؛ میدانید خودش میداند ولی با این گواهی میخواهید به او بفهمانید و نزد او اقرار کنید که شما میفهمید و میدانید.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
اگر تنها این عامل را درنظر بگیریم، معنیاش این است: اگر آنها چنین تقاضایی از امام نمیکردند، امام در برابر آنها قرار نمیگرفت؛ چون آنها چنین تقاضایی کردند امام به عنوان شخصی که آن تقاضا را نمیپذیرد، در برابر آنها قرار گرفت (و در عامل اول، دعوت، امام را در مقابل آنها قرار داد). اما اگر عامل سوم را که امر به معروف و نهی از منکر است درنظر بگیریم، نه دعوت، امام را در برابر آنها قرار میدهد و نه تقاضای بیعت، بلکه این خود امام است که در برابر آنها قرار میگیرد و درواقع فساد اوضاع، شیوع بدیها و منکرات و به تعبیر خود امام حلالشدن حرامها و حرامشدن حلالها و بالأخره مشاهده وضع نابسامان و فاسد اجتماع، امام را در برابر آنها قرار میدهد و وادار به قیام میکند.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
در حالی که دهانش خشک و زبانش مثل چوب خشک شده است، از میدان برمیگردد. در چنین شرایطی ـ و من نمیدانم، شاید آن جملهای که آن روز پدر به او گفت یادش بود ـ میآید از پدر تمنّایی میکند: «یا اَبَهْ! اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ اَجْهَدَنی فَهَلْ اِلی شَرْبَةٍ مِنَ الْماءِ سَبیلٌ؟» پدرجان! عطش و تشنگی دارد مرا میکشد، سنگینی این اسلحه مرا سخت به زحمت انداخته است؛ آیا ممکن است شربت آبی به حلق من برسد تا نیرو بگیرم و برگردم و جهاد کنم؟ جوابی که حسین علیهالسلام به چنین فرزند رشیدی میدهد این است: فرزند عزیزم! امیدوارم هر چه زودتر به فیض شهادت نایل شوی و از دست جدّت سیراب گردی.
و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلی العظیم.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
در حالی که دهانش خشک و زبانش مثل چوب خشک شده است، از میدان برمیگردد. در چنین شرایطی ـ و من نمیدانم، شاید آن جملهای که آن روز پدر به او گفت یادش بود ـ میآید از پدر تمنّایی میکند: «یا اَبَهْ! اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ اَجْهَدَنی فَهَلْ اِلی شَرْبَةٍ مِنَ الْماءِ سَبیلٌ؟» پدرجان! عطش و تشنگی دارد مرا میکشد، سنگینی این اسلحه مرا سخت به زحمت انداخته است؛ آیا ممکن است شربت آبی به حلق من برسد تا نیرو بگیرم و برگردم و جهاد کنم؟ جوابی که حسین علیهالسلام به چنین فرزند رشیدی میدهد این است: فرزند عزیزم! امیدوارم هر چه زودتر به فیض شهادت نایل شوی و از دست جدّت سیراب گردی.
و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلی العظیم.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
[علیاکبر سخنی میگوید] درست نظیر همان حرفی که اسماعیل علیهالسلام به ابراهیم علیهالسلاممیگوید. گفت: پدرجان! «اَوَلَسْنا عَلَی الْحَقِّ؟» مگر نه این است که ما برحقّیم؟ چرا فرزند عزیزم. وقتی مطلب از این قرار است، ما به سوی هر سرنوشتی که میرویم برویم، به سوی سرنوشت مرگ یا حیات تفاوتی نمیکند. اساس این است که ما روی جاده حق قدم میزنیم یا نمیزنیم؟ اباعبداللّه علیهالسلام به وجد آمد، مسرور شد و شکفت. این امر را انسان از این دعایش میفهمد که فرمود: من قادر نیستم پاداشی را که شایسته پسری چون تو باشد بدهم. از خدا میخواهم: خدایا! تو آن پاداشی را که شایسته این فرزند است به جای من بده (جَزاک اللّهُ عَنّی خَیرَ الْجَزاءِ).
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
ما بچههایمان را دوست داریم. آیا حسین بن علی علیهالسلام بچههای خود را دوست نداشت؟! مسلّما او بیشتر دوست داشت. ابراهیم خلیل اینطور نبود که کمتر از ما اسماعیلش را دوست داشته باشد؛ خیلی بیشتر دوست داشت به این دلیل که از ما انسانتر بود و این عواطف، عواطف انسانی است. او انسانتر از ما بود و قهرا عواطف انسانی او هم بیشتر بود. حسین بن علی علیهالسلام هم بیشتر از ما فرزندان خود را دوست میداشت اما در عین حال او خدا را از همه کس و همه چیز بیشتر دوست میداشت، در مقابل خداوند و در راه خدا هیچ کس را به حساب نمیآورد.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
اسلام همیشه با این کارها اداره نمیشود. موقعی هم میرسد که باید مثل حسین بن علی علیهالسلام برخاست و حرکت کرد، قیامی کرد که نه تنها جامعه آن روز اسلامی را تکان بدهد بلکه موجش پنج سال بعد به یک شکل اثر کند، ده سال بعد به شکل دیگری اثر بخشد، سی سال بعد به شکل دیگری، شصت سال بعد به شکل دیگری، صد سال و پانصد سال بعد به شکلهای دیگری، و بعد از هزار سال نیز الهامدهنده نهضتها باشد. این را میگویند: «یغَیروا ما بِاَنْفُسِهِمْ».
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
ای مردم! انتظار نداشته باشید دیگران از خارج بیایند وضع شما را سروسامان دهند. ملتی که بخواهد مستشار خارجی برایش تصمیم بگیرد، تا ابد آدم نخواهد شد چون او «یغَیروا» نیست؛ باید «یغَیروا» باشد، باید ابتکار و فکر و نقشه داشته باشد، باید خودش شخصا برای خود تصمیم بگیرد و انتخاب کند. هر وقت ملتی رسید به جایی که خودش برای خودش تصمیم گرفت و خودش راه خود را انتخاب کرد و خودش در کار خود ابتکار به خرج داد، چنین ملتی میتواند انتظار رحمت و تأیید الهی را داشته باشد، انتظار آن چیزهایی که قرآن نام میبرد: فیضهای الهی، اعانتهای الهی، نصرتهای الهی.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
آیا شما در این زمینه جملهای بالاتر از آن آیه کوچک ـ که با تفاوت مختصری در دو جای قرآن آمده است ـ پیدا میکنید: «اِنَّ اللّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یغَیروا ما بِاَنْفُسِهِمْ».
این آیه آب بسیار صاف و پاکی است که بر سر منتظرها، آنهایی که به انتظار هستند که همیشه خدا از یک راه غیرعادی کارها را درست کند، میریزد. انتظار بیهوده نکشید. «اِنَّ» یعنی تحقیقا مطلب این است. تحقق و واقعیت این است که هرگز خداوند اوضاع و احوال را به سود مردم عوض نمیکند «حَتّی یغَیروا ما بِاَنْفُسِهِمْ» مگر وقتی که خود آن مردم آنچه مربوط به خودشان است، آنچه که در خودشان هست: اخلاق، روحیه، ملکات، جهت، نیات و بالأخره خودشان را عوض کنند.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
مطلب دیگری که درست نقطه مقابل سخن این افترابندها و دروغگوهاست، این است که در اسلام مسئلهای وجود دارد که در ملتهای دیگر امروز دنیا به صورت یک قانون دینی وجود ندارد (البته نمیگویم پیغمبران سلف نداشتهاند) و آن این است که اسلام نه تنها فرد را برای خود و در مقابل خداوند از نظر شخص خود مسئول و متعهد میداند، بلکه فرد را از نظر اجتماع هم مسئول و متعهد میداند. امر به معروف و نهی از منکر همین است که ای انسان! تو تنها از نظر شخصی و فردی در برابر ذات پروردگار مسئول و متعهد نیستی، تو در مقابل اجتماع خود هم مسئولیت و تعهد داری.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
حجم
۴۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه
حجم
۴۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۹۹ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۱۹,۶۰۰۶۰%
تومان