-=«منو تو جفتمون خوب میدونیم که دلیلی واسه دست و پا زدن ندارم.»
خورشیدِ تاریک"
-«نه. نمیفهمم. دوست داشتن یه زنو نمیفهمم.»
°-°ħãňīÿĕ°-°
دستانش را گره کرده روی میز گذاشت.
خورشیدِ تاریک"
آدم به خاطر کسی که دوستش داره میتونه خیلی از رفتارهای آزاردهنده رو ترک کنه
°-°ħãňīÿĕ°-°
حس میکرد دیگر نخواهد توانست بخندد.
خورشیدِ تاریک"
-=«بیمعرفت دلت واسه من تنگ نشد؟؟»
zahra:)
-=«تا کی میخوای ادای بی رحمارو درآری؟»
-=«تو تا کی میخوای خودتو گول بزنی که من اینی که میبینی نیستم؟»
کتاب باز
و لبخند برلبانش نقش بست
خورشیدِ تاریک"
-=«همیشه همه جا بالاخره یه سری آدم هم هستن که مورد اعتماد نباشن. احتیاط همیشه شرط عقله.»
°-°ħãňīÿĕ°-°
با لبخند به او سلام داد.
یاسمن
این چنین اسیر مرگ شده است...
خورشیدِ تاریک"
هرچه میجست اثری از تصویر غمهایش نبود.
خورشیدِ تاریک"
دوس داشتن رو باور نکن
nu_amin_mi
-=«قایقی خواهم ساخت... خواهم انداخت به آب... دور خواهم شد از این خاک غریب...»
کاربر ۳۵۶۴۱۷۲
مردا عین آهن ربااند. هرچی دورترشی بیشتر سمتت میان. اگه ثابت بایستی اونان که خودشونو بهت میرسونن. فقط کافیه تحمل داشته باشی
elahe
-=«میدونی با چه ذوق و شوقی از کلهٔ سحر پی جمع و جورکردن برنامهٔ امشب بود؟
هدیهٔ دریا
تو تا همیشه وقت نداری واسه دوست داشتن
aysan
گشایش چشمها او را از خواب کسالتبار نیم روزی به اتاق بی حوصله و افسردهاش منتقل نمود.
°-°ħãňīÿĕ°-°
در دو استکان چای ریخت.
یاسمن
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
aysan