سیلکا و النا هم تاجاییکه میتوانند به او دلداری میدهند و قول میدهند که همیشه کنار او و فرزندش باشند. هرچند هر دو میدانند وفای به این عهد کار راحتی نیست و اینها فقط کلماتی تسکیندهنده هستند که به او کمک میکنند قوی باشد و این دوران را بگذراند.
مریم
داستانهایی ازقبیلِ داستان سیلکا شایستهٔ روایتاند، و من افتخار میکنم که یکی از آنها را برای شما به ارمغان آوردم. او تنها دخترکی بود که بزرگ شد، شجاعترین انسانی که لالی سوکولوف در زندگی میشناخت.
mary
مردم از خودشان سلسلهمراتبی از خیر و شر درست میکنند و بعد تصمیم میگیرند که جایگاه تو کجاست.
mary
. وقتی از ترسِ جان نمیتوانی خشم خود را سر اسیرکنندگان خالی کنی، راه دیگری برای تخلیهٔ آن مییابی.
mary
مردم از خودشان سلسلهمراتبی از خیر و شر درست میکنند و بعد تصمیم میگیرند که جایگاه تو کجاست.
نیتا
هر بار که آنها را از هم جدا میکنند، ممکن است آخرین دیدارشان باشد.
n re
آیا دانستن پایان این اسارت از سختیاش میکاهد؟ آیا میشود حتی باور کرد که پایانی وجود دارد؟
n re
حتماً برای زندهماندن راههای دیگری وجود دارد غیراز شاهد مرگ این همه انسان بودن.
n re
است. همانطور که قطار تقلاکنان تعداد نامعلومی واگن را از کراکف دور میکند، امید بازگشت به خانه را نیز با خود میبرد.
n re
تقدیم به آنان که چندان زنده نماندند که این حکایتها را بازگویند، و باشد که از سر تقصیر من بگذرند که همهچیز را ندیدم، همهچیز را به یاد نسپردم، و همهچیز را به فراست درنیافتم.
نسیم رحیمی