بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مغازه خودکشی | صفحه ۴۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مغازه خودکشی

بریده‌هایی از کتاب مغازه خودکشی

۳٫۶
(۲۳۹۹)
کمربند انتحاریش رو بست، ضامن اون رو کشید و به‌م گفت “خوب نگاه کن؛ چون می‌خوام این کار رو فقط واسهٔ تو انجام بدم.”
mhdinzsd
روز رنگ می‌باخت و شب فرامی‌رسید. آسمان داشت پردهٔ سیاهش را می‌کشید. در این اوقاتْ غم و اندوه تلخ‌تر می‌شود و سیاهی شب در گلو گیر می‌کند.
mhdinzsd
مسئله این است که فردا دوباره باید به زندگی ادامه بدهد.
j
کاش ما هم می‌تونستیم همین‌ها رو به این بچه‌مون یاد بدیم. همه‌چی رو چپکی می‌بینه. باورتون می‌شه؟ من که نمی‌دونم چی بگم. باور کنید همون‌طور که اون دوتا رو بزرگ کردیم، این هم بار آوردیم. این هم باید افسرده می‌شد، ولی همیشه نیمهٔ پُر لیوان رو می‌بینه. دیدش مثبته.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
«خیلی از مردم آماتورند. می‌دونید، از هر صد و پنجاه هزار نفری که دست به خودکشی می‌زنند، صد و سی و هشت هزار نفر شکست می‌خورند. اغلب‌شون علیل می‌شن و می‌افتند روی ویلچر، از ریخت‌وقیافه می‌افتند، ولی ما... این‌طوری نیستیم. ما خودکشی رو تضمین می‌کنیم. اگه نمُردید، پول‌تون رو پس می‌دیم.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
روی پاکت شعار مغازه چاپ شده بود، «آیا در زندگی شکست خورده‌اید؟ لااقل در مرگ‌تان موفق باشید.»
bzahediasl
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم به‌ت سخت می‌گذرونه. این ماییم که به‌ش ارزش می‌دیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمی‌شه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم.
Lili_02
فکرش رو بکنید. یه عده رو استخدام می‌کنیم تا لباس جادوگری بپوشند و به رهگذرهای توی پیاده‌رو آب‌نبات سمّی تعارف کنند، “مادموازل بفرمایید. این آب‌نبات‌چوبی با طعم سیب مملو از سمّه.” جالب نیست؟» مرلین پیشنهاد کرد «من می‌تونم این کار رو بکنم. زشت هم هستم.» ونسان نقشهٔ دیگری رو کرد. «چفت کابین‌های ترن هوایی خوب به‌هم وصل نمی‌شن و با سرعت زیاد یه‌دفعه توی ارتفاع بالا وایمیستند.» در حال توضیح دادن از روی ماکتِ تخریب‌شده بود که ناگهان برادرش از راه رسید و بشکن‌زنان وارد اتاق شد. «بخند به روی دنیا، دنیا به روت بخنده...!»
1984
زنده بودن زمان می‌برد. از همه‌چیز بریدن هم زمان می‌برد. «می‌خوام بخوابم.» مسئله این است که فردا دوباره باید به زندگی ادامه بدهد
j
ذهن یک کودک همان جایی است که داستان‌های پریان شکل می‌گیرد.
Reza Abbasi
می‌دونید چیه؟ مشکل اینه که مردم به‌قدری تنهان که حتا وقتی این موجودات زهردار رو هم به اون‌ها می‌فروشیم، باز جذب‌شون می‌شن. عجیب این‌که این موجودات هم همون حس رو دارند و نیش‌شون نمی‌زنند. یه‌بار، یادت می‌آد لوکریس؟ یه مشتری زن که از این عنکبوت‌های قاتل خریده بود، بعد از مدتی به مغازه برگشت. خیلی تعجب کرده بودم. ازم پرسید سوزن هم می‌فروشیم یا نه. فکر کردم می‌خواد با سوزن چشم خودش رو دربیاره، ولی این‌طور نبود. سوزن رو واسه بافتن چکمه‌های کوچولو برای عنکبوتش می‌خواست
فرنوش
مشکل اینه که مردم به‌قدری تنهان که حتا وقتی این موجودات زهردار رو هم به اون‌ها می‌فروشیم، باز جذب‌شون می‌شن. عجیب این‌که این موجودات هم همون حس رو دارند و نیش‌شون نمی‌زنند. یه‌بار، یادت می‌آد لوکریس؟ یه مشتری زن که از این عنکبوت‌های قاتل خریده بود، بعد از مدتی به مغازه برگشت. خیلی تعجب کرده بودم. ازم پرسید سوزن هم می‌فروشیم یا نه. فکر کردم می‌خواد با سوزن چشم خودش رو دربیاره، ولی این‌طور نبود. سوزن رو واسه بافتن چکمه‌های کوچولو برای عنکبوتش می‌خواست! تازه اسم هم واسه‌ش گذاشته بود: دنسی. باهم دوست شده بودند و اون رو توی کیفش گذاشته بود. بعد درِ کیف رو باز کرد و عنکبوت روی دستش ورجه‌وورجه می‌کرد. به‌ش گفتم “خطرناکه، برش دار.” بعد خندید و گفت “دنسی به‌م شوق دوباره به زندگی بخشیده.”»
Dear Moon
زندگی، از سوی او، انگار با یک ویولن در حال نواخته شدن بود.
Dear Moon
پسرک خواب بهشت تابان را می‌دید. او مثل یک پناهگاه امن وسط دشت دلزدگی بود. بینی کوتاه و سربالایش رایحهٔ زندگی را جذب می‌کرد. گردنش در گودی بالشت فرورفته بود و با دیدن رؤیا لبانش را کمی تکان می‌داد. چشم‌های پُرمژهٔ زیبایش بسته بودند. هر چیزِ او امیدی را نوید می‌داد که برای این دوره‌وزمانه بسیار نابهنگام بود.
Dear Moon
کیک تولدِ روی سینی به شکل تابوت بود.
Dear Moon
روزبه‌روز مردم بیشتر دوست داشتند به این‌جا بیایند تا یکدیگر را ملاقات کنند که به‌هم امید بدهند، آن هم در مغازهٔ خودکشی.
Dear Moon
همیشه واسهٔ هر چیزی یه راه‌حل وجود داره. هیچ‌وقت نباید ناامید بشیم.
Dear Moon
یاد گرفته بود چه‌طور در خود غرق شود. یاد گرفته بود چه‌طور در خود جمع کند، چه‌طور مراقبه کند. بعدها، در مستندهایی که دربارهٔ بوداییان دید، فهمید که قبلاً در چهارسالگی چه‌طور بر حالت‌های ذهنی‌اش پیروز می‌شده است. از کودکی این گم‌گشتگی را در خود حفظ کرده بود؛ به همین خاطر گاهی ناگهان به جلوش خیره می‌شد و انگار فرسخ‌ها دور را نظاره می‌کرد. در سرش فاصله‌ای دور رخنه کرده بود، درست مثل همان وقت‌ها که روی نیمکت حیاط دبستان چشم‌به‌راه مادرش می‌ماند. همان جایی که به سنگ بدل می‌شد، جایی که بدنش را حس نمی‌کرد، که می‌شد قسم بخورد دیگر نفس نمی‌کشد. وقتی مادر می‌آمد، دخترش دیگر زنده نبود.
Dear Moon
خودش را از هر حرکتی، از هر کلمه‌ای، از هر نفس یا آهی منع کرده بود. آن‌قدر بی‌نقص منتظر می‌ماند که مادرش باید می‌آمد.
Dear Moon
آیا اصلاً تابه‌حال سوار تاب شده بود؟ لوکریس یادش نمی‌آمد. همهٔ آن‌چه به یاد می‌آورد، انتظار است؛ در انتظار مادرش تا بیاید و او را ببرد تاب‌بازی کند.
Dear Moon

حجم

۱۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۱۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان