بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مغازه خودکشی | صفحه ۲۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مغازه خودکشی

بریده‌هایی از کتاب مغازه خودکشی

۳٫۶
(۲۳۹۷)
«این‌ها اصلاً اخبار تلویزیون رو نگاه می‌کنند؟ واسهٔ آیندهٔ جهان غصه نمی‌خورند؟»
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
دیگه از شرکت مرگ‌آوران خرید نمی‌کنیم. حالا همه‌چی رو از شرکت خنده‌آوران می‌خریم. از وقتی مغازه رو عوض کرده‌یم، فروش‌مون سه برابر شده.»
☆...○●arty🎓☆
مشتری مبهوت به جماعت سرخوش و شاد نگاه کرد که با صدای بلند موسیقی می‌رقصیدند و غریو شادی سر می‌دادند. «این‌ها اصلاً اخبار تلویزیون رو نگاه می‌کنند؟ واسهٔ آیندهٔ جهان غصه نمی‌خورند؟»
☆...○●arty🎓☆
«به‌به چه اسم قشنگی! نائومی. نائومیِ دوست‌داشتنی. حالا خودت می‌بینی خیلی زن خوبیه. ماسکش رو با خودت ببر خونه. به‌ش بخند. اونم به‌ت می‌خنده. مواظبش باش، به‌ش محبت کن. ببرش حموم، لباس‌های خوشگل تنش کن، عطر خوب به‌ش بزن. سعی کن قبولش کنی. باهات دوست می‌شه، محرمت می‌شه، بعد از یه مدت دیگه از هم جدا نمی‌شید. ان‌قدر باهم بخندید. همهٔ این‌ها با صد یورو ـ ین مفته. بفرمایید، برات می‌پیچمش. می‌سپارمش به دستت. خیلی مواظبش باش. ارزش این‌همه مراقبت رو داره.»
☆...○●arty🎓☆
چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمی‌کنی؟
Fatima
«اغلب غروب‌ها پردهٔ پنجرهٔ اتاق‌مون رو کنار می‌زنم و می‌بینم مردم دارند از ساختمون‌ها خودشون رو پایین می‌ندازند. فکرش رو بکنید. با بلوک‌های سیمانی که به پاشون وصله، شبیه ستاره‌های دنباله‌دار می‌شن. مثلاً شبی که تیم‌ملی می‌بازه مثل ریگ از آسمون آدم‌های بلوک‌به‌پا می‌بینی که دارند سقوط می‌کنند. نمای قشنگیه.»
زینب هاشم‌زاده
«اول نوامبره... تولدت مبارک، مرلین.» مادرش با یک سینی فلزی از آشپزخانه خارج شد. کیک تولدِ روی سینی به شکل تابوت بود. پدرش کنار میز گرد اتاق غذاخوری ایستاده بود. چوب‌پنبهٔ بطری شامپاین را درآورد و اولین لیوان آن را به سلامتی دخترش بلند کرد. «تبریک می‌گم عزیزم، یک سال از عمرت کمتر شد.»
m.a_niknam
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم به‌ت سخت می‌گذرونه. این ماییم که به‌ش ارزش می‌دیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمی‌شه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم. حالا اون تفنگ و طناب رو پس بده. حالی که تو این لحظه توشی پُرِ استرس و درده؛ الآن سرت داغه
nasi
بخور به سلامتی بزرگ شدن خواهرت که دوران معصوم کودکی رو تموم کرد و وارد بزرگ‌سالی شد. تازه شروع بدبختیه.»
فرنیا
«بابا، چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمی‌کنی؟»
ریحانه احمدمیری
همیشه واسهٔ هر چیزی یه راه‌حل وجود داره. هیچ‌وقت نباید ناامید بشیم
azar
زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم به‌ت سخت می‌گذرونه. این ماییم که به‌ش ارزش می‌دیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمی‌شه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم.
azar
به‌محض این‌که بخوریش حافظه‌ت رو از دست می‌دی. این‌جوری دیگه نه دردی حس می‌کنی، نه حسرتی می‌خوری. بعدش بی‌حال می‌شی و بدون این‌که بفهمی، خواب‌به‌خواب می‌شی.
(:mahasta:)
زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم به‌ت سخت می‌گذرونه. این ماییم که به‌ش ارزش می‌دیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمی‌شه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم.
🍃Moh3n
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم به‌ت سخت می‌گذرونه. این ماییم که به‌ش ارزش می‌دیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمی‌شه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم
_RoyaTanha_
مسئله این است که فردا دوباره باید به زندگی ادامه بدهد.
KOSAR
مأموریت آلن به پایان رسیده بود. خودش را رها کرد.
Negar
«بابا، چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمی‌کنی؟»
Captain
یاد بگیر به خودت عشق بورزی.
˙·٠•●Fateme●•٠·˙
خودش را رها کرد.
Variable

حجم

۱۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۱۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان