بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مغازه خودکشی | صفحه ۲۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مغازه خودکشی

بریده‌هایی از کتاب مغازه خودکشی

۳٫۶
(۲۳۹۷)
زنده بودن زمان می‌برد. از همه‌چیز بریدن هم زمان می‌برد.
Samar t
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم به‌ت سخت می‌گذرونه. این ماییم که به‌ش ارزش می‌دیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمی‌شه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم.
marya
چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمی‌کنی؟»
marya
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم به‌ت سخت می‌گذرونه. این ماییم که به‌ش ارزش می‌دیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمی‌شه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم.
mhdinzsd
ذهن یک کودک همان جایی است که داستان‌های پریان شکل می‌گیرد.
j
روی پاکت شعار مغازه چاپ شده بود، «آیا در زندگی شکست خورده‌اید؟ لااقل در مرگ‌تان موفق باشید.»
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
«پسر من می‌خنده؟ نخیر خانم، فقط داره شکلک درمی‌آره. آخه چه دلیلی داره تو این دنیای نکبت لبخند بزنه؟»
papar
رو به زنش داد کشید «برای دولته، ظاهراً به بی‌کفایتی خودش پی برده. امشب می‌خوان دسته‌جمعی خودکشی کنند. توی تلویزیون زنده پخش می‌شه! اون سم‌ها رو می‌تونی آماده کنی یا نه؟»
Hanieh Sadat Shobeiri
مشتری مبهوت به جماعت سرخوش و شاد نگاه کرد که با صدای بلند موسیقی می‌رقصیدند و غریو شادی سر می‌دادند. «این‌ها اصلاً اخبار تلویزیون رو نگاه می‌کنند؟ واسهٔ آیندهٔ جهان غصه نمی‌خورند؟»
Hanieh Sadat Shobeiri
چوب‌پنبهٔ بطری شامپاین را درآورد و اولین لیوان آن را به سلامتی دخترش بلند کرد. «تبریک می‌گم عزیزم، یک سال از عمرت کمتر شد.»
Hanieh Sadat Shobeiri
«مامان، چه‌طور ممکنه سمّی بشم، ولی مسموم نشم؟» لوکریس مثل یک متخصص توضیح داد «به حیوانات نگاه کن. اون‌ها چه‌طور این‌جوری‌اند؟ مار و عنکبوت با این‌که سم توی دهن‌شون هست، صحیح‌وسالم زندگی‌شون رو می‌کنند. خب تو هم همین‌طور می‌شی.»
Dear Moon
«این آمپول پیشنهاد شرکت مرگ‌آورانه. اون رو توی رگت تزریق می‌کنی. هیچ بلایی سرت نمی‌آد. مریض هم نمی‌شی، ولی باعث می‌شه بزاقت سمی ترشح کنه که هر کسی رو که می‌بوسی بکشه. هر بوسهٔ تو به مرگ منجر می‌شه...»
Dear Moon
خانم تواچ داد زد «می‌گی چی شده؟! باز هم آقاپسرتون خرابکاری کرده.» شوهرش پاسخ داد «اون پسر من نیست. ونسان پسر منه. این یه تواچ واقعیه.» مرلین پرسید «پس من چی؟ من هم تواچم.»
Hanieh Sadat Shobeiri
شرایط سختی داشتند، ولی فکر چاره بودند.
Dear Moon
«اول نوامبره... تولدت مبارک، مرلین.» مادرش با یک سینی فلزی از آشپزخانه خارج شد. کیک تولدِ روی سینی به شکل تابوت بود. پدرش کنار میز گرد اتاق غذاخوری ایستاده بود. چوب‌پنبهٔ بطری شامپاین را درآورد و اولین لیوان آن را به سلامتی دخترش بلند کرد. «تبریک می‌گم عزیزم، یک سال از عمرت کمتر شد.»
عین
دخترک محصل به آلن نزدیک شد و راز دلش را به او گفت «من آدم تنهایی‌ام. توی این دنیای بی‌رحم هیچ‌کی من رو درک نمی‌کنه. مادرم هم آدم احمقیه... تلفن همراهم رو ازم گرفته؛ اون هم به این خاطر که چند ساعتی در روز ازش استفاده می‌کنم.
𝗌𝖺𝗁𝖾𝗅
«من فقط می‌خوام مرلین من رو ببوسه.» دختر تواچ جواب داد «نه ارنست، من دوستت دارم.» نگهبان قبرستان جواب داد «منم دوستت دارم مرلین، تا دم مرگ.»
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
«وقتی شمشیر رو تو دلت فروکردی، روی زانوهات خم شو؛ چون اگر هم عمیق نره تو، وقتی از حال بری تا دسته فرومی‌ره. وقتی دوست‌هات جسدت رو کشف کنند، خیلی تحت‌تأثیر قرار می‌گیرند. چی؟ هیچ دوستی نداری؟ خب، در عوض پزشک آمبولانس رو تحت‌تأثیر قرار می‌دی.»
Aliaz
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم به‌ت سخت می‌گذرونه. این ماییم که به‌ش ارزش می‌دیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمی‌شه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم.
Melika Ghorbani
مسئله این است که فردا دوباره باید به زندگی ادامه بدهد.
Baran

حجم

۱۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۱۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان