سکوت هنگام شنیدن صدای جرعههای قهوه یا پُکهای سیگار ضروری است. سکوت هنگام تماشای دود ضروری است که درون نوری که از پنجره میآید پراکنده میشود.
rozita sedaghat
خولیان به صدای بلند میگوید آینده از آنِ صداهای روایت در پسزمینه است.
سلام، شب خوش؛ من صدای روایت در پسزمینهام.
من بهترین صدای روایت در پسزمینهام که در بازار پیدا میشود.
rozita sedaghat
لختی است این سؤال مهم در ذهنش مطرح شده، این سؤال که فاصله را بیشتر نمیکند و فاصله چیزی است که خولیان آرزو دارد. دلش میخواهد سالها و خروارها فاصله خلق کند، به دست بیاورد، بخرد،
rozita sedaghat
ادبیات شیلی قهوهای است.
rozita sedaghat
در گذشتهٔ خولیان چیزی نبود که بخواهد از آن فرار کند، اما دقیقاً به همین دلیل فرار میکرد: از میانمایگی میگریخت و از ساعتهای بیشماری که بهتنهایی در جمع میگذراند.
samarium
اشکالی ندارد، تعهدی از آن جنس که باید در کار نبوده است: انسان عاشق میشود که بعد عشق را رها کند و عشق را رها میکند تا عشقی دیگر آغاز کند، یا هر دو مدتی و شاید تا همیشه تنها بمانند. این تعصب است، یگانه تعصبی که هست.
Zahra Rad
تحمل سهممان از شب، تاب آوردن سهممان از شب، بر دوش کشیدن سهممان از شب، تحمل تاریکی.
yalda