بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بند محکومین | طاقچه
تصویر جلد کتاب بند محکومین

بریده‌هایی از کتاب بند محکومین

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۶از ۲۲ رأی
۳٫۶
(۲۲)
دنیا دیوانه‌خانه است، بندِ محکومین که جای خود دارد.
محسن
گیلانی ورشکست بشود قهوه‌خانه واز می‌کند.
محسن
تو تیزی؟ سوزن هم که باشی ازت نخ رد می‌کنیم؛ زرنگی؟ زرنگ زنبور است، می‌ریند می‌خوری؛ بلدِ کاری؟ بلدِ کار نعلبکی است که لب‌به‌لبت چای می‌دهد؛ اهلِ خلافی؟ گچِ دانشگاه را دزدیدی آوردندت این‌جا؛ اهل بساطی؟ عملت اسمارتیس و کارمِلا و پفک‌نمکی است؛ اگر تو شنبه‌ای، ما چارشنبه‌ایم؛ اگر تو چِلی، ما چِل‌ویک‌ایم؛ باقلا می‌خوری، برای ما آروغ بوقلمون می‌زنی؟
atefeh mohammadi
می‌گویند آدمیزاد دوازده ثانیه در روز دیوانه می‌شود، لیلاج دوازده ساعت دیوانه بود، باقی‌اش خواب.
محسن
قدْ به وجب نمی‌رسید، مثل گندمِ برشته سبز نمی‌شد؛ اندام مثل اولین لقمهٔ کبابِ سرِ سیخ سوخته و جمع‌شده؛ پوست رنگِ ماهی‌دودی؛ قیافه ژوکرِ برگ؛ چشم نخود؛ پشت دوقوز؛ مو پشم؛ راه رفتن کوتاه‌کوتاه، تنداتند، مثل ژاپونی‌های کیمونوپوشِ صندل‌به‌پا؛ لباس کیسهٔ ماست.
محسن
همیشهٔ خدا سیگار از گوشهٔ لبش آویزان بود، تو بگیر سهره کرمِ ابریشم به نوک گرفته.
محسن
پسره چی؟ از این مایکل سامسون‌ها؛ که موی دمِ خط‌شان از کنارِ گوش‌شان چکه کرده و نازک‌نازک تا میانِ صورت آمده و همان جا قندیل بسته، که وسطِ زیرلب‌شان مثلِ نوک نیزه ریش دارد و به اندازهٔ عَلمِ هیئت دور مچ‌شان چیز می‌بندند، که بلوزشان به اندازهٔ دو ورق روزنامه نوشته دارد، که شلوار لی‌شان را تیغ می‌اندازند یعنی به جانِ بادمجان‌شان قسم از هر چه تیپ زدن خسته‌اند، که کتانی می‌پوشند به‌قاعدهٔ کفشِ برق... خلاصه از همین‌ها که مامان‌شان بادشان را با پنبه می‌گیرد، پلوِ پاپا را می‌خورند دست‌شان را هم با ریش پاپا پاک می‌کنند.
محسن
خان کاروبار داشت با او صلاح‌مشورت می‌کرد؛ عمو نگو، بگو وزیر اعظم. البته به خاطر جُرمش، قدیمی‌ها صداش می‌زدند وزیر نیرو. اول‌بار اگر کسی نامش را در زندان می‌شنید گمان می‌کرد وزیری، وکیلی، رئیسی باشد ــ البته هیچ‌چیز بعید نیست، جای آن‌ها هم همین جاهاست. می‌توانست برقِ تمامِ لاکان را از تیر چراغِ کنار جاده بگیرد، حتا می‌توانست برقِ گیلان را از روسیه بگیرد. چنین کسی وزیر نباشد، کی باشد؟ اهل‌بیتِ ادارهٔ برق که هیچ، ناموسِ ادیسون را گچی کرد.
نسترن
نام‌برده، ملقب به وزیر نیرو، ابتدا رانندهٔ لندرورِ ادارهٔ برق بودند. سارق نبودند اما شاهد اختلاس بودند. وجدان‌شان طاقت نیاورد، به مقامات بالا گزارش دادند اما به‌اشتباه وی را اخراج کردند.
sama65
آدم را دو جور باید شناخت، یا در سفر یا در سفره.
محسن
حبسِ اول حیران بودم لانتوری دیگر چه صیغه‌ای است که به بعضی‌ها می‌گویند. تا فهم کردم یعنی رگ‌وپِی و آت‌وآشغالِ قصابی که حیوان هم لب نمی‌زند. هر هفتادتا لاشی می‌شوند یک لانتوری. درون کُریدور آدم بود که به‌تنهایی هفتادتا لانتوری بود.
محسن
هیچ‌کی درست‌وحسابی نمی‌داند بالا کجاست، به نصفِ مملکت می‌گویند بالا.
محسن
کف‌گیر درون اجاق بگذاری، بُزِ چلاق پاش را راست می‌کند که نعل بشود.
محسن
وقتی اردک می‌خری سَر بِبُری، چه فرقی می‌کند سرخی و سفیدیِ پرش.
محسن

حجم

۱۸۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۲۷ صفحه

حجم

۱۸۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۲۷ صفحه

قیمت:
۵۱,۰۰۰
۲۵,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد