بریدههایی از کتاب واژههایی در اعماق آبی دریا
۴٫۱
(۸۴)
امشب وقتی هنری به من پیام میدهد سعی میکنم جوابش را ندهم. صحبتکردن با او کار خطرناکیست، چون باعث میشود دلم بخواهد بیشتر و بیشتر با او حرف بزنم.
شاداب
منظورم این است که واژهها جلوی مرگ ما را نمیگیرند. واژهها مردهها را دوباره برنمیگردانند. در ابعاد بزرگی که گفتم مرگ بزرگترین چیز محسوب میشود.
شاداب
جایی که من میدونم تو باید هم ناراحت باشی. توی این شرایط خیلی طبیعیه. ناراحتی در این شرایط یک واکنش کاملاً طبیعیه.»
شاداب
تو نباید به امی فکر کنی. نباید بهش خیره بشی. نباید اون رو بخوای. از این کارها دست بردار. اگر هم نمیتونی واقعاً این کارها رو بکنی پس مجبوری حداقل وانمود کنی که داری فراموشش میکنی، چون اگه همهش دنبالش باشی پیشت برنمیگرده. این کارها روی امی تأثیری نداره.»
شاداب
باید یک دکمهٔ قطع وجود داشته باشد که وقتی کسی ترکت میکند بتوانی آن را فشار دهی و بگویی: تو دمار از روزگار من درآوردی و من هم دیگر تو را دوست ندارم.
شاداب
فقط باید قربانیان عشق یکطرفه رو ازبین ببرن. اونها فقط باید ما رو ببرن، بقیهش خودبهخود درست میشه.»
شاداب
عشق یکطرفه در صبح هم به همون اندازه مزخرفه که در شب هست
شاداب
همان لحظه به خودم میگویم کار احمقانهای انجام ندهی. یکوقت گریه نکنی و به او بگویی که چقدر برایت سخت بوده که او در مراسم خاکسپاری در کنارت نبوده.
شاداب
«هنری اگه عشق زندگیت داره یه عوضی رو میبوسه الان وقتشه که دوباره فکر کنی و ببینی آیا واقعاً اون عشق زندگیت هست یا نه.»
شاداب
«ممکنه پسرها از تو خوششون بیاد. خیلی از پسرها ممکنه از تو خوششون بیاد. ولی تو اونقدری خوب نیستی که لیاقت هنری رو داشته باشی. هیچوقت اونقدر خوب نبودی که لیاقت هنری رو داشته باشی.»
شاداب
ولی اگر قرار باشد موقعیتی برای ازدستدادن عقل وجود داشته باشد بهترین زمانش همینحالاست.
شاداب
«حس میکنم بند بند وجودم از هم جدا شده ولی من هنوز هم زندهام.»
شاداب
نمیشود با کسی که تو را فراموش کرده دوباره دوست شوی
شاداب
«زندگی همینه. بعضیوقتها مجبوری کاری رو که دوست نداری انجام بدی.»
شاداب
هیچکس پیش کسی که دوستش ندارد برنمیگردد.
شاداب
تصور اینکه زندگی من چقدر میتونه مزخرف باشه واقعاً سخته.»
شاداب
باید یک دکمهٔ قطع وجود داشته باشد که وقتی کسی ترکت میکند بتوانی آن را فشار دهی و بگویی: تو دمار از روزگار من درآوردی و من هم دیگر تو را دوست ندارم. من دکمهای نخواستم که به یک صندلیپران وصل باشد تا بتوانم او را از جهان هستی بیرون بیندازم، فقط دکمهٔ کوچکی میخواهم که او را از قلبم بیرون بیندازم.
zara
او یک دستهکلید یا یک کلاه نبود که ازدستش بدهم. ازدستدادن او ازلحاظ معنایی برابری میکند با اینکه بگویم ششهایم را ازدست دادهام.
Parinaz
بعضیوقتها چارهای نداری جز رهاکردن.
Parinaz
من هرچیزی را که به تو ربط داشته باشد دوست دارم
Parinaz
حجم
۲۴۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۳۲ صفحه
حجم
۲۴۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۳۲ صفحه
قیمت:
۷۳,۰۰۰
۵۱,۱۰۰۳۰%
تومان