- طاقچه
- دفاع مقدس
- کتاب حاج عمار
- بریدهها
بریدههایی از کتاب حاج عمار
۵٫۰
(۴)
محمدحسین دنبال همسفری میگشت که توی فراز و نشیب زندگی همراهش باشد. همان اول بهام گفت که زندگی با من یک زندگی معمولی نیست. گفت که هر وقت، هر جایی برای اسلام لازم باشد میرود. محمدحسین را میشناختم. میدانستم که سرباز مطیع امر ولایت است. میدانستم پا توی راهی نمیگذارد که ذرهای نارضایتی حضرت آقا تویش باشد
عشق کتاب
سردار حاجقاسم سلیمانی به دیدنمان آمد. به حاجآقا گفته بود «میخواهم مادر شهید را ببینم و چند کلامی با ایشان صحبت کنم.» حاج قاسم بهام تبریک و تسلیت گفت. گفت «عمار پسر من بود و من به اندازه پسرم او را دوست دارم. عمار، جوان شجاعی بود. رحمت به شیری که به او دادید. او خیلی دلاور بود. من هر شب برایش صدقه میگذاشتم و به او سفارش میکردم که مراقب خودش باشد. او فرماندهی بود که رشادت و شجاعتش من را یاد شهید همت میانداخت. او همت من بود.»
عشق کتاب
محمدحسین عاشق حضرت زینب (س) بود. وقتی از ایشان حرف میزد، میشد فهمید چقدر نسبت به این بانو ارادت و غیرت دارد. حضرت زینب هم به بهترین نحو مزد این عاشقی را داده بود.
عشق کتاب
گاهی که میآمد خانهمان، مینشست زمین تا پای من را ببوسد. همیشه حواسم بود که نگذارم این کار را بکند. بهاش اعتراض میکردم و میگفتم «حسین! این چه کاری است مادر؟! من اصلا از این کار شما خوشم نمیآید!» میخندید و میگفت «مامان، کاری به من نداشته باشید. بگذارید کار خودم را بکنم.»
عشق کتاب
با دیدن در و دیوار خانهاش در یزد که پر بود از عکس شهدا، بهاش میگفتم «حسین جان! اینجا خانه است یا حسینیه مامان؟ چه خبر است اینقدر دور تا دورت را پر کردهای از پرچم و بیرق و عکس شهدا؟!» میگفت «مامان! به خدا من با این شهدا عشق میکنم، تمام زندگی من اینها هستند.»
عشق کتاب
توی یزد آنقدر اینطرف و آنطرف رفته بود و فعالیتهای فرهنگی و مذهبی انجام داده بود و هرجا یک اثر به جا گذاشته بود که برای خودش آدم سرشناسی شده بود
عشق کتاب
توی این عرصه ماندن و جنگیدن، واقعا بصیرت میخواهد. باید در وهله اول خیلی مسائل برای طرف حل شده باشد. متاسفانه در شرایطی هستیم که پشت نبرد و دفاع در سوریه، حرفهای زیادی هست. این که همه بخواهند اصل موجودیت شیعه و حفظ نظام جمهوری اسلامی ایران را درک کنند، واقعا یک آرزوی بزرگ است.
عشق کتاب
بعضیها از من میپرسند که واقعا چه شد که محمدحسین توانست به این جایگاه برسد؟ من فقط میگویم که این بچه حاصل تربیت دستگاه امام حسین (ع) بود.
عشق کتاب
توی یک ماهِ منتهی به شهادتش، محمدحسین آنقدر به لحاظ روحی و معنوی رشد کرده بود که دیگر احساس میکردم ماندنی نیست.
عشق کتاب
«منِ شیخِ صاحب هیات، کاری را که محمدحسین توانست اینجا انجام بدهد، نتوانستم بکنم. مثلا نتوانستم بیایم توی دانشگاه آزاد، یک عده دانشجو با افکار خاص را به سمت خودم و افکارم جذب کنم و حرف برای گفتن و نگهداشتنشان داشته باشم.»
عشق کتاب
خدا به کارش برکت داده بود. وقتی کار برای رضای خدا باشد، خود خداوند به کار جلوه میدهد و آن را مبرز میکند. این سنت خداست.
عشق کتاب
توی صوتهایی که از مراسم عزاداری و روضهخوانیاش در دوران دانشجویی محمدحسین برایمان مانده، جایی میگوید «ای خدا! ای کاش جایی در بهشتزهرا (س) بود که ما آنجا دور هم جمع میشدیم و برای خانم زینب (س) گریه میکردیم و از غصه ظلمی که به او رفته میمردیم، بعد ما را همانجا دفن میکردند و به همه میگفتند اینها در روضه حضرت زینب (س) مردهاند.» او این حرف را زمانی میزند که هنوز هیچ خبری از جسارت به حرم حضرت زینب (س) و شلوغیهای سوریه نیست!
عشق کتاب
سردار حاجیزاده در آن مراسم گفت که حاجقاسم در جلسه شورای فرماندهی درباره شهید محمدخانی گفته که او فردی شجاع، دقیق، منضبط و مدبر بود.
عشق کتاب
عکس شهید و نگاهش حرفها داشت. حرفهایی آشنا که جز از او و همسنگران و همرزمانش، از کس دیگری نمیشد شنید. شاید میخواست به قول سید مرتضای آوینی بگوید «اگر طالب باشی، واصلی. ببین من طالب بودم و وصل شدم...»
عشق کتاب
یقین به این که شهدا زندهاند، تکتک سلولهای قلبم را اشباع کرده بود. یعنی اینقدر حیّ؟! یعنی اینقدر ناظر و دانا و توانا؟! چه اعجازی در سرانگشتان شهادت بود! از در و دیوار مسجد، عزت میبارید.
عشق کتاب
درست است که هرطرف سر میچرخانیم چیزی ما را یاد او، حرفهایش، رفتار و کارهایش میاندازد، اما هیچکدام از این حسرتها باعث نمیشود برای لحظهای از شهادتش احساس خسران کنیم. همهاش فکر میکنیم محمدحسین هست. نبودن و نیامدنش هیچ برایمان آزاردهنده نیست. من یقین دارم همراه دوستان شهیدش بر سر سفره ارباب بیسر، روزی میخورد.
عشق کتاب
حرملهها جان میگیرند و جلادوار، حنجره کودکان یمنی و سوری را میدرند. شمرها و عمرسعدها سوار بر مرکب نخوت و دنیاپرستی بر جاده بشریت میتازند و بر صورت معصوم منادیان حق تازیانه میزنند. در این میان عباسها متولد میشوند، علیاکبرها قد میکشند و رقیهها متکثر میشوند و تاریخ تکرار میشود.
عشق کتاب
حجم
۳۸۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
حجم
۳۸۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان