بریدههایی از کتاب طرح کلی اندیشه ی اسلامی در قرآن
۴٫۷
(۵۳۷)
مغفرت یعنی چه؟ ما دیدیم؛ به فلانی گفتیم آقا معذرت میخواهم، یک دشنامی به شما دادم، من را ببخشید. او هم با ناز و کِبری، یا با خوشاخلاقی و لطفی، بههرصورتی، گفت خیلیخب صرفنظر کردیم. فلانجا فلان جنایت غیرعمدی انجام گرفته، آدم اطراف آنکسیکه صاحبِ حق است، با التماس و درخواست و آقا ببخشید، آقا لطف کنید، او هم میگوید خیلیخب، شما را بخشیدم.
ketabkhan
خردمند ازنظر قرآن آنکسی است که این عالیترین ارزشها را بیشاز همهچیز و همهکس مورد نظر داشته باشد. «الَّذینَ یَذکرونَ اللّهَ» آن کسانیاند خردمندان که یاد میکنند خدا را، «قِیاماً» در حال ایستاده، «وَ قُعوداً» در حال نشسته، «وَ عَلی جُنوبِهِم» در حال به یک پهلو افتاده. یعنی در همهحال، در همهحال به یاد خدایند. اما این به یاد خدا بودن بهمعنای یک حالتِ عرفانی خلسهآمیز درویشمآبانه نیست که بعضی دلشان خوش باشد که خیلی خب، ما هم همیشه به یاد خداییم، همیشه هو میزنیم، نه؛ به یاد خدا بودنِ فعال، به یاد خدا بودنی که عملی محسوب میشود. چطور مگر؟
«وَ یَتَفَکرونَ فی خَلقِ السَّماواتِ وَ الاَرضِ» و میاندیشند در آفرینش آسمانها و زمین، در حال تفکرند. ببینید اولیالالباب، خردمندان آن کسانیاند که در حال تفکر باشند، «وَ یَتَفَکرونَ فی خَلقِ السَّماواتِ وَ الاَرضِ». بعد که این تفکر و اندیشمندی را انجام میدهند
العبد
در اسلام؛ برادران! ایمانِ ارزشمند، ایمان آگاهانه است، ایمانِ توأم با درک و شعور است، ایمانیست که از روی بصیرت، با چشم باز، بدون ترسِ از اشکال، بهوجود آمده باشد. آن ایمانی که فلان مرد مسلمان دارد، برای نگهداشتنش باید بگوییم روزنامه نخواند، فلان کتاب را نخواند، در کوچهبازار راه نرود، با فلانکس حرف نزند، سرما و گرما نخورد، آفتاب و مهتاب نبیند، تا بماند؛ این ایمان متأسفانه نخواهد ماند. ایمانی لازم است که آنچنان آگاهانه انتخاب شده باشد که در سختترین شرایط هم آن ایمان از او گرفته نشود.
العبد
بنده نسل قبل از جوان را میخواهم بگویم، این نسل قبل از جوانِ اجتماع ما، اینهایی که به یک چیزهایی، بهصورت یک ایمانهای کوری عقیده دارند؛ البته که به مجلس روضهخوانی میرود، البته که به نماز جماعت، اگر پا بدهد میرود، اما چون از روی منطق نیست، چون از روی آگاهی و شعور و درک نیست، خیلی آسان حاضر است مسجد را هم به آتش بکشد، امام حسین را هم پامال کند و برای آن چیزی که برایش ارزش واقعی دارد، همهٔ اینها را فدا کند، کمااینکه میکنند، کمااینکه میبینیم میکنند.
العبد
آن ایمانی که در اسلام ارزش دارد، ایمان مقلّدانه و متعصبانه نیست؛ یعنی ایمان مقلّدانه و متعصبانه قیمتی ندارد. دلیل میخواهید؟ از دهها دلیل یکی را بگویم و آن یک دلیل این است که ایمان وقتی از روی تقلید و تعصب بود، زائل شدنش هم بهآسانی کسبِ خودِ ایمانِ تقلیدی، آسان است. همانطورکه بچه، بدون هیچ زحمتی و شاگرد، بدون هیچگونه تلاشی، از پدر و مادر یا اولیای مدرسهاش یک ایمانی را مُفت گرفت، بههمین صورت هم دزدان ایمان، این ایمان را از او مُفت میگیرند.
العبد
ایمان و باور، خاصیت وابستگان به دعوت اسلام است. آدمهایی که ایمانی ندارند، باوری ندارند، فقط چون دیگران رفتند، اینها هم احتیاطاً دارند میروند، اینها در حوزهٔ قلمروی فکر اسلامی داخل نیستند، رودربایستی هم ندارد، ایمان لازم است. ایمان یعنی باور، به وضوح مطلب را پذیرفتن و قبول کردن، یعنی دنبال یک جاذبه حرکت کردن. اگر این جاذبه در مکتب دین و قرآن نباشد و دل تو را تسخیر نکرده باشد؛ یعنی اگر ایمان در این دل نباشد، این دل مرده است، زنده به نور اسلام نیست، نمیشود به آن گفت مُسلِم. پس ایمان لازم است. این مطلبِ اول.
العبد
ایمان از جملهٔ خصوصیاتی است که در پیامبرانِ خدا هست و اینجا ایمان یعنی باور، قبول و پذیرشِ با تمام وجود، باور به آنچه میگوید. نشانهٔ باورداشتن هم این است که خود، پیشاپیش دیگران در آن راه گام برمیدارد و حرکت میکند؛ لذا آیهٔ قرآن به ما اینجور میآموزد، میفرماید: «آمَنَ الرَّسولُ بِما اُنزِلَ اِلَیهِ مِن رَبِّهِ» ایمان آورده است پیامبر به آنچه نازل شده است بهسوی او از پروردگارش، «وَ المُؤمِنونَ» مؤمنان و گرویدگان به او، آن افراد برجستهای که پیرامون او را گرفتند و بلندگوهای دعوت او شدند نیز چنینند، «کلٌّ آمَنَ بِاللّهِ» همگی یا هریک، ایمان آوردند به خدا، خدا را قبول کردند، باورشان آمد، «وَ مَلائِکتِهِ» و فرشتگان خدا «وَ کتُبِهِ» و کتابهای آسمانی از آغاز تا انجام یکسره، «وَ رُسُلِهِ» و همهٔ پیامبران او را. ایمان پیغمبر و یارانش به همگان است، چون راه یک راه است،
در این ره انبیا چون ساربانند
العبد
فرق میان رهبران الهی و رهبران سیاستمدار جهانی در همینجاست. رهبر الهی مانند راهروِ این راه، به آنچه میگوید، به گامی که برمیدارد، به راهی که میپیماید، با همهٔ وجودش صمیمانه مؤمن است. درحالیکه سیاستمداران عالم، احیاناً سخنان زیبایی و بیانات دلکش و شیوایی ممکن است داشته باشند، اما به آنچه میگویند، ایمان، یا ایمانِ بهقدرِ لازم ندارند.
العبد
ای کسانی که پول خرج میکنید در جاهای مختلف، با نام دین و با نام غیرِ دین ـ بله، گاهی هم انسان با نام دین پول خرج میکند، درحالیکه انفاق نکرده است وحشت نکنید از این سخن که واقعیتی است و چه واقعیت تلخی! چقدر پولهایی که به نام دین مصرف میشود، خرج میشود، اما انفاق نیست اینها، چون خلئی را پر نمیکند، چون دردی را به درمان نمیرساند، چون نیازی را از این جامعهٔ مستمند برطرف نمیکند
العبد
ای برادر مؤمنْنام، انفاق میکنی؟ نمیگویم خرج میکنی یا نه؛ بله، خیلی خرج میکنی. چقدر در این روزهای ماه رمضان پول میدهی، غذای لذیذ میپزی، سفرهٔ رنگین میگستری و سیرها را دعوت میکنی، چقدر خرج میکنی، اما آیا انفاق هم میکنی؟
ای گویندهٔ عزیز، چقدر حرف میزنی، چقدر نفس میزنی، چقدر از سینه و از ریه و از وجود خود، از جسم و اعصاب خود مایه میگذاری، چقدر از نیروی بیانت خرج میکنی، اما آیا از این نیرو انفاق هم میکنی؟ پُرگفتن هنر نیست، گفتن آنچه مورد نیاز است، هنر است. آن انفاق نیست، این انفاق است.
العبد
انفاق عبارت است از آنکه خلئی و نیازی باشد در متن جامعه، تو آن خلأ و نیاز را پر کنی؛ انفاق یعنی این.
«وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقونَ»، یعنی چه؟ یعنی مؤمنین آن کسانی هستند که از آنچه ما به آنان روزی کردهایم، اسمِ مال در آن نیست؛ از پولهایی که به آنها دادیم؟ نه؛ فرق نمیکند، از پولی که دادیم، از عمری که دادیم، از فرزندی که دادیم، از آبرویی که دادیم، از توان جسمیای که دادیم، از زبانی که دادیم، از فکر و مغزی که دادیم، از همهٔ امکاناتی که دادیم، فرمود «ما رَزَقناهُم» از هر آنچه ما به آنها روزی دادهایم، چه میکنند؟ «یُنفِقونَ». انفاق میکنند. یعنی بهجا خرج میکنند، نه هر خرجکردنی. یکی از نشانههای مؤمن است.
العبد
جامعهٔ نمازخوان، یعنی جامعهای که دائماً به یاد خدا و در راه خداست. جامعهای که میگوید «اِیّاک نَعبُدُ وَ اِیّاک نَستَعینُ» جز خدا کسی را عبادت و عبودیت نمیکند و جز به خدا به هیچکس دیگر اتکاء و از کسی استعانت نمیجوید. جامعهٔ نمازخوان یعنی آن جامعهای که هر روز از سردمداران فساد، یعنی «مَغضوبٌ عَلَیهِم» و از دنبالهروان فساد، یعنی از «ضالّین» تبرّی میجوید. نماز اینهاست.
العبد
«اَلَّذینَ یُقیمونَ الصَّلاةَ» نماز را بهپا میدارند، یعنی در جامعه بهپا میدارند، جامعه را جامعهٔ نمازخوان میکنند. بعضیها دلشان خوش است که خودشان نماز میخوانند، بهجای هفده رکعت در شبانهروز، پنجاهویک رکعت میخوانند، غیر از نمازهای مستحبی دیگر. اگر بگویند، بابا، مردم گروهگروه از دین دارند رو برمیگردانند، غمشان نیست. گفت: آن گلیمِ خویش به در میبرد ز موج. میگوید آقا، ما گلیم خودمان را در ببریم خیلی کار است، خیلی هنر است، به دیگران نمیرسیم، بعضی اینجوریاند. آن عملی که نشانهٔ ایمان است، این عمل نیست. هرکسی نمازِ خوب بخواند، اما خودش بخواند، به دیگران کاری نداشته باشد، این درست نیست. درست نیست، یعنی کامل نیست؛ کامل.
العبد
توکل یعنی در همه حال، اتکاء و امیدت به خدا باشد. اگر درست موشکافی کنید، میبینید با این تعبیری که بنده عرض میکنم: در همهحال اتکاء و امیدت به خدا باشد؛ با این تعبیر، توکل از صورت یک چیز مخدر در میآید، بهصورت یک عامل برانگیزاننده و عامل تحرک، جلوهگری میکند.
العبد
«وَ عَلیٰ رَبِّهِم یَتَوَکلونَ»، نشانهٔ دیگر مؤمنین این است که بر پروردگار خود توکل و اتکاء میکنند. یعنی چه توکل میکنند؟ یعنی دست را روی دست میگذارند، میگویند خدا خودش درست کند؟ نه، معنای توکل این نیست. آنکسیکه دست روی دست میگذارد درمقابل تکلیفها و تعهدها و مسئولیتها، بهجای اینکه نیروی خود را مسئول بداند، معجزهٔ خدایی را مسئول فرض میکند؛ اینچنین آدمی باید بداند که قرآن این عمل را رد کرده است، بهصورت مشت محکمی بر دهان بنیاسرائیل که به موسی گفتند: «فَاذهَب اَنتَ وَ رَبُّک فَقاتِلا اِنّا هاهُنا قاعِدونَ» تو و پروردگارت بروید، مشغول جنگ بشوید، با دشمن بستیزید، ما اینجا نشستیم ـ به تعبیر بنده کنار دیوار، زیر سایه وقتی فتح کردید، ما را هم خبر کنید تا بیاییم. این را قرآن نفی میکند. این روش، روشِ بنیاسرائیلِ مطرودِ ملعونِ دور از جادهٔ انسانیتِ محروم از لذائذ دین و ایمان است، برای آنهاست، شایستهٔ مُسلِم نیست. پس توکل بهاینمعنا نیست.
العبد
مؤمن راستین، آن مؤمنی است که اگر یک کلمه از حقایق و معارف دینی و الهی در دل اوست، آن یک کلمه را با تدبر، با دقتنظر، با اندیشیدن، با هرچه نسبت به آن یک کلمه مساعد، ایمان خود را زیادتر کردن، این ایمان را از زایل شدن نجات بدهد. مؤمن واقعی این است.
العبد
رمانِ خدا چیست؟ هرچه هست، بدیهی است که خدا در مورد مالِ آدمی، در مورد جانِ آدمی، در مورد عمر آدمی، در مورد روابط انسان با سایر انسانها، در مورد روابط انسان با خدا، در مورد روابط انسان با حیوانات و حتی با گیاهان، تعهدها، مسئولیتها، تکلیفها، وظیفههایی معین کرده است. در اینهم اگر خدا را اطاعت کردید، میتوانید بگویید ما مؤمنیم، واِلّا ایمان بهصرف اینکه قلب انسان و دل انسان به یک قطبی وابسته است، اما شعاع این وابستگی در عمل، در دست، در زبان، در پا و در اعضا و جوارح دیگر منعکس نیست، به درد نمیخورد؛ بلکه اصلاً نام ایمان از نظر اسلام برای او صدق نمیکند، این منطق قرآن است
العبد
آنوقتی ایمان بهصورت راستین در کسی وجود دارد که برطبقِ آن ایمان عمل کند. آنوقتی کسی میتواند ادعا کند مؤمن واقعیست، که به لوازم ایمان و تعهدات ایمان پایبند باشد. آنوقتی کسی میتواند بگوید من به خدا مؤمن و معتقدم، که زندگی او و متنِ واقعیتِ وجود او، با آنکسیکه منکر خداست، تفاوتی داشته باشد. آنکسیکه امروز منکر خداست، عملش با عمل آنکسانیکه مدعی خدایند چه تفاوتی دارد؟ هر دو ظلم میکنند. هر دو در مادیات تا خرخره غرق شدند. هر دو برای این چند صباح زندگی، چند روز دیگر بیشتر نفسزدن و دو لقمهای خوردن و فضا را متعفّن کردن، برای دو صباح بیشتر راحت زیستن، حاضرند همهٔ فضیلتها را زیر پا بگذارند. منتها این یکی صاف میگوید من به خدا معتقد نیستم، آن دیگری مدعی است که به خدا معتقد است. این چهجور ایمانی است؟
العبد
«فَاتَّقُوا اللّهَ» پس از خدا پروا بدارید؛ این یک. «وَ اَصلِحوا ذاتَ بَینِکم» فیمابین خود را اصلاح کنید. اختلافات را در میان خود از میان بردارید. به سود حقیقت، آنکسانیکه سخنی غیر حقیقت میگویند، از سخن خود دست بکشند، اختلافات را از میان خود بردارید. «وَ اَصلِحوا ذاتَ بَینِکم» میان خود را اصلاح کنید، بر سر چیزهای جزئی به جان هم نیفتید، بهانه برای به جان یکدیگر افتادن نجویید. خاصیت یک عده مردمی که جنگشان میآید با دوستان و با دشمنان، همین است که دنبال بهانههای کوچک برای جنگیدن و دعوا کردن و ایجاد اختلاف میگردند. نصیحت خدا و رسول به اینگونه مردم این است که بهجای آنکه برای جنگیدن با دوستان بهانه بجویید، برای جنگیدن با دشمنان بهانهها را پنهان نکنید. اگر اهل جنگی، با دشمن بجنگ، با برادر چرا؟ با دوست چرا؟ «وَ اَصلِحوا ذاتَ بَینِکم».
العبد
امام همهکارهٔ انفال است. امام یعنی حاکمِ الهی. در روزگاری که امامِ معصوم بر مردم حکومت نمیکند، آنکسیکه از سوی خدا میتواند و میباید بر مردم حکومت بکند، او همهکارهٔ انفال و ثروتهای عمومی میشود.
بههرصورت، اگرچه این ثروتها عمومی است، یعنی معدنها از آنِ همگان است، جنگلها و نیزارها برای همه است، مرتعها برای همه است، غنیمتهایی که از دشمن بهدست میآید، برای همه است؛ صوافیالملوک برای همه است، از این قبیل موارد و مصادیقی که برای انفال ذکر شده؛ اگرچه برای همگان است، اما بالاخره باید در اختیار یک قدرتمندِ الهی که همان حاکم اسلامی است، قرار داشته باشد. آن کیست؟ در زمان وجود پیغمبر، رسولاللّه، پس از او امام معصوم، اگر امام معصوم نباشد، امامِ عادلِ الهی؛ آنکسیکه زمامِ حکومت اسلامی باید در دست او باشد، او مسلطِ به امر انفال است.
العبد
حجم
۴٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۹۳ صفحه
حجم
۴٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۹۳ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان