بریدههایی از کتاب طرح کلی اندیشه ی اسلامی در قرآن
۴٫۷
(۵۳۷)
گفت امیر دستت را بده با تو بیعت کنم. چه کسی میگوید؟ عبداللّه عمر. به چه کسی؟ به حجاج. عبداللّه عمری که به علیبنابیطالب نگفت دستت را بده بیعت کنم، احتیاط کرد آنجا، احتیاطِ در دین؛ به حجاج میگوید امیر دستت را بده با تو بیعت کنم. حجاج در جوابش چه گفت؟ حجاج گفت دستم مشغول کاغذ نوشتن است، با پایم بیعت کن. پایش را دراز کرد، گفت با پایم بیعت کن. او هم با پای حجاجبنیوسف بیعت کرد. آدم پَست و زبونی که برای خاطر دو روز دیگر زندگیکردن، آنهم زندگی کردن به این بدی، زندگی کردنی که تویش نه کام دنیاست نه کامِ آخرت، زندگی کردنی که فقط چند کیلو غذا حرام کردن در آن هست و بس، زندگی کردنی که انسان را به خدا نزدیک نمیکند؛ و به شیطان نزدیک میکند. برای خاطر دو روز زندگی کردنِ اینجوری، آدم بیاید با حجاج و با پای حجاج بیعت بکند؟ منشأش چیست؟ منشأش چیزی جز ترس که نیست.
العبد
چه کسی معاویه را نمیشناخت، از مردمانی که اطراف امیرالمؤمنین بودند و در تیررسِ تعلیمات و آموزشها و سخنان آن بزرگوار، چه کسی؟ در حجاز چه کسی نمیشناخت معاویةبنابیسفیان را؟ چه کسی نمیشناخت یزیدبنمعاویه را؟ چه کسی نمیشناخت عبدالملک مروان را؟ دودمان بنیامیه را چه کسانی بودند که ندانند، نشناسند، نیازموده باشند، تجربه نکرده باشند، سخن قرآن را و سخن پیامبر را و واقعیت تاریخیِ محکومکنندهٔ نسبت به آنها را نفهمیده باشند، لمس نکرده باشند؟ همه میدانستند. جز ترس؟ علت اینکه میرفتند تسلیم میشدند، علت اینکه همکاری میکردند، علت اینکه مزدور میشدند، علت اینکه در مقام مزدوری، خودشیرینی هم میکردند، خوشرقصی هم میکردند، این نبود جز ترس. و این ترس، از طبقات پایین مردم بگیر تا طبقات عالیه، تا چهرههای معروف، تا آنهایی که مردم نسبت به آنها امیدها داشتند، همه را فرا گرفته بود.
العبد
«فَلا تَخافوهُم وَ خافونِ»، ریشهٔ ترس از دیگران را در دل خود بخشکانید، از من بترسید؛ و کسی که از خدا ترسید، از هیچکس دیگر نمیترسد. کسی که موحد بود، کسی که اعتقاد به قدرت پروردگار داشت، ترس در او از بین میرود.
العبد
از جملهٔ تأثیرات توحید در روان یک موحد این است که ریشهٔ ترس را در او میخشکاند، و این خیلی مهم است.
العبد
آدم موحد درمقابل خود وقتی نگاه میکند، در کنار نیازهای مادی، دهها نیاز، صدها نیاز از عظیمترین و عزیزترین نیازهای انسان را میبیند. تمام ذهنش و فکرش و حواسش، منحصر و متوقف نیست در نیازهای پست و حقیر و کوچک، آنگونه که انسانهای در باطن مادی، اگرچه در ظاهر الهی، در ظاهر معنوی، خودشان را در آن محبوس و زندانی کردهاند.
العبد
انسان موحد از جملهٔ تأثیراتی که روح او از ناحیه و قِبَلِ توحید میبرد، یکی این است؛ دارای وسعت افق دید میشود. موحد از تنگنظریها، از کوتهبینیها، از نزدیکبینیها آسوده و راحت است. آدم موحد نمیگوید من در این میدان شکست خوردم یا جبههٔ ما دراینزمینه عقب نشست و کار به زیان ما تمام شد. او اینقدر نزدیکبین نیست. او میداند که فکر توحیدی به درازای عمرِ بشر دارای قلمرو است، عمرِ بشریت؛ با مقیاس عمرِ بشریت، ده سال و بیست سال و پنجاه سال و صد سال، یکلحظه و یکدقیقه بیش نیست.
العبد
این یک ایمانیست، آگاهانه است، همراه با تعهد است، تعهدش از تعهد همهٔ مبانی اعتقادیِ مذهبی و غیرمذهبی، سنگینتر است و قاطعتر و جامعتر و شاملتر؛ این توحید است.
العبد
کلمهٔ توحید از باب تفعیل است. توحید را از هر طلبهای شما بپرسید که یعنی چه، معنای لغویاش چیست؛ خواهد گفت یکی کردن. توحید از وحدت است، از مادهٔ وحدت، از ریشهٔ وحدت؛ یعنی یکی بودن. توحید صیغهٔ باب تفعیلش، بهقول ما طلبهها، میشود یکی کردن. توحید یعنی یکی کردن، واحد کردن، واحد ساختن. یعنی چه؟ یعنی خدایان متعدد را بهصورت خدای واحد درآوردن، جامعهٔ غیرتوحیدی را توحیدی کردن، مغز مشرک و دل مشرک را مغز موحد و دل موحد قراردادن. توحید، یکی کردن، همهاش تعهد است. انجام دادن است در آن، کار است در آن، اصلاً کلمهٔ توحید این اقتضاء و ایجاب را دارد.
العبد
«اِنَّ اَکرَمَکم عِندَ اللّهِ اَتقاکم» این حکم قاطعِ اسلامیست در زمینهٔ نفی طبقات اجتماعی؛ گرامیترین شما در نزد خدا، باتقواترین است. یعنی از یک طبقهای بودن، وابسته به خانوادهای بودن، وابسته به یک سلسله و تیرهای بودن، موجب گرامیتر بودن نیست. و تازه نکتهٔ جالبتر و باریکتر اینجاست؛ آنهایی که باتقوا هستند، که بالاتر از دیگرانند، باز از امتیازات حقوقیِ بیشتری برخوردار نیستند. اینجور نیست که آدمهای باتقوا یک پول بیشتری بگیرند، یک حقوق بیشتری داشته باشند یا از حقوق اجتماعی بیشتری و بهتری برخوردار باشند، نه، نهخیر؛ اینجور نیست، بلکه «اِنَّ اَکرَمَکم عِندَ اللّهِ» پیش خدا عزیزترند.
العبد
امام سجاد صلواتاللّهعلیه هم که فرزند پیغمبر و فرزند امیرالمؤمنین و فرزند فاطمهٔ زهرا و فرزند حسینبنعلی، علیهمالسلام است، او هم باید بِنالد، زار بزند، اشک بریزد؛ و میکند این کار را. یک آدم غیر وابستهٔ به این خاندانِ پاک هم درمقابل خدا همینجور باید زار بزند. برای کسب و کارِ دنیا، امام باقر صلواتاللّهعلیه و امام صادق هم میرود بیل میزند. یک آدم معمولی هم بیل میزند. امام صادق را مثال نزنم، امیرالمؤمنین صلواتاللّهوسلامهعلیه هم کار میکند، کار در دوران قدرت، در دوران آقایی. در زمان پیغمبر، یکی از بزرگترین فرماندههای سپاه پیغمبر، در غالب جنگها و همهٔ جنگها امیرالمؤمنین است. میرود بیل میزند، میرود باغداری میکند، میرود آبیاری میکند و ازاینقبیل. ببینید، پول اگر بخواهید بهدست بیاید، باید کار کنید، دانش اگر بخواهی، باید درس بخوانی، مقام سیاسی اگر بخواهی، باید تلاشِ لازم را بکنی. و راهِ تلاش در مقابل همگان باز است؛ همه، هرکسی تلاش کرد، میرسد.
العبد
در جامعهٔ اسلامی با حکومت اسلامی، ذیلِ ظلِّ مقرراتِ اسلامی، اینجور نیست که کسی برای درسخواندن، برای کار کردن، برای چیز فهمیدن، برای پول در آوردن، برای کار گرفتن، برای شاغلشدن، حتی تا بالاترین مقامات، محتاج پارتی باشد. در جامعهٔ اسلامی اینجور است؛ میدانیست وسیع و دارای میلیونها راه درمقابل میلیونها انسان؛ بروند، همه استفاده کنند، همه در این میدان بهسوی هدفها و مقصودهای مادی و معنوی بدوند، هیچ اشکالی ندارد، راه جلوی همه باز است؛ برخلاف نظامهای غیرتوحیدی، برخلاف نظامهای جاهلی که جاده را برای بعضی آسفالته میکنند و برای بعضی، راهها را پر از خار و سنگ و مانع. بهقول سعدی سنگ را میبندند و سگ را میگشایند، در جامعهٔ اسلامی اینجور نیست.
العبد
توحید بهمعنای یک خدا قائل بودن، تدبیر و خلق و آفرینش و ادارهٔ جهان را از یک خدا دانستن، ضامن نفی طبقات اجتماعیست.
العبد
شما فکر میکنید که در یکچنین اجتماعی، آیا امکان دارد که اختلاف طبقاتی روزی برافتد؟! چنین چیزی ممکن است؟ چرا ممکن باشد؟ فکر میکنید اختلاف طبقاتی را چه کسی ممکن است بر بیندازد در یک جامعهٔ مختلفالطبقات؟ آیا طبقهٔ بهرهمند؟ آیا طبقهٔ برخوردار میآید میگوید برای خاطر خدا من از حقوقم گذشتم؟ اینکه خیال خامیست. لابد اگر اختلاف طبقاتی بخواهد برافتد در اجتماعی، طبقهٔ محروم باید حق خودش را بخواهد، برخورداریای که برای او هست طلب کند و اعتراض کند به برخورداریهای زیادیِ طبقات بالا، طبقهٔ پایین باید اعتراض کند.
العبد
ستم بزرگ تاریخ و لکهٔ ننگ بزرگ تاریخ بشر از جمله همین است: اختلاف طبقاتی. یعنی چه اختلاف طبقاتی؟ یعنی اینکه انسانهایی که در این جامعه زندگی میکنند، اینها همه مثل هم نیستند. یک عده محکومند به اینکه محرومیت بکشند، رنج ببرند، خدمت گروههای دیگر را بکنند و باید از این محرومیت و رنج، گلهای هم نداشته باشند. یک عده هم بایستی برخوردار باشند، بهرهمند باشند، لذت و عیش زندگی برای آنها باشد، از همهٔ مزایا آنها بتوانند استفاده بکنند و اشکالی هم نداشته باشد.
العبد
جامعهٔ توحیدی طبق این اصطلاحی که به گوش شما آشناست، یک جامعهٔ بیطبقه است، یک جامعهای است که گروههای انسانها در آن جامعه از یکدیگر برحَسَب حقوق و مزایا جدا نشدند. همهٔ انسانها زیر یک سقفِ حقوقی زندگی میکنند. همه در یک مسیر و با یک نوع امکانات و با یک نوع حقوق زندگی میکنند و حرکت میکنند
العبد
اگر چنانچه آن گوینده دارد از زبان شیطان سخن میگوید، از زبان ابلیس دارد حرف میزند، برخلاف منطق و فلسفهٔ فکر الهی دارد بحث میکند و حرف میزند، و تو مذعنانه و معترفانه داری گوش میکنی، در همان حال مشغول عبادت و اطاعت ابلیسی؛ یعنی خود او شیطان است اصلاً. خود همانیکه آنجور دارد حرف میزند شیطان است، نمیخواهد بگوییم نمایندهٔ شیطان یا بلندگوی شیطان، نه؛ خود شیطان، بهآنمعنایی که شیطان را گفتیم، که معنای قرآنی شیطان هم همان است.
العبد
بنابر فرهنگ قرآنی، عبادت از یک موجود غیر خدایی، میخواهد این موجود یک قدرت سیاسی باشد؛ میخواهد یک قدرت مذهبی باشد؛ میخواهد یک عامل درونی باشد، مثل نفس انسان، تمایلات نفسانی و شهوانی او؛ میخواهد یک موجودی باشد خارج از وجود انسان، اما نه یک قدرتِ متمرکزِ سیاسی یا دینی، درمقابل یک زن، درمقابل یک نفر آدمی که برای او انسان یک احترام بیجایی قائل است، درمقابل یک دوست؛ عبادت کردنِ درمقابل اینها یعنی اطاعت کردن اینها. هرکسی که اطاعت کند از کسی یا از چیزی، عبادتِ او را کرده است.
العبد
اگر تدبیر تکوینی عالم به دست اوست، چرا تدبیر تشریعی عالم به دست او نباشد؟
العبد
اطاعتِ آن قدرتی که از سوی خدا و نمایندهٔ خدا نباشد، اطاعتِ از آن مرکزی که آن مرکز، از مرکز قدرت پروردگار الهام نگرفته باشد، این در حدّ شرک است یا خود شرک است
العبد
«اَن لاتَعبُدُوا الشَّیطانَ»، یعنی چه؟ عبودیت نکنید، سرسپرده و مطیع نگردید آن نیروهای شرآفرین را. و توحید یعنی این. اینکه میگویم توحید یعنی این، نهاینکه همهٔ توحید این است، نه؛ رقائق و دقایق توحید بهجای خود، رویهها و بدنههای دیگر توحید که شاید بعضی را خود ما هم در آینده بحث کنیم، آنهم بهجای خود، اینهم یک بدنه و یک رویه و یک نما از استوانهٔ توحید است؛ اطاعت نکردن، عبودیت نکردن، متحمل تحمیلات نشدن.
العبد
حجم
۴٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۹۳ صفحه
حجم
۴٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۹۳ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان