بریدههایی از کتاب طرح کلی اندیشه ی اسلامی در قرآن
۴٫۷
(۵۳۷)
همهجا، همه همراه بودهاند و بهسوی یک مقصد پیش میتازیدهاند. «لا نُفَرِّقُ بَینَ اَحَدٍ مِن رُسُلِهِ»
fateme dehnavi
«غُفرانَک رَبَّنا» آمرزشت، مغفرتت پروردگارِ ما. پاداشی که از تو میخواهیم خدایا، مغفرت توست و نه چیز دیگر، «وَ اِلَیک المَصیرُ» بازگشت ما بهسوی توست. (که باز در زمینهٔ مسئلهٔ بازگشت بهسوی خدا بودن، حرفهای خیلی جالبی هست که در همین سلسله، در فصل معاد از قرآن،
fateme dehnavi
رحمت خدا را برای کجا میدانیم؟ برای آنجا که عمل نکردیم. درصورتیکه نافرمانی کردیم، درصورتیکه منطقهٔ ممنوعهٔ خدا را زیر پا لگدکوب کردیم، مسئولیت و تعهدِ الهی را ملاحظه نداشتیم؛ در یکچنین صورتهایی میگوییم: ما که عمل نداریم، مگر خدا رحممان کند. رحم را، رحم خدا را، رحمت پروردگار را، رقیب عملکردن و جایگزین عملکردن میدانیم. آیهٔ قرآن بهعکس است؛ میگوید عمل کنید، اطاعت کنید، شاید مورد رحمت پروردگار قرار بگیرید. رحمت خدا آنوقتیست که یک ملتی به مسئولیتش عمل کند.
کاربر ۱۱۶۷۹۱۰
«هُوَ اجتَباکم» او برگزیده است شما را، انتخاب کرده برای برداشتن این بار، «وَ ما جَعَلَ عَلَیکم فِی الدّینِ مِن حَرَجٍ» در دین، بر شما سختی و فشار و صعوبتی هم قرار نداده، فشاری نیست. اینقدرها سنگین نیست این بار، اینقدرها برداشتنش عذاب و شکنجه ندارد، قابل تحمل است. «وَ ما جَعَلَ عَلَیکم فِی الدّینِ مِن حَرَجٍ» بر شما در کار دین حرجی، صعوبتی، فشاری قرار نداده، «مِلَّةَ اَبیکم اِبراهیمَ» اینهمان آیین پدرتان ابراهیم است، «هُوَ سَمّاکمُ المُسلِمینَ مِن قَبلُ وَ فی هذا» او شما را در گذشته و در این نوبت، مسلمان و مسلِم و تسلیم خدا نامیده است ـ «وَ مِن ذُرِّیَّتِنا اُمَّةً مُسلِمَةً لَک»، این در دعای ابراهیم است در سورهٔ بقره، اشاره به آنجاست «هُوَ سَمّاکمُ المُسلِمینَ مِن قَبلُ و فی هذا»، این بار را به شما دادیم، این گزینش را نسبت به شما به عمل آوردیم، برای چه؟ تا چه بشود؟ تا شما چه کنید و به کجا برسید؟ «لِیَکونَ الرَّسولُ شَهیداً عَلَیکم وَ تَکونوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ»؛ مسئول مستقیم شما پیغمبر است و مسئول همهٔ بشریت شمایید. تا پیامبر بر شما گواه و مراقب و دیدبان باشد و شما بر بشریت گواه و مراقب و دیدبان باشید. شما زمامداران بشرید، شما ادارهکنندگان بشریّتید، شما دیدبانان این قافلهاید.
fr
بنیاسرائیل در زمان خودشان و مسلمانان در زمان خودشان، شایستهترین امتها و افراد بودند برای تحمل بار امانت اسلام، رهبری و هدایت بشر؛ لذا بود که به اینها این بار امانت داده شد. آیا برداشتند یا نه؟ اگر برداشتند، این بار امانت را به سرمنزل رساندند، البته بهترین و گزیدهترین و شایستهترینِ مسلمانانند، اما اگر نه چطور؟ اگر برنداشتند، همان وضعی را دارند که یهود دارا شدند بر اثر حمل نکردن بار امانت: «وَ ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ وَ المَسکنَةُ وَ باؤُو بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ»، این برای دنیاشان، مَأواهُم جَهَنَّمُ، آنهم برای آخرتشان.
fr
بههرصورت سالیانی است، و سالیان دراز، روی مغزها دارند کار میکنند تا بگویند اسلامِ منهای عمل، ایمان بدون عمل، در دل محبت و ایمان و باور و نه در عمل، حرکت و تلاش و اثر، سالهاست به ما این را میخواهند بباورانند. و قرآن همچنان ندایش بلند و زنده و شاداب است که «وَ ما اُولئِک بِالمُؤمِنینَ»، آنکسانیکه این کارها را ندارند، (که تلاوتش را یا امروز یا فردا خواهیم دید) مؤمن نیستند، ایمان ندارند. آن کسانی مؤمنند، آن کسانی با شمایند، آن کسانی مشمول لطف خدا و برادری و مسلمانی هستند که در راه خدا، طبق ایمان، متعهدانه حرکت کنند، تلاش کنند، کار کنند. این منطق قرآن است.
fr
اگر فقط تشخیص و ایمان قلبی و باور کافی بود، عمروعاص باید اولْشیعهٔ عالم باشد. عمروعاصی که ماجرای غدیرخم را یا به چشم دیده، یا از کسانی که به چشم دیدهاند شنیده، من و شما بعد از سیزده قرن و خردهای این ماجرا را در کتابها فقط میخوانیم. عمروعاصی که دربارهٔ امام علی علیهالسلام شعر میگوید، عمروعاصی که در دم احتضار، در آن حساسترین ساعتها و لحظههایی که برای ذهن یک انسان مطرح است، اظهار ندامت میکند، اظهار پشیمانی میکند، میگوید دینم را به دنیای معاویه فروختم، با علی که میدانستم حق است، جنگیدم. پس عمروعاص به نظرم عمیقتر و علمیتر از شیعهٔ قرن چهاردهم هجری به ولایت بلافصل امیرالمؤمنین پی برده و تصدیق کرده بود، اما آیا شیعه است؟ شما میگویید نه. چرا شیعه نیست؟ برای خاطر اینکه اعتقاد به امامت امیرالمؤمنین تعهدهایی میآورد. اولْتعهدش بیعت نکردن با معاویةبنابیسفیان است. عمروعاصی که با معاویه همدست میشود و با همین علی میجنگد؛ یعنی به تعهدهای تشیّع، به مسئولیتها و تکلیفهایی که این باور به انسان متوجه میکند، پایبند نمیماند، شیعه نیست.
fr
اگر فقط تصدیق و پذیرش در صدق کلمهٔ ایمان کافی بود، من میگویم اولْمؤمنِ به پیغمبر ابولهب بود یا ولیدبنمغیرة مخزومی بود. آن هوشمندان عرب خیلی خوب میفهمیدند که رسول خدا دروغ نمیگوید، خوب میفهمیدند که راست میگوید. دلیل میخواهید؟ دلیلش اینکه مینشستند با همپیالههایشان تصمیم میگرفتند پیغمبر را رسوا کنند. میگفتند برویم بشنویم، ببینیم چه میگوید، عیبهایش را بگیریم. بعد که میرفتند مینشستند، فردا شب میآمدند، میگفتند نه، این کلام بشر نیست، این سخن خدای بشر است. پس قبول میکردند، تصدیق میکردند که او از سوی خدا سخن میگوید. اما جنابعالی بعد از چهارده قرن از آن تاریخ، او را مؤمن نمیدانی. من میگویم اگر او مؤمن نیست؛ به دلیل اینکه این ایمانش، این قبولش، این تصدیقش با تعهدهای متناسب همراه نبوده، آیا ما مؤمنیم؟ درحالیکه تصدیق ما هم با تعهدهای متناسب همراه نیست. چه میفرمایید شما؟
fr
آنکسانیکه فرض میکردند ایمان یک چیزی است برای منطقهٔ قلب آدمی، ولو انسان به لوازم و تعهدات ایمان پایبند نباشد، میتواند در حوزهٔ مؤمنین باشد؛ آنکسانیکه خیال میکردند با مؤمن بودنِ فقط، یعنی با باور داشتنِ فقط، بدون عمل، بدون تلاش، بدون مجاهدت، نویدهای خدا در مورد مؤمنین نصیب انسان میگردد؛ آنهاییکه گمان میکردند بهشت را به یک امر قلبی میدهند و بدون عمل، حکومت روی زمین را به یک امر قلبی میدهند نه به عمل؛ آنکسانیکه تصور میکنند بهطورخلاصه که اگر عمل را حذف کنیم، از ایمان چیزی باقی میماند؛ اینها بایستی به این آیات و آیات دیگری که در تلاوت بعدی هست و دهها مورد دیگر در قرآن و سراسر قرآن با دقت بیندیشند تا ببینند، آن ایمانی ازنظر اسلام ارزش دارد که با عمل، با مسئولیت، با تکلیف، با تعهد همراه است.
fr
ببینید اساسیترینِ نقاطِ یک فلسفهٔ فکری که الهامبخش یک زندگی فردی و اجتماعی بشود، همین است: «رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلاً». الهی است، معتقد به خداست؛ لذا میگوید پروردگارِ ما، تو این آسمان و زمین را، اینهمه غوغا را، به بیهوده و پوچی نیافریدهای، «سُبحانَک» تو از این منزه و پیراستهای که کار بیهوده بکنی؛ پس من مسئولیتی دارم، پس من باید راهی را بپیمایم، پس من درمقابل این نظم عجیب و شگفتآور، یک نقطهای هستم و برای کاری. در این نظم عجیب، یک جایی هم من دارم که اگر آنجا را بهصورت درست و صحیح، آن عمل را بهصورت آنچنانی که تو خواستهای انجام ندهم، این نظم را خراب کردهام.
fr
«وَ الکاظِمینَ الغَیظَ» و فروبرندگان خشم. فروبرندگان خشم یعنی چه؟ یعنی بر اساس احساسات کار نمیکنند، همهجا عقل. اما گاهی عقل هم با خشمهای درست همراه است، نمیبینید در قرآن میگوید: «اَشِدّآءُ عَلَی الکفّارِ رُحَمآءُ بَینَهُم». اینیکه میگویند «وَ الکاظِمینَ الغَیظَ»، معنایش این نیست که شما خیال کنید میخواهیم بگوییم خشم یک ملت، خشم یک انسان، خشم یک جامعه، علیه آنکسانیکه باید بر آنان خشم گرفت، نیست و نابود باد، نه. قرآن هم نمیگوید که این خشمها را فرو بخورید، میگوید بر اساس خشم، کاری انجام ندهید. «وَ الکاظِمینَ الغَیظَ» کظمکنندگان، فروبرندگان. نه فراموشکنندگان؛ فروبرندگان غیظ و خشم. که وقتی خشم فرونشست، انسان میتواند با عقل، با درک، آنچه را که شایسته است انجام بدهد.
Mohammad Ali Zareian
حرف معمول اجتماع ما و مردم ما این است. رحمت خدا را برای کجا میدانیم؟ برای آنجا که عمل نکردیم. درصورتیکه نافرمانی کردیم، درصورتیکه منطقهٔ ممنوعهٔ خدا را زیر پا لگدکوب کردیم، مسئولیت و تعهدِ الهی را ملاحظه نداشتیم؛ در یکچنین صورتهایی میگوییم: ما که عمل نداریم، مگر خدا رحممان کند. رحم را، رحم خدا را، رحمت پروردگار را، رقیب عملکردن و جایگزین عملکردن میدانیم. آیهٔ قرآن بهعکس است؛ میگوید عمل کنید، اطاعت کنید، شاید مورد رحمت پروردگار قرار بگیرید. رحمت خدا آنوقتیست که یک ملتی به مسئولیتش عمل کند. خدا آنوقتی به مردمی رحم میکند که او را اطاعت کنند، تکالیف خود را انجام بدهند.
Mohammad Ali Zareian
عالِم اسلامی همانی است که سعی میکند که بگیرد غریق را. یک فرد آگاه مسلمان، هر انسان مسلمان ـ که مسلمان بودن و مسئول بودن با یکدیگر لازم و ملزوم هستند همینجور است؛ سعی میکند غریق را، وَبازَده را، بیمار را، نجات بدهد؛ اینکه با فرار جور درنمیآید. خودش را متقی میکند، دارای تقوا؛ یعنی آن تجهیز لازم را، آن زره لازم را درمقابل آسیب گناه، بر تن میپوشد و وارد منطقهٔ گناه میشود، برای دستگیری گناهکاران؛ خلاصه تقوا این است.
Mohammad Ali Zareian
بنده یک ماهِ رمضان در مسجد امام حسنِ مشهد سخنرانیِ مستمرِّ سی جلسهای داشتم.. آن زمان به ضبط سخنرانیها خیلی اهمیت داده نمیشد؛ اما استثنائاً همهٔ این سی سخنرانی ضبط شده است. این سخنرانیها منبع خوبی برای مچگیری ماست! در آن سخنرانیها راجع به توحید، امامت، ولایت، نبوت و سایر مباحث اساسی بحث شده است که الآن هم آنها را تأیید میکنم. اینها پایههای فکری برای ایجاد یک نظام اسلامی بود؛ اگرچه ما آن موقع امیدوار نبودیم که نظام اسلامی شش، هفت سال دیگر محقّق شود. میگفتیم اگر پنجاه سال دیگر هم ایجاد نشود، بالاخره پایههای فکریاش اینهاست. آن کار، جهتدادن به فکر نسل جوانِ آن روز بود.
Mohammad Ali Zareian
این طرح، درحقیقت بازگوکنندهٔ نظام فکری معظّمله است. ایشان در طی این جلسات، پایههای نظام فکری خود را که برگرفته از آیات قرآن و سیرهٔ ائمه است، تبیین کردهاند. درستی این ادعا زمانی بیشتر معلوم میشود که با نگاهی دقیق، بیانات معظّمله و جهتگیریهای ایشان در این سالها را بررسی کنیم. خطی کلی و اساسی دیده نمیشود، مگر اینکه ریشه در این نظامِ ترسیمشده داشته باشد. حتی آیات مطرحشده در این سلسله جلسات، جزو آیاتی هستند که ایشان بهطور معمول در بیاناتشان به کار میبرند. لذا مخاطب با مطالعهٔ کتاب حاضر، گامی مهم در راستای آشنایی با نظام فکری معظّمله برداشته است.
Mohammad Ali Zareian
مؤمن واقعی اینجور است. اگر اینجور بود یک ملتی، یک امتی، اگر یک عده جمعیت به این صورت تحت فرمان خدا قرار گرفتند، آنوقت است که رحمت پروردگار و لطف بینهایت او شامل حال آنان خواهد شد، آنوقت است که یک امت به آقایی میرسد، آنوقت است که یک ملت به رشد انسانی میرسد، آنوقت است که اسارتها و زنجیرها از دست و پای او باز میشود، آنوقت است که رحمت الهی شامل حال او میشود. «وَ اَطیعُوا اللّهَ وَ الرَّسولَ لَعَلَّکم تُرحَمونَ»
m .azar
«وَ الکاظِمینَ الغَیظَ» و فروبرندگان خشم. فروبرندگان خشم یعنی چه؟ یعنی بر اساس احساسات کار نمیکنند، همهجا عقل. اما گاهی عقل هم با خشمهای درست همراه است، نمیبینید در قرآن میگوید: «اَشِدّآءُ عَلَی الکفّارِ رُحَمآءُ بَینَهُم». اینیکه میگویند «وَ الکاظِمینَ الغَیظَ»، معنایش این نیست که شما خیال کنید میخواهیم بگوییم خشم یک ملت، خشم یک انسان، خشم یک جامعه، علیه آنکسانیکه باید بر آنان خشم گرفت، نیست و نابود باد، نه. قرآن هم نمیگوید که این خشمها را فرو بخورید، میگوید بر اساس خشم، کاری انجام ندهید.
مشکیجه:)
انفاق آن خرج کردنی را میگویند که با آن، یک خلئی پر بشود، یک نیاز راستینی برآورده بشود. کجایند آنکسانیکه میلیونها خرج میکنند، بهظاهر هم برای کارهای نیک خرج میکنند، تا از زبان قرآن به آنها بگوییم که بدبختترین مردمند، زیرا کارشان انفاق نیست. «قُل هَل نُنَبِّئُکم بِالاَخسَرینَ اَعمالاً (۱۰۳) الَّذینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم یَحسَبونَ اَنّهُم یُحسِنونَ صُنعاً». این پولهایی که خرج میشود، این زر و زیورهایی که بر پیکر گرسنهٔ یک عده مردم آویخته میشود، این پیرایههای زیادی و دروغین؛ اینها انفاق نیست، چرا؟ چون خلئی را پر نمیکند.
مشکیجه:)
ولایت در یک انسان، بهمعنای وابستگی فکری و عملیِ هرچه بیشتر و روزافزونتر با ولیّست. ولیّ را پیدا کن، ولیِّ خدا را بشناس، آنکسیکه او ولیّ حقّانی جامعهٔ اسلامیست، او را مشخص کن، بعد از آنیکه مشخص کردی، شخصاً از لحاظ فکر، از لحاظ عمل، از لحاظ روحیات، از لحاظ راه و رسم و روش، خودت را به او متصل کن، مرتبط کن، دنبالش راه بیفت، حرکت بکن. اگر تلاشِ تو تلاشِ او، جهادِ تو جهادِ او، دوستیِ تو دوستی او، دشمنیِ تو دشمنی او، جبههبندیهای تو جبههبندیهای او باشد؛ تو دارای ولایتی. دو کلمه و آسان. فهمیدید که چه گفتم؟ آدمِ دارای ولایت این است؛ ولیّ را بشناسد، فکر ولیّ را بداند، با ولیّ همفکر بشود، عمل ولیّ را بشناسد، با ولیّ همعمل بشود، دنبال او راه بیفتد، خودش را فکراً و عملاً پیوسته با ولیّ کند، این با ولایت است.
کدام حاضرید دست بلند کنید بگویید من دارای ولایتم، مرد و مردانه؟ و کدام حاضریم مرد و مردانه، اعتراف کنیم که ولایت کامل نداشتیم؟
کاربر ۱۲۳۴۶۳۰
بنابراین ایمانی که در اسلام معتبر است ـ اینها از اصول اعتقادی اسلام و تشیّع است ایمان زاینده و تعهدآفرین است. آن ایمانی است که با تعهدهای عملی همراه باشد، اگر همراه نبود، منتظر نتیجههایش هم نباش، منتظر نصرت در دنیا نباش، منتظر امنیت در دنیا مباش
zm
حجم
۴٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۹۳ صفحه
حجم
۴٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۹۳ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان