«آسمان بار امانت نتوانست کشید»
زنگ زد باربری، گفت: تریلی لطفا
Ramtin
«من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم»
که طبیبان همه گفتند به او شیرینعقل
مریم طباطبایی
«چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی»
ولی افسوس که گشت آمد و ما دررفتیم
Ali
«از نامه سیاه نترسم، که روز حشر»
همراه خویش لاک غلطگیر میبرم
Baharak
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد»
علیالخصوص اگر عضو بیمه هم باشی
Baharak
«عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس»
که اکثریتشان حزب باد میباشند
Baharak
«می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب»
دارند پشت میکده پاسور میزنند
Baharak
«از نامه سیاه نترسم، که روز حشر»
همراه خویش لاک غلطگیر میبرم
نفیسیلین
«از نامه سیاه نترسم، که روز حشر»
همراه خویش لاک غلطگیر میبرم
آترین🍃
«گویند رمز عشق مگویید و مشنوید»
پسورد را ـ عزیز دلم ـ لو نمیدهند
🌷
«قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست»
دو گرم شیره بیارید و کمی چای غلیظ
زهرا حسینی
«اگرچه عرض هنر پیش یار بیادبی است»
هزار مرتبه بهتر بوَد ز طول هنر
سپهر
«به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم»
چو استخاره بد آمد دوباره می خوردم
سپهر
«بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر»
صنف کفنفروشان خیلی گرانفروشند
سپهر
«عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس»
که اکثریتشان حزب باد میباشند
سپهر
۶۸: شاید به خواب شیرین
دست تنها ادعای کوه کندن کرده است
من یقین دارم که این فرهاد شیرین میزند
k.mehrabi
تو تیغ می گذاری و هی ریش میزنی
من ریش میگذارم و هی تیغ میزنم
فاطمه
«آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم»
تگری بود، ولی مزه رانی میداد
فاطمه
«به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم»
چو استخاره بد آمد دوباره می خوردم
فاطمه
«مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو»
پرچم شوروی آمد به نظر بی چکش
ادریس