بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب همواره عشق | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب همواره عشق

بریده‌هایی از کتاب همواره عشق

نویسنده:علی رضا بدیع
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۱۲ رأی
۴٫۵
(۱۲)
بی مهری انسان معاصر در توست تنهایی انسان نخستین در من
|ݐ.الف
این چند هزارمین شب بی‌خوابی است ای عشق! فقط حساب دستت باشد
|ݐ.الف
چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود
منکسر
تو مثل باد شدی؛ گردباد... و می‌پیچید صدای خنده خلخال‌ها، النگوها و دست‌های تو تالاب انزلی شد و بعد رها شدند در آرامش تنت قوها شبیه لنج رها روی ماسه‌هایی و باز چه قدر خاطره دارند از تو جاشوها تو نیستی و دلم تکه‌تکه خون شده ‌است مکیده‌اند مرا قطره‌قطره زالوها فروغ نیستم و بی‌تو خسته‌ام کرده است جدال روز و شب فرش‌ها و جاروها شنیده‌ام که به جنگل قدم گذاشته‌ای پلنگ وحشی من! خوش به حال آهوها!
مادربزرگ علی💝
در آب که شستی تن بی‌تابت را دیدند تمام ماهیان خوابت را لب‌هام به شکل بوسه‌ماهی شده‌اند بنداز درون آب قلابت را
navid
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه‌رسان من و توست گوش کن! با لب خاموش سخن می‌گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
navid
«دوستت دارم» را من دلاویزترین شعر جهان یافته‌ام این گل سرخ من است دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق، که بری خانه دشمن که فشانی بر دوست راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست در دل مردم عالم، به ‌خدا، نور خواهد پاشید، روح خواهد بخشید.»
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
لبریزی از گفتن، ولی در هیچ سویت محرمی نیست
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
عاشق نشدی، وگرنه می‌فهمیدی پاییز بهاری است که عاشق شده‌ است
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
حتی از آدمک برفی شال و کلاهی بر جا می‌ماند و هویج کبودی بر چمن زرد، اما به یادگار از تو نمانده در این خانه هیچ جز سرمای قلب یخ‌زده‌ات.
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
شکستم توبه خود را به یک گندم، نمی‌خواهم بهشتی را که یک ارزن نمی‌ارزد گناه آنجا
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
شکستم توبه خود را به یک گندم، نمی‌خواهم بهشتی را که یک ارزن نمی‌ارزد گناه آنجا
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
از تشنگی نمیر که در کوزه است آب گرد جهان نگرد که در خانه است یار
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
لبریزی از گفتن، ولی در هیچ سویت محرمی نیست
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
محراب‌ها را برای محمد معبدها را به یاد بودا کلیسا را به شکل عیسی و میخانه‌ها را از روی چشمان تو ساخته‌اند مهم این است که بدانی من بی‌دلیل به میخانه نمی‌روم.
arghavan
دلم لبالب خون بود و خنده‌ام بر لب چنین به چشم می‌آمد ولی چنان بودم
arghavan
به سرنوشت غریبم خوش آمدی امروز در انتظار تو رنجور سالیان بودم شبیه ماهی تنهای کوچک سهراب اسیر آبی دریای بیکران بودم دلم لبالب خون بود و خنده‌ام بر لب چنین به چشم می‌آمد ولی چنان بودم
اسماء
تو را چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت به شرطی که مرا در آرزوی خویش نگذاری
اسماء
تعادل در ترازوی کدامین دولتی، ای عقل؟ که ناسنجیده می‌گویی، ولو سنجیده ‌سنجیده
سپهر
ای ساده‌ترین صورتِ مطلوبِ تغزل!
|ݐ.الف

حجم

۱۱۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۱۱۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
تومان