بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب همواره عشق | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب همواره عشق

بریده‌هایی از کتاب همواره عشق

نویسنده:علی رضا بدیع
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۱۲ رأی
۴٫۵
(۱۲)
زمین تا آسمان فرق است... چاه اینجاست، ماه آنجا خدایا! خوش به حال ماه، گاه اینجاست گاه آنجا
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
دوستت دارم پریشان، شانه می‌خواهی چه کار؟ دام بگذاری، اسیرم، دانه می‌خواهی چه کار؟ تا ابد دور تو می‌گردم، بسوزان، عشق کن ای که شاعر می‌کشی! پروانه می‌خواهی چه کار؟ مُردم از بس شهر را گشتم، یکی عاقل نبود راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟
sadeghi
غمی نجیب نهفته است در دلم، که مرا رها نمی‌کند احساس دوست داشتنت تو آن دقایق شیرین خاطرات منی ببر مرا به تماشای باغ نسترنت تمام شهر به تأیید من به پا خیزند اگر دقیق ببینند از نگاه منت
sadeghi
پایان حکایتم شنیدن دارد من عاشق او بودم و او عاشق او...
sadeghi
دو گام مانده به هم، اصل عاشقی این است رسیدن و نرسیدن، چقدر شیرین است حکایت از شب سردی است خسته در باران من و تو بی‌خبر از هم نشسته در باران که ناگهان شب من غرق حس و حال تو شد فضای خانه سراسر پر از خیال تو شد عجیب آنکه تو هم مثل من شدی آن شب دچار حس خیالی شدن شدی آن شب
sadeghi
چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
من و تو آن دو خطیم، آری موازیان به ناچاری که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
۲۱. محمدعلی بهمنی لبت «نه» گوید و پیداست می‌گوید دلت: «آری» که این‌سان دشمنی، یعنی که خیلی دوستم داری
sama
من که با عشق نراندم به جوانی هوسی هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت، پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر عجبا هیچ نیرزید که بی‌سیم و زرم هنرم کاش گره‌بند زر و سیم بود که به بازار تو کاری نگشود از هنرم سیزده را همه عالم به در امروز از شهر من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
sadeghi
در خواب، چراغ تا سحر دستم بود در خواب، کلید هرچه در دستم بود زیباتر از این خواب، ندیدم خوابی بیدار شدم، دست تو در دستم بود
sadeghi
خدا کند که... نه! نفرین نمی‌کنم... نکند به او، که عاشق او بوده‌ام، زیان برسد خدا کند فقط این عشق از سرم برود خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
sadeghi
من با به تمنای تو خواهم ماند من با سخن از تو خواهم خواند
sadeghi
اگر چه لذت بخشش هزار چندین است برای بوسه فقط انتقام شیرین است تو می‌بری تب سردی که روی بال من است من از تو می‌برم آن بوسه‌ها که مال من است کدام ما دو نفر شادمان‌تریم از هم در این قمار که ما هر دو می‌بریم از هم
sadeghi
یکی با بخت خوابیده، یکی با بختِ خوابیده جهان خوابی است در بی‌خوابی چشم جهاندیده
sadeghi
ما نیستیم مشتری شهر غم‌فروش
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
گام‌هایت، گذار ماه، در شب مِه نگاهت دغدغه خواستن و خودداری چشمانت فاصله شراب و هشیاری
arghavan
نام تو سبز باد چو برگی که بر درخت یاد تو سرخ باد چو منصور روی دار داریم از تو پیرهنی پاره بیشتر در قحط‌سال، حرمت ما را نگاه دار
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
شیرین چنان که نوبر انجیر یزدی است تلخی چنان که روغن زیتون رودبار
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن با مردم بی‌درد، ندانی که چه دردی است
arghavan
عصمتش راه به هر دزد نگاهی می‌بست گرچه سکرآور و سرمست و خراب آمده بود
arghavan

حجم

۱۱۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۱۱۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
تومان