رو کن به آسمان، به زمین اقتدا نکن
در کار گِل نباش، برای دلت بکوش
مردم به فکر قصر شنی، روی ساحلاند
عاشق به فکر وسعت دریای روبهروش
پارو بزن! نه... منتظر بادها نباش!
یک قایق است و کثرت امواج پر خروش
mobina
مهدی فرجی
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری، اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
تا ابد دور تو میگردم، بسوزان، عشق کن
ای که شاعر میکشی! پروانه میخواهی چه کار؟
مُردم از بس شهر را گشتم، یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟
مثل من آواره شو، از چار دیواری درآ
در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟
بشکن آن آیینه را، در شعر من خود را ببین
شرح آن زیبایی از بیگانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن! پس شانه مردانه میخواهی چه کار؟
شب بیشعر، ص ۲۲
FAtheme
عشق
شکلهای بسیار دلانگیزی دارد
مثل گل سرخ
در دست دختری زیبا
مثل ماه
بالای کلبهای برفی
اما من
گوش بریده ونسان ونگوگم
شکل تلخی از عشق
پایین آوردن پیانو از پلههای یک هتل یخی
FAtheme
عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ
که به عمری نتوان دست در آثارش برد
zara97