بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب همواره عشق | صفحه ۱۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب همواره عشق

بریده‌هایی از کتاب همواره عشق

نویسنده:علی رضا بدیع
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۱۲ رأی
۴٫۵
(۱۲)
هرگز کسی این‌گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم!
منکسر
شاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست
منکسر
آغاز فروردین چشمت، مشهد من شیراز من، اردیبهشت دامن تو هر اصفهان ابرویت نصف جهانم خرمای خوزستان من خندیدن تو من جز برای تو نمی‌خواهم خودم را ای از همه من‌های من بهتر، منِ تو هرچیز و هرکس رو به چیزی در نمازند ای چشم‌های من نماز دیدن تو حیران و سرگردان چشمت تا ابد باد منظومه دل بر مدار روشن تو
منکسر
پنهان کن اشک‌های مرا، آسمان، ببار
sama
غمی نجیب نهفته است در دلم، که مرا رها نمی‌کند احساس دوست داشتنت
sama
من عاشق او بودم و او عاشق او...
sama
زیباتر از این خواب، ندیدم خوابی بیدار شدم، دست تو در دستم بود
sama
نجمه زارع خبر به دورترین نقطه جهان برسد نخواست او به منِ خسته بی‌گمان برسد شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشمِ خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد چه می‌کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر به ‌راحتی کسی از راه ناگهان برسد، رها کنی، برود، از دلت جدا باشد به آن که دوست‌تَرَش داشته، به آن برسد رها کنی، بروند و دو تا پرنده شوند خبر به دورترین نقطه جهان برسد گلایه‌ای نکنی، بغض خویش را بخوری که هق هق تو مبادا به گوششان برسد خدا کند که... نه! نفرین نمی‌کنم... نکند به او، که عاشق او بوده‌ام، زیان برسد خدا کند فقط این عشق از سرم برود خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
sama
تو را چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت به شرطی که مرا در آرزوی خویش نگذاری
sama
عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ که به عمری نتوان دست در آثارش برد حسین منزوی
sama
با خنده گفتم که «هان عشق؟ سیمرغ شد، کیمیا شد از این سه گمگشته دیگر جز نام، حرفی مگر هست؟»
Nino
عشق شکل‌های بسیار دل‌انگیزی دارد مثل گل سرخ در دست دختری زیبا مثل ماه بالای کلبه‌ای برفی اما من گوش بریده ونسان ونگوگم شکل تلخی از عشق
mobina
عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ که به عمری نتوان دست در آثارش برد مرد میدانی اگر باشد از این جوهر ناب کاری از پیش رود کارستان ک «آرش» برد
mobina
من و تو آن دو خطیم، آری موازیان به ناچاری که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود اگرچه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد، اما بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من فریبکار دغل‌پیشه بهانه‌اش نشنیدن بود چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود
mobina
آن شاهزاده‌ای که به رؤیا دیدی، کسی نبود به جز من بر ترک من نشین که بتازیم، در دشت‌های دور خیالی! ای مظهر صفا و طراوت! با من بگو تو را چه بنامم؟ شام ستاره‌وار کویری، یا صبح شسته‌روی شمالی
mobina
چنان آشفته‌ام کردی که ابراهیم، بت‌ها را به حدّی دوستت دارم که دنیادوست، دنیا را
mobina
تو زیبایی و می‌خواهم خود زیبا‌ترینت را من یلدانشین دارم هوای فرودینت را من آن شهرم که می‌تازند بر ویرانه‌های او نمی‌خواهی به لبخندی بسازی سرزمینت را؟
mobina
پنهان شده در جانی و از جان و جهان دور جان تو مباد از من بی‌نام و نشان دور ای چشم و دهان تو سزاوار ستایش هر چیز به جز بوسه از آن چشم و دهان دور
mobina
نکردم باز در، بی‌تو، به روی صبح بیگانه به صبحِ با تو عادت کرده‌ام، خورشید این خانه! نبودی و نکردی کوک ساعت را که برخیزد نیامد روز، چون زیبا نفرمودید: «صبحانه...»
mobina
لبت «نه» گوید و پیداست می‌گوید دلت: «آری» که این‌سان دشمنی، یعنی که خیلی دوستم داری دلت می‌آید آیا از زبانی این‌همه شیرین  تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری؟
mobina

حجم

۱۱۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۱۱۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
تومان